گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 12 اسفند - 88
ديوانه (گفت و شنود)
گفت چکار داری می کنی ، آهای عمو؟
به آسیابان گفت من دیوانه ام این یارو
آسیابان گفت اگر دیوانه هستی و نادان؟
چرا کیسه خود نمی ریزی توکیسه دیگران؟
گفت: يكي از نمايندگان مجلس شكايت خود از موسوي را پس گرفته است.
گفتم: چرا؟!
گفت: اين نماينده مجلس مي گويد چون معلوم شده كه موسوي مشاعرش را از دست داده است شكايتم را از او پس گرفته ام.
گفتم: اگر موسوي مشاعرش را از دست داده، چرا همه عملكرد و مواضعش دقيقاً عليه انقلاب وامام و به نفع آمريكا و اسرائيل و انگليس است، اگر ديوانه است چرا يك بار به نفع اسلام و انقلاب و عليه سيا و موساد موضع نمي گيرد؟!
گفت: چه عرض كنم؟! امان از سادگي برخي دوستان!
گفتم: شخصي كيسه اي گندم براي آرد كردن به آسياب برده بود و تا نوبتش برسد، گندم كيسه ديگران را مشت مشت روي كيسه گندم خودش مي ريخت. آسيابان فرياد زد؛ آهاي! عمو! چه مي كني؟ و يارو گفت؛ مگر نمي داني كه من ديوانه ام؟! آسيابان گفت؛ اگر ديوانه اي چرا حتي يك بار هم گندم كيسه خودت را روي كيسه ديگران نمي ريزي؟!
گفت : نقل قول کرده سربازجو تیغ بر کف دست
ازشاگر آخوند مصباح ِ از قدرت شده سر مست
گفته موسوی مشاعرش را داده است از دست
افزوده است که موسوی یک دیوانه هست
گفتم : چرا به موسوی شده توهین؟
باز گیر به وی داده سربازجوی اوین
گفت : چون وکیل الدوله بازار مکاره
پرمدعاست،بی ترمزودنده و هیچکاره
گفته ازموسوی پس گرفته شکایت
چون زیاد از این توطئه نشد حمایت
برای توجیه، به موسوی کرده اهانت
سربازجو برای راز داری از این امانت
این اهانت، تبدیل به دانه کرده باجوانه
تأکید کرده که موسوی هست دیوانه
چون از لوطی جماران می گیرد حال
آق محمود پاسدار می برد زیر سئوال
با فاش کردن دزدان وغارتگران بیت المال
به آمریکا واسرائیل واسرائیل می دهد حال
خلاصه انتقاد کرده این یابوی شده رخش
چرا موسوی به دامن رهبر نمی کند غش؟
گفتم : گر موسوی حال میده به اسرائیل
همگام شده با آمریکا وانگلیس وازین قبیل
با نداشتن مشاعرش، زدن اتهام هردم بیل
با دیوانه کردنش سربازجو می دهد تحلیل
پس زنجیری و وابسته بود خمینی شیاد
که نخست وزیر کردن موسوی نرفته از یاد
ازاون روانی و زنجیری تر، هست این رهبر
چپ و راست حمایت می کند بر سر منبر
از یک دیوانه ی بی ترمز ودنده ی زنجیری
زده مخ ملت، آنان بگروگان گرفته و اسیری
گفت : چه عرض کنم جز این مثل
بازسازی شده ازسوی بازجوی کچل
گفته میشه یک ملای ضد مردم
به آسیاب برده بود یک کیسه گندم
تا نوبتش رسد گندم می کرد مشت مشت
از کیسه ی دیگران بر می داشت پر پشت
بر توی کیسته خود می ریخت تا شودپر
آسیابان فریاد زدبااعتراض ، بهش زد غر
گفت چکار داری می کنی ، آهای عمو؟
به آسیابان گفت من دیوانه ام این یارو
آسیابان گفت اگر دیوانه هستی و نادان؟
چرا ازکیسه خود نمی ریزی توکیسه دیگران؟