"همنوائی غلامعلی سالاری با بست نشینان پشت کمپ اشرف "
در سایت دیدگاه مقاله ای از غلامعلی سالاری با عنوان " سيري در مهمترين تحولات جاري جنبش سبز، برنامهً اتمي، انتخابات عراق، و قرارگاه اشرف" بازتاب داده شده است که بدلیل تناقض گوئی و جهت دار بودنش جای نقد و بررسی دارد .ابتدا بعنواان پیش در آمد باید گفت که مدعی علامه دهر و اندیشه قرن با قدرت علم پیش بینی همه مسائل را از قبل داشتن فقط مختص امثال سید ابوالحسن خان بنی صدر و علی خامنه ای و محمد تقی مصباح یزدی و ... و صد در صد پاسدار گماشته احمدی نژاد نبوده و نمی باشد. به خصوص که پاسدار احمدی نژاد می تواند در هاله ای از نور احاطه شود و در عالم خلسأ فرو رود و دسترسی به همه علوم زمینی و سماوی داشته باشد.آنگونه که می تواند دانش بومی هسته ای را با چاشنی عدالت اجتماعی در سازمان ملل به بند گان خدا در سر اسر جهان صادر نماید . مهمتر اینکه مدعی است که با صدور فرهنگ و اقتصاد بسیجی به آمریکا و جهان قادر است که معضل تورم و گرانی و مشکل رکود اقتصادی و بحران پولی و بانکی آمریکا و جهان را حل کنید . بالاخره اینکه ادعادارد که خواهان اصلاح و تغییر ساختار مدیریت جهان می باشد تا پس از آن فرصت حل بحران رشد لجام گسیخته ی تورم و گرانی و مهار افزایش فقر و بیکاری در داخل کشور را داشته باشد . یعنی وعده ی بزک نمیر بهار میاد کمبیزه با خیار میاد . بلی امثال نابغه های همه چیز دانی همچون پاسدار گماشته احمدی نژاد فراوان در اکناف و اطراف دنی ابه ویژه ازنوع و مدل وطنی اش یافت می شود . از جمله یکی هم غلامعلی سالاری مشهدی است که مقیم بریزبن استر الیا می باشد که نه وی یک پا مدعی همه چیز دانی است و کلیدی برای هر قفل زنگ زده باز ناشدنی است ( حال بماند که خودش به مشکل کلید درب خانه گم کرده ودرب وا نمی شود گرفتار شده است ) ، بلکه تئوری و نظریه پر داز در همه زمینه ها و مقوله های علمی و تاریخی و فلسفی و مبارزاتی می باشد . البته نشان داده اگر آب باشد بسیار شناگر بس ماهری می باشد . به خصوص اینکه اگر آب سر بالا برود وی می تواند بسیار خوش آواز در دستگاه ابو عطا غزل خوانی کند . آری وی از علم نجوم و ستاره شناسی و تاریخ دانی و جغرافیائی و سوق الجیشی و فلسفی سیاسی مذهبی حوزوی و سکولاری و ملی گرائی و ضد آن وچپ و راست شناسی گرفته تا فال وکف بینی و باز هم مهمتر صفر کردن کلیومتر خود رو ها و تبدیل به خود روی نو کردن و فروختن وکلی سود به جیب زدن آگاهی ودانش مکفی دارد. صد البته پیرامون بررسی کننده ی تاریخچه ی مبارزات سازمان ها و جریانات انقلابی و کارشناس مسائل سیاسی و متخصص موضوعات حقوقی و نظامی و تاکتیک و استراتژیک شناسی و بدون شک خبره در رنگ های سرخ و سیاه و سبز شناسی و سیاه کردن و سیاه بازی کردن عجیب ید والائی دارد. خلاصه توی همه ی مایه های ذکرشده به ویژه در مورد کیلومتر نویسی های مشابه این مقااله وبا بازی کردن لغات و جا به جا کردن جملات و تغییر دادن شان عجیب با تجربه و استاد حرفه ای و تلاش گر می باشد.
البته نباید فراموش کرد که این نابغه ی کم نظیر عجیب هم حساسیتی نسبت به مجاهدین دارد . یعنی هر زمان فرصتی گیر آورد دستی بر قلم ببرد از هر جا و هر موضوعی که شروع کند محال است که مجاهدین را از قلم بی اندازد و سهم شان را نپر دازد . اساساً به خاطر همین موضوع است که دست بر قلم می شود. ضمن اینکه فرصت طلب و وقت شناس ماهری هم می باشد . یعنی همچون قرقی گرسنه ای است که در کمین شکار کفتر خسته توی آسمان تنگه غروب پرسه زنان مانور وویراژ می دهد و دستگاه رادار و کنترل نظاره گر از راه دورش را فعال و متمرکز نموده و چپ و راست و عقب و جلو را چک می کند و می گردد تا که مسیر جهت پرواز کفتر خسته را ارزیابی و بررسی کند سپس به سه شمار بسویش تهاجم نمایند و توی چنگال تیز خودش اسیرش کند . سپس با منقار تیزش بدردش و بخوردش. یا مثل کلاغی که چشم به صابون لب حوض یا ماهی نیم جان نیمه شناور روی آب توی حوض دوخته است تا در فرصت مناسب برای فرود آمدن به سویش شیرژه رود وبر نوک بگیردش و با خودش ببرد. این غلامعلی خان سالاری هم منتظر شکاف یا روزنه ای است که جائی علیه ی مجاهدین ایجاد شود تا سریع وارد شود و با عقده گشائی کردن خود نمائی کند. بنابراین سایت دیدگاه که عجیب سفت و سخت پاتوق سر نگونی طلبان غیرتشکیلاتی و مستقل است . آنگونه که در این مورد مو درزش نمی رود و هر گز امکان ندارد تا که سر و سوزنی از این موضع پائین بیاید همچون جگ خمینی بمثابه ی نعمت االهی است که پیوسته برای مانور دادن امثال غلامعلی خان سالاری ها مکانی مناسب برا مانور دادن فراهم نموده است.
امادر اینجا نیاز ه باز کردن یک پرانتزاست تاکه تأکید شود نکند یک دفعه باور کنید که غلامعلی خان سالاری شبیه آن گربه هائی می باشد که حاضر است برای رضایت خدا موش بگیرد، بلکه درست برعکس می باشدٍ زیرا که از آن گربه های مرتضی علی می باشد که هر طوری بهوا پرتابش کنی با 4 دست و پا فرود می آید و بو کشان بدنبال بو وگوشت و غذا می رود تا که زانو بزند و منتظر دریافت سهم خود باشد. خلاصه اینکه نه عشقی و صلواتی و نه برای روشنفکر بازی سبز نشده است و نه الله بختکی و دیمی به مجاهدین گیر می دهد. چونکه تابع معادله ی ساده دو مجهوله ی بده و بستان یا عرضه و تقاضا و نقطه سر بسر می باشد. یعنی اکنون که به سراغ مجاهدین آماده است گذشته از اینکه ظرف مانور دادن علیه ی مجاهدین را علی ناظر در دیدگاه برایش فراهم نموده است آنسوی قضیه هم این است که زمان زیادی هم نیست که عیالش از سفر ایران باز گشته است . پس اکنون باید درک فهم اینکه چرا تأکید شد وی ازآن گربه هائی نمی باشد که حاضر است به خاطر رضایت خدا موش بگیرد بس ساده شده باشد. به خصوص اینکه موضوع بحران هسته ای و مجاهدین اشرف و کوتاه نیامدن مسعود رجوی از مبارزه و همچون وی سبز نشدن مسعود رجوی و مجاهدین مطرح است . مهمتر اینکه 11 اردیبهشت روز اول جهانی کار گران هم در راه است که مجاهدین فر اخوان حضور کار گران و سایر اقشار جامعه در دفاع از کار گران را داده است که غلامعلی سالاری هم مجبور شده دست بر قلم ببرد و رسالت یا مأموریت خود را دنبال نماید تا با بی نصیب نگذاشتن مجاهدین هم دین خودش را ادا کرده و هم سهم خودش را نیز دریافت نموده باشد.
آری غلامعلی خان سالاری محقق و خیلی پژوهشگر مسائل تاریخی که به شیوه دلال های بنگاه های معاملات ملکی و فروشگاه های خودرو فروشی نظر تحلیلی می دهد .اولین کد بدون نیاز به تحلیل و تفسیر ش را که رو کرده اینست که بدون آنکه هیچ توضیحی پیرامون اختلاف سیستم شاه و شبخ بدهد. اما چشم بسته مبارزه قهر آمیز قبل از انقلاب زمان شاه از سوی هر جریان که باشد را تأئید نموده است.در صورتیکه مبارزه پس از انقلاب را چنین اشتباه مهلک دانسته است :
"مثلاً شکي نيست که ترور رزم آرا توسط فداييان اسلام در روي کارآمدن مصدق و ملي شدن نفت تأثير داشت. جنبش هاي چريکي چپ فداييان و مجاهدين خلق هم در اينکه سکوت و طلسم اختناق بعد از کودتاي بيست و هشت مرداد را شکستند، شکي نيست، ولي اينکه بعد از انقلاب رهبران آنها به ميراث خواهي از انقلاب پرداختند، حاضر نشدند سلاح هاي خود را زمين بگذارند و به مبارزهً مدني مسالمت آميز روي آورند، اشتباه مهلکي مرتکب شدند که با جنگ زرگري بين اسلام انقلابي چپ و راست هزينه فراوان و خونهاي گزافي بر مردم ايران تحميل شد و راه رسيدن به دموکراسي بسا سخت تر و طولاني تر گرديد"
بهر صورت ادعای تناقض گوئی بعدی وی پیرامون عدم رشد جریانات چپ در ایران است . آنهم بدون توجه به این واقعیت و فاکت تاریخی که با وجود همه فشار هائی که پس از انقلاب بر روی سازمان های انقلابی شناسنامه دار مردمی وارد شد. اما در روز جهانی گارگران در میدان آزادی تهران که از سوی ساز مان چریک های فدائی بر گزار شد یک صد هزار نفردرآن شر کت داشتند . یا اینکه در تظاهرات مسالمت آمیز 30 خرداد سال 60 بیش از نیم میلیون نفر به دعوت و حمایت سازمان مجاهدین خلق توی خیابان های تهران حضور داشتند . ولی این منتقد همه چیز دادن تحلیل به نفع دار ودسته خمینی و پیروانش داده است . زیرا که خمینی عمداً از سوی آمریکا و غرب حمایت و پشتیبانی شد تا سازمان های انقلابی را سرکوب و نا بود سازد. مهمتر اینکه غلامعلی الاری چنین علیه ی چپ ولی از جایگاه ولایت فقیه ی دفاع نموده است :
" وضعيت ايران با کشورهاي آمريکاي لاتين که طبق دکترين مونرو، حيات خلوت آمريکا بودند، کيفاً متفاوت بود و جنبش هاي چپ ضد امپرياليستي چنان زمينهً رشدي نداشتند. گفتمان راست اسلام انقلابي، با حمايت بخشي از روحانيت شيعه، برخوردار از بستر فرهنگي جامعه، ميدان را تا حد زيادي از جنبش چپ ربود. (طرح گفتمان چپ انقلابي، گفتماني عاريت گرفته شده از ساير کشورها با شرايط متفاوت بود که نتوانست حتا در همان زمان، از لاک جنبشي محدود روشنفکري و دانشجويي و چريکي پافراتر نهد. آيا شرايط بعد از انقلاب ضد سلطنتي شرايط انقلابي بود؟ براي آنها که تئوري انقلابي تدوين کرده و حامي استمرار انقلاب بودند و حاضر نشدند سلاح ها را بر زمين نهند، آري؛ ولي براي آنها که خواهان عبور از شرايط انقلابي، پايان دادن به درگيري هاي داخلي و حل مسائل در پروسهً مبارزه اي مسالمت آميز بودند، خير.رفرميست متمايز ساختند. بنابراين از آنجا که: نظام ولايت فقيه يک نظام وابستهً مستقيم (استعماري و امپرياليستي) نيست، نظام ولايت فقيه يک نظام ديکتاتوري صد در صد بسته نيست.همين ويژگي چند صدايي دروني، رژيم يکي از عوامل مهم پيشي گرفتن آن بر اپوزيسيون صد در صد بستهً ايدئولوژيک مخالف آن بوده است"
همچنین تناقض گوئی آشکار دیگر غلامعلی سالاری در دفاع تلویحی وی از روی شرمندگی از ولایت فقیه است که با سیاست دست پس زدن و با پا پیش کشیدن وی دنبال و دفاع کرده است. زیرا که مدعی شده ولایت فقیه نه استبداد کامل نیست بلکه چند صدائی است که موجب جلو زدنش از جریایات چپ و انقلابی شده است. البته اینگونه ابداع نو ظهور کردن وی که آن روی سکه ی نا دیده گرفتن حاکم بودن تفکر و اندیشه فوق ارتجاعی امثا ل آخوند مصباح یزدی در شرایطی کنونی است که مرشد پاسدار گماشته احمدی نژاد و پاسداران کودتا گر است و دشمن ورقیب جدی رفسنجانی و خاتمی میانه رو با گرایش به جنبش سبزی می باشد . ولی این مدعی همه چیز دان نابغه ی پشتک و وارو زن اینگونه بر ادعا های متناقض قبلی خودش خط بطلان کشیده است :
"گفتمان تحجر مذهبي، در شرايط فرهنگي تاريخي ايران بستر و زمينهً تبديل شدن به گفتمان غالب را هرگز نيافته و در آينده نيز نخواهد يافت. اسلام بطور تاريخي اگر براي اعراب سروري و افتخار آفريد براي ايرانيان جز اسارت و بردگي و ذلت و عقب ماندگي و مقاومت و مبارزه ، نتيجهً ملموس حد اقل سياسي چنداني در بر نداشته است"
جدا از اعتراف شاخص های اصلی رهبران جنبش سبز که یکی هم میر حسین موسوی است که گفته هم ولایت مطلقه ی فقیه و هم قانون اساسی را قبول دارد . وی نیز در ادامه به مدح و ثنای جنبش سبز پرداخته و با ترسیم خط و خطوط ضد متحجرین و... پرداخته است و نتیجه دلخواه خود را همگونه که اشاره شد گرفته است یعنی با گریز به صحرای کربلا زدن و با انتقاد کردن از مجاهدین اینگونه مجاهدین را با همسوئی نمودن با جنتی و مصباح یزدی پیوند زده ومتهم نموده است:
" شاخص گفتمان انقلابي در جامعهً امروز ايران عبارتند از آقايان مسعود رجوي (رهبر عقيدتي مجاهدين) جريان (مرحوم منصور حکمت) کمونيست کارگري و محمود احمدي نژاد وحاميانش در باند مصباح و جنتي. آقاي مسعود رجويست که از ميراث انقلابي-ايراني شيعه براي تبيين انگيزه هاي مبارزاتي اش و نيز از گفتمان چپ مارکسيستي در تبيين تحولات اقتصادي، اجتماعي و سياسي جامعه بهره مي گيرد، و بنابراين انقلابي دوآتشه است! ضمناً، از ياد نبريم که اين جريانات و رهبران انقلابيشان، اگرچه در عرصهً اجتماعي و سياسي ايران، بطور قطع و يقين از اکثريت افتاده و به حاشيه رانده شده اند، ولي هنوز گوششان شنواي حرف کسي جز آنها که به مجيزگويي از مقام قدسي و خيال پردازي هاي ايدئولوژيکشان مي پردازند، نيست"
اما با زهم در ادامه ی تناقض گوئی کردن ها از یک سو سپاه و بسیج را آلوده به فساد نامیده است در حالی که اینان نه اینان قدرت را قبضه نموده اند ، بلکه حامی و پشتیبان همان ولی فقیه می باشند که وی آن را مستبد کامل نمی داند . همچنین این دو ار گان پاسداران و بسیجیان با نیروی انتظامی و وزارت بد نام اطلاعات نفس سران جنبش سبز را گرفته اند به خصوص اینکه پاسداران تسلط کامل بر تأسیسات هسته ای دارند . از طرف دیگر منتقد همسو با پاسداران و رهبر ولی فقیه با تهاجم نظامی مخالفت کرده است و در ادامه باز هم این چنین موضوع به مسعود رجوی وبه خصوص مجاهدین اشرف منتهی کرده است :
" با حملهً نظامي اين چشم انداز روشن اي بسا از ميان مي رود. در صورت حملهً نظامي آمريکا، اين سپاه و بسيج آلوده به مفاسد سياسي و اقتصادي، آن سپاه و بسيج آغاز جنگ ايران و عراق نيستند که از حاکمان دفاع کنند.. . آمريکايي ها که از نخست براي مقابله با نيروهاي چپ مارکسيستي در منطقه به اسلاميون و منجمله خميني و بن لادن پر و بال دادند، روشن است که دل خوشي از جريان چپ انقلابي مثل مجاهدين خلق نداشته باشند و بقول معروف ته خط همين رژيم را در صورت کوتاه آمدن در برنامهً اتمي اش، بر اپوزيسيون چپي که معلوم نيست ايران و منطقه را بکدام سو بکشاند، ترجيه مي دهند.راست و پوست کنده اذعان مي کنم سخن گفتن از قرارگاه اشرف و اشرفيان کار ساده اي نيست. راستش اصلاً مفهوم شعار رهبري مجاهدين مبني بر "اشرف بايستد تا جهان بايستد" و اينکه بجاي رسم قديمي "تحليل مشخص از شرايط مشخص" آقاي مسعود رجوي از منطق خلص مذهبي و با برداشتي دلبخواهانه، براي توجيه مواضع سياسي اش استفاده مي کند و از حضرت نوح و ابراهيم خليل و پيامبر اسلام و حضرت علي و امام حسين (که هيچ خلل و اشکال زميني لابد بر رسالت آسماني آنها وارد نيست) مدد مي جويد، نمي فهمم جز اينکه اينکار مثل قمار بازي در دنياي سياست با توسل به خدا و پيامبران مرسل و نامرسل است"
بهر حال غلامعلی سالاری که از جنبش سبز دفاع می کند که هم رهبران اصلی اش هم در داخل ایران هستند . هم اینکه مذهبی و مسلمان می باشند . البته وی چون طرف حسابش مجاهدین است با باور و مذهب رهبران جنبش سبز کاری ندارد چون حامیان شان می باشد. زیرا که طبق ادعایش همچون مقامات آمریکائی اهل تحقیق و علم و پژوهش های آکادمیک می باشد که مدعی شده مجاهدین با این روش آشنائی و موأنستی ندارند. بنابراین بصورت خیلی علمی همان نظر و فریاد و شعار های مأموران اطلاعاتی اعزام شده به بغداد وپشت درب کمپ اشرف را بطور اتو کشیده تئور یزه و بسته بندی کرده است . یعنی اینگونه نقش فلش وار مثل پلیس سر 4 راه با سوت کشیدن و ترسیم و مشخص کردن جهت حرکت با دست خودبرای عبور خود روهای پشت چراغ سبز را اجرا کرده است در نهایت این چنین سر نوشت اشرافیان را تعیین و تکلیف کرده و گفته است کهاینان راهی جز ترک کردن اشرف و عراق را ندارند :
سرنوشت اشرفيان امروزه مثل طعمه اي در چنگال رژيم رها شده است که هر سياستي که خواسته باشد براي خلاصي از آن با دست باز پياده و پيگيري مي کنند. آمريکا هم نشان داده که روي استفاده از برگ مجاهدين حتا براي فشار بر جمهوري اسلامي، تا چه رسد براي جانشين سازي آن با رژيم، رغبتي نشان نمي دهد. سياست در آمريکا پيش از آنکه از اطاق دفاتر احزاب سياسي سر در آورد، از اطاقهاي فکر و تحقيق و تفحص دانشگاهي سرچشمه مي گيرد، و اين همان چيزيست که رهبران مجاهدين با آن چندان آشنايي و موآنستي نداشته و ندارند.. با اين اوصاف کوتاه نيامدن آقاي رجوي از خط و مشي اصول اوليهً فکري و سياسي و استراتژيش نه نشان پويايي و انطباق فعال با شرايط بلکه نشان يک دندگي و سر زير برف کردن در عالم سياستي است که تعادل قوا در آن حرف آخر را مي زند. بدلايل فوف فکر مي کنم که اشرفيان در دامي از سه جهت گرفتار شده اند. طرفهاي درگير، آمريکا و عراق مي خواهند از شر اشرف و اشرفيان خلاص شوند تا بهانه جويي هاي رژيم مبني بر دخالت در امور داخلي عراق را کمتر کنند و يا از ميان بردارند. رژيم حاکم بر ايران که معلوم است مي خواهد از شر اپوزيسيون متشکلش که قابليت مسلح شدن و بکارگرفته شدن دارد خلاص شود؛ آقاي رجوي هم مي خواهد بهر قيمت تا آخر خط برود و سرنوشت مجاهدين را با ارتش آزادي بخش، و سرنوشت اين ارتش را با صدام و حالا با تصميم آمريکا پيوند زده و فکر مي کند براي او و ارتش آزاديش بعد از اشرف جايي و مقام و منزلتي نخواهد بود. اينست که فکر مي کنم، بهتر بود که بعد از حملهً آمريکا و پذيرش اجباري خلع سلاح (همان کاري که آقاي رجوي بعد از انقلاب ضد سلطنتي حاضر نشد بپذيرد و بر سر آن وارد جنگ با آقاي خميني شد) مجاهدين به يک خانه تکاني تمام عيار و نقد و بازبيني سياسي و ايدئولوژيک دست مي زدند ولي متأسفانه آب از آب تکان نخورد و درب بر همان پاشنه چرخيد"
در خاتمه اینکه این طفلکی غلامعلی خان سالاری علامه دهر و کارشناس و خبره در همه چیز چقدر زور زده ولقمه را دور سرش چر خانیده است تا که موفق شده سوراخ دهانش را پیدا کند و آن را در دهانش فروگذرد وضمن مشغول شدن به جویدن ودو لپی خوردنش نسخه نجات برای اشرفیان ساکن کمپ تجویز نماید و توانسته باشد همسوئی و همگامی با دوستان هم نظرانش رراداشته باشد که در جلوی درب کمپ اشرف نزدیک 3 ماه است که به بست نشسته اند و خواهان ترک مجاهدین از اشرف می باشند .وی نیز از بریزبن استرالیا ابراز و احساس همدردی با این بست نشینان جلوی کمپ اشرف نموده و ضمن هورا کشیدن و دست تکان دادن برای شان همان خواسته شان را مطرح کرده است که مجاهدین باید اشرف را ترک کنند. حال کدام مدعی سبزی می تواند ادعا کند که وقتی این جنبش چار چوب ترسیم شده ی مدونی ندارد ومرز هایش مخدودش شده است. خلاصه بی در و دروازه و پیکر می باشد . چرا نباید یکی هم مثل غلامعلی سالاری مقیم بریزبن یافت شود که با وجود اینکه گفته می شود نه در تظاهرات جنبش سبز در این شهرشرکت نمی کند حتی در مراسم شب شعر خوانی و جلسات ن دیگر در این شهر هم حضور ندارد ، ولی دلیل ندارد که وی ادعای رهبری جنبش سبز حد اقل در مکان اقامت خودش را نداشته باشد تا زیر چتر آن بتواند به مسعود رجوی و مجاهدین اشرف تهاجم کند و از موضع وکیل مدافع تسخیری مشابه قربانیان در بند سیاه چال های ایران وی نیز وکیل تسخیری برای اشرفیان شود و برایشان اشک تمساح بریزد یا اینکه دایه نزدیک تراز مادر برای شان شود تا که قادر شود رهنمود ترک اشرف برای نجات اینان از دست مسعود رجوی را بدهد.
هوشنگ بهداد
9 اردیببهشت ماه سال1389