دروغ نامه ی کیهان یکشنبه 7 شهریور ماه سال 1389
نقد و بررسی : (يادداشت روز) دروغ نامه ی کیهان " سبد پارادوكس ها در اتاق اوباما "
"مگر جز افزایش سرکوب و بالا رفتن رشد نا رضایتی و خشم و کینه ی مردم ناراضی چه تغییر کرده که قلم بر دست با پاک کردن صورت مسئله تلاش کرده تا این واقعیت را وارونه جلوه دهد؟"
نقد و بررسی : (يادداشت روز) دروغ نامه ی کیهان " سبد پارادوكس ها در اتاق اوباما "
"مگر جز افزایش سرکوب و بالا رفتن رشد نا رضایتی و خشم و کینه ی مردم ناراضی چه تغییر کرده که قلم بر دست با پاک کردن صورت مسئله تلاش کرده تا این واقعیت را وارونه جلوه دهد؟"
مگر امکان دارد پدری که به فرزندانش قول هائی داده است که باامروز وفردا کردن ها که گاهی با بلندکردن صدای تهدید آمیز ناشی از بیکاری وبی پولی وجیب خالی اش می باشد که منتهی به بدقولی کردن و بی اعتبار شدنش نزد اعضای خانواده شده است گرچه خشم و غضب پدر موجب سکوت موقتی فرزندانش می شود، ولی هر گز محال است که سبب فراموش شدن قول های داده شده و به تأخیر و تعویق افتادنش از سوی فرزندانش شود. زیرا که با بلند کردن صدای تهدید آمیز وی که نوعی پاک کردن صورت مسئله است برای فرزندان منتظر بر آورده شدن قول های داده شده ی پدر چیزی تغییر نکرده است . بنابراین قلم بر دستان یادداشت روز نویس همچون رهبر ولی وقیح و سایر رهبران کودتاگر هر چه بیشتر تلاش کنند که نا رضایتی عمومی که حاصل 32 سال عملکرد رهبران و دولت مردان بوده است که در تظاهرات ضد حکومتی پس از 22 خردادسال 88 بروز کرد و در فریاد و شعار های پژواک مرگ بر دیکتاتور و خامنه ای و اصل و لایت وقیع نمود یافت و بارز شد. گرچه پس از آن معترضان با خشونت ضد انسانی و ضرب و شتم سبعانه ی حیوانی و باز داشت و تجاوز و شکنجه و قتل و صدور احکام زندان و اعدام کودتاگران مواجه شدند و تا اندازه ای حضور اعتراضات خیابانی کنترل شد و چپ و راست از آن با عنوان فتنه 88 یاد می شود . اما واقعیت این است که از ریشه و بنیان نه چیزی تغییر نکرده است که موجب بر طرف شدن عامل و علت نارضایتی بر طرف شده باشد، بلکه با درز خبر های جنایت آمیزی که از درون سیاه چال ها هرروز مخابره و باز تاب داده می شود. از یک سو بر ضریب خشم و کینه و نفرت نا راضیان افزوده شده است . هم اینکه از طرف دیگر بیشتر موجب فاش شدن ماهیت ضد بشری حاکمان کودتاگر و عمق اختلاف و تضاد و رقابت در رأس و علنی شدن نا مشروع بودن رژیم ضدبشری و ولی وقیح شده است . لذا در شرایطی که بحران هسته ای هم تبدیل به طناب بر دور گردن متهم محکوم به اعدام بر روی چارپایه شده است که هر آن امکان کشیده شدن چار پایه از زیر پای متهم وجود دارد که برای دور زدن این بحران چپ و راست تلاش مذبوحانه می شود که با آویزان شدن به آمریکا و مانور جنگ روانی تبلیغاتی پیرامونش از تاکتیک و استراتژیک گفته شود که گویا نه اینکه بحران هسته ای و تلاش برای دست یابی به سلاح هسته ای نه هیچگونه خطری از سوی آمریکا وجود ندارد ، بلکه اینگونه دست تیم امنیتی او باما در فتنه 88 رو و خالی و منجر به شکست برای شان شده است :
"در ادبيات استراتژيك معروف است كه مي گويند حمله به دشمن، حمله به استراتژي دشمن است. در مورد آمريكا اين جمله بسيار معنادارتر است چرا كه تنها زماني كه يك برداشت درست از مباني رفتار دشمن با همه ريزه كاري هايش پيدا كرده باشيم مي توان به يك طرح ريزي موفق در مقابل آن اميدوار بود. تيم امنيت ملي اوباما انرژي فراواني براي لحاظ كردن درس هاي فتنه 88 در استراتژي اوليه اوباما درباره ايران (دست دراز شده) صرف كرده و اكنون آن استراتژي را به طور تقريبا كامل بازنويسي كرده است.حقيقت اين است كه آمريكايي ها تعدادي سوال بي جواب درباره ايران دارند كه تا جواب آنها را پيدا نكنند هيچ نوعي از طرح ريزي استراتژي موفق در مقابل ايران امكانپذير نخواهد بود"
. قلم بر دست یادداشت روز نویس بر خلاف تجربه ی عینی حضور تظاهرات ضد حکومتی مردم نا راضی در سال گذشته که حتی در 13 آبان که سال روز اشغال سفارت آمریکا در سل 58 در تهران است شاهد بودیم که چگونه توی خیابان ها فریاد مرگ بر چین و روسیه مقابل فریاد شعار مرگ بر آمریکای پاسداران کودتاگر حاکم سر داده شد بود . اما اکنون قلم بر دست یادداشت روز نویس با وارونه گوئی و از موضع فرار به جلو و از موضع ادعای ضد آمریکائی پاسداران به در گیر بودن آمریکا با تناقض یا پارادوکس های مقابل رویش اشاره کرده است و در نهایت این چنین از موضع ضعف قدرت نمائی پوشالی برای پاسداران کرده که سیاست فشار های آمریکا منتهی نه به تسلیم که سر سختی و محبوبیت و تقویت پاسداران خواهد شد:
"اولين تناقض آن است كه آمريكايي ها تمركز فشار خود را روي سپاه قرار داده اند، اما هنوز در نيافته اند -يا شايد هم فهميده اند و عمدا تجاهل مي كنند- كه فشار به نهادي مانند سپاه به جاي اينكه آن را تضعيف كند، آن را قدرتمندتر خواهد كرد. براي سپاه (و همه نهادهاي انقلابي ديگر در ايران) هيچ چيز با ارزش تر از آن نيست كه به آن بگويند: «ضد آمريكايي»! و بعد متهمش كنند كه هر جا دستش رسيده منافع آمريكا را تهديد كرده است. اينها براي سپاه مايه افتخار است و شادمان خواهد شد اگر ببيند دشمن هم به آنها اذعان و اعتراف دارد. وقتي اينگونه صريح و عريان اعلام مي شود كه سپاه حريف اصلي آمريكا در منطقه است، محبوبيت سپاه در منطقه اي كه آمريكايي ها خوب مي دانند از هر زمان ديگري ضد آمريكايي تر است صد چندان مي شود و همين، امكانات و ظرفيت هاي بسيار بيشتري براي سپاه ايجاد مي كند تا ضرباتي كاري تر به آمريكا وارد آورد. آمريكا درك نمي كند كه فشار سپاه را ارعاب نمي كند بلكه به آن انگيزه بيشتري براي ضربه زدن خواهد داد چرا كه باز بر خلاف تصور آمريكايي ها سپاه هيچ شباهتي به بقيه نيروهاي نظامي كه آمريكايي ها اين طرف و آن طرف دنيا با آنها مواجه شده اند ندارد و در حالي كه نظامي ها عموما عملگرا هستند، سپاه كاملا ايدئولوژيك عمل مي كند و هرگز اهداف خود را به سبب مواجه شدن با تنگناهاي عملگرايانه تعديل نكرده است.تناقض سوم ساختاري تر است. آمريكايي ها از يك سو، مي گويند هدف آنها از اعمال تحريم ها فشار آوردن به مردم ايران نيست و از سوي ديگر مي دانند كه تا وقتي فشار به مردم ايران وارد نشود قادر به نتيجه گيري از طراحي هايي كه كرده اند نخواهند بود. واقعيت اين است كه آمريكا هيچ وقت مردم و نظام را در ايران جز در سطح تبليغاتي از هم تفكيك نكرده است.
همچنین قلم بر دست یادداشت روز نویس برای اینکه تلاش در راستای به تعویق انداختن اقدامات سریع و ضربتی آمریکا محور تحریم ها کند تا که به جای اقدامات عاجل و کوتاه مدت تحریم ها تبدیل به دراز مدت شوند تا که عاقبت شامل مرور زمان و فرسایش وبی اعتبار شوند . پس به آدرس غلط دادن و غیر مستقیم التماس کردن برای دعوت سیاست مذاکره یا سیاست وقت کشی روی آورده و پیشنهاد داده است که آمریکا باید به جای فشار و تخریب سیاست مذاکره سیاست تجویز تقویت سیاست مذاکره جایگزین کند که هدف نهائی ایجاد روزنه ای برون رفت از بحران های نفس گیر کنونی پاسداران کودتا گر متزلزل و آسیب پذیر است که این مأموریت به قلم بر دست یادداشت روز نویس داده شده است تا آن را اینگونه تئوریزه و دنبال نماید :
" تناقض بعدي هم بسيار كليدي است. آمريكايي ها از يك سو مي گويند در مقابل ايران گرفتار تنگناي زماني هستند و به قول خودشان «وقت ندارند» و از سوي ديگر مكررا تاكيد كرده اند كه استراتژي آنها براي مهار ايران اگر هم بنا باشد اثر كند در كوتاه مدت نتيجه نخواهد داد و شرط موفقيت آن ، اين است كه -همانطور كه گفتيم- در بلند مدت با ابزارهاي ديگر تركيب شود. چگونه آمريكايي ها انتظار دارند مسئله اي را كه به گفته خودشان در كوتاه مدت فوريت دارد، با يك استراتژي زمان بر و اساسا بلند مدت مديريت كنند؟ پارادوكس بعدي مربوط به مقوله هدف گذاري استراتژي است. آمريكا بايد يك بار از خودش بپرسد كه هدفش در مقابل ايران دست يابي به راه است يا مجازات ايران؟ درست است كه آمريكايي ها بيش از 5 سال است تلاش مي كنند در چارچوب آنچه خود استراتژي دو مسيره مي نامند اين دو موضوع را با يكديگر تلفيق كنند، ولي تجربه اين سال ها اين موضوع را ، اين گزاره قطعي را تثبيت كرده است كه سيستم تصميم سازي ايران به گونه اي است كه در آن مجازات هرگز نمي تواند بخشي از راه حل تلقي شود. مبناي استراتژيك اين مسير، آن است كه ايران با استفاده از اهرم هاي فشار به سمت مذاكرات دلخواه غربي ها سوق داده شود ولي متقابلا ايران سعي كرده -و مي توان گفت موفق شده- ثابت كند كه هر نوع فشار و مجازات فرايند دست يابي به راه حل را -كه در مواردي كاملا هم در دسترس بوده - از بيخ وبن مختل مي كند. بسياري از اختلالات مذاكراتي در طول سال هاي گذشته ناشي از همين بوده است كه آمريكايي ها هرگز نخواسته اند اين حقيقت ساده را بفهمند كه فشار مسير مذاكره را نابود مي كند به جاي اينكه آن را تقويت كند چرا كه اساسا روحيه مذاكراتي ايران اينگونه است كه نمي تواند مذاكره تحت فشار را بپذيرد ولو اينكه گزينه هاي خوبي هم پيش رو داشته باشد"
در خاتمه اینکه همانگونه که در ابتدای این نوشتار اشاره شد نه اینکه پس از 32 سال سپری شدن از عمر ننگین این رژیم ضدبشری در ازای قول و وعده های دروغینی که رهبران و مسئولان به مردم ایران داده اند اقدام وعمل نشده است ، بلکه با وعده های بیشتر دروغ دادن های سر خرمنی و تهدید کردن ها و پشت گوش انداختن مطالبات پرداخت نشده مردم ایران که همراه بوده است موجب انباشت بیشتر مطالبات پرداخت ناشده و افزایش نارضایتی شده است . به خصوص اینکه پس از کودتای 22 خرداد 88 که هدف حذف رقیب مغلوب بود ولی هر گز کودتا گران تصور نمی کردند که ممکن است که مقاومت مردم به دلیل ضریب بالای نارضایتی و خشم و کینه آنگونه ادامه یابد و دوام آورد که با حضور شان در صحنه تظاهرات های ضد حکومتی رنگ و بوی شعار و فریاد های رادیکال و سرخ عبور کننده از خط و خطوط ترسیم شده به خود گرفت. زیرا که تبدیل به فریاد پژواک اعتراض مرگ بر دیکتاتور و خامنه ای و اصل ولایت فقیه شد که بطور عریان موجب علنی شدن نا مشروع بودن ولی وقیح و رژیم ضد بشری شد که با اینگونه یادداشت های روز پاک کننده ی صورت مسئله و مانور دادن تبلیغاتی پیرامون معلول های استراتژیک بی بر نامه و هدف آمریکا امکان محو کردن عمق ضریب نارضایتی و خشم عمومی نخواهد شد . به خصوص اینکه اختلافات و شکاف در رأس رژیم ضد بشری یک پایه شده ی کودتائی عیان شده . مهمتر اینکه سیاست تحریم ها مکمل سیاست بحران هسته ای شده است و بطور گاز انبری منجر به فشار مضاعف شده است که فرار از این شرایط مرگبار با ادعای پوشالی فشار برروی پاسداران کودتا گر ضد آمریکائی موجب تقویت و مجبوبیت این ارگان فاشیستی تروریستی غارتگر کودتائی می شود جوک تلخ بیمزه ای است که مدعی طناز خوب می داند که چه اندازه این جوک وارونه برای پاسداران کودتاگر و حامی و پشتیبانش ولی وقیح گزنده است ؟
"در ادبيات استراتژيك معروف است كه مي گويند حمله به دشمن، حمله به استراتژي دشمن است. در مورد آمريكا اين جمله بسيار معنادارتر است چرا كه تنها زماني كه يك برداشت درست از مباني رفتار دشمن با همه ريزه كاري هايش پيدا كرده باشيم مي توان به يك طرح ريزي موفق در مقابل آن اميدوار بود. تيم امنيت ملي اوباما انرژي فراواني براي لحاظ كردن درس هاي فتنه 88 در استراتژي اوليه اوباما درباره ايران (دست دراز شده) صرف كرده و اكنون آن استراتژي را به طور تقريبا كامل بازنويسي كرده است.حقيقت اين است كه آمريكايي ها تعدادي سوال بي جواب درباره ايران دارند كه تا جواب آنها را پيدا نكنند هيچ نوعي از طرح ريزي استراتژي موفق در مقابل ايران امكانپذير نخواهد بود"
. قلم بر دست یادداشت روز نویس بر خلاف تجربه ی عینی حضور تظاهرات ضد حکومتی مردم نا راضی در سال گذشته که حتی در 13 آبان که سال روز اشغال سفارت آمریکا در سل 58 در تهران است شاهد بودیم که چگونه توی خیابان ها فریاد مرگ بر چین و روسیه مقابل فریاد شعار مرگ بر آمریکای پاسداران کودتاگر حاکم سر داده شد بود . اما اکنون قلم بر دست یادداشت روز نویس با وارونه گوئی و از موضع فرار به جلو و از موضع ادعای ضد آمریکائی پاسداران به در گیر بودن آمریکا با تناقض یا پارادوکس های مقابل رویش اشاره کرده است و در نهایت این چنین از موضع ضعف قدرت نمائی پوشالی برای پاسداران کرده که سیاست فشار های آمریکا منتهی نه به تسلیم که سر سختی و محبوبیت و تقویت پاسداران خواهد شد:
"اولين تناقض آن است كه آمريكايي ها تمركز فشار خود را روي سپاه قرار داده اند، اما هنوز در نيافته اند -يا شايد هم فهميده اند و عمدا تجاهل مي كنند- كه فشار به نهادي مانند سپاه به جاي اينكه آن را تضعيف كند، آن را قدرتمندتر خواهد كرد. براي سپاه (و همه نهادهاي انقلابي ديگر در ايران) هيچ چيز با ارزش تر از آن نيست كه به آن بگويند: «ضد آمريكايي»! و بعد متهمش كنند كه هر جا دستش رسيده منافع آمريكا را تهديد كرده است. اينها براي سپاه مايه افتخار است و شادمان خواهد شد اگر ببيند دشمن هم به آنها اذعان و اعتراف دارد. وقتي اينگونه صريح و عريان اعلام مي شود كه سپاه حريف اصلي آمريكا در منطقه است، محبوبيت سپاه در منطقه اي كه آمريكايي ها خوب مي دانند از هر زمان ديگري ضد آمريكايي تر است صد چندان مي شود و همين، امكانات و ظرفيت هاي بسيار بيشتري براي سپاه ايجاد مي كند تا ضرباتي كاري تر به آمريكا وارد آورد. آمريكا درك نمي كند كه فشار سپاه را ارعاب نمي كند بلكه به آن انگيزه بيشتري براي ضربه زدن خواهد داد چرا كه باز بر خلاف تصور آمريكايي ها سپاه هيچ شباهتي به بقيه نيروهاي نظامي كه آمريكايي ها اين طرف و آن طرف دنيا با آنها مواجه شده اند ندارد و در حالي كه نظامي ها عموما عملگرا هستند، سپاه كاملا ايدئولوژيك عمل مي كند و هرگز اهداف خود را به سبب مواجه شدن با تنگناهاي عملگرايانه تعديل نكرده است.تناقض سوم ساختاري تر است. آمريكايي ها از يك سو، مي گويند هدف آنها از اعمال تحريم ها فشار آوردن به مردم ايران نيست و از سوي ديگر مي دانند كه تا وقتي فشار به مردم ايران وارد نشود قادر به نتيجه گيري از طراحي هايي كه كرده اند نخواهند بود. واقعيت اين است كه آمريكا هيچ وقت مردم و نظام را در ايران جز در سطح تبليغاتي از هم تفكيك نكرده است.
همچنین قلم بر دست یادداشت روز نویس برای اینکه تلاش در راستای به تعویق انداختن اقدامات سریع و ضربتی آمریکا محور تحریم ها کند تا که به جای اقدامات عاجل و کوتاه مدت تحریم ها تبدیل به دراز مدت شوند تا که عاقبت شامل مرور زمان و فرسایش وبی اعتبار شوند . پس به آدرس غلط دادن و غیر مستقیم التماس کردن برای دعوت سیاست مذاکره یا سیاست وقت کشی روی آورده و پیشنهاد داده است که آمریکا باید به جای فشار و تخریب سیاست مذاکره سیاست تجویز تقویت سیاست مذاکره جایگزین کند که هدف نهائی ایجاد روزنه ای برون رفت از بحران های نفس گیر کنونی پاسداران کودتا گر متزلزل و آسیب پذیر است که این مأموریت به قلم بر دست یادداشت روز نویس داده شده است تا آن را اینگونه تئوریزه و دنبال نماید :
" تناقض بعدي هم بسيار كليدي است. آمريكايي ها از يك سو مي گويند در مقابل ايران گرفتار تنگناي زماني هستند و به قول خودشان «وقت ندارند» و از سوي ديگر مكررا تاكيد كرده اند كه استراتژي آنها براي مهار ايران اگر هم بنا باشد اثر كند در كوتاه مدت نتيجه نخواهد داد و شرط موفقيت آن ، اين است كه -همانطور كه گفتيم- در بلند مدت با ابزارهاي ديگر تركيب شود. چگونه آمريكايي ها انتظار دارند مسئله اي را كه به گفته خودشان در كوتاه مدت فوريت دارد، با يك استراتژي زمان بر و اساسا بلند مدت مديريت كنند؟ پارادوكس بعدي مربوط به مقوله هدف گذاري استراتژي است. آمريكا بايد يك بار از خودش بپرسد كه هدفش در مقابل ايران دست يابي به راه است يا مجازات ايران؟ درست است كه آمريكايي ها بيش از 5 سال است تلاش مي كنند در چارچوب آنچه خود استراتژي دو مسيره مي نامند اين دو موضوع را با يكديگر تلفيق كنند، ولي تجربه اين سال ها اين موضوع را ، اين گزاره قطعي را تثبيت كرده است كه سيستم تصميم سازي ايران به گونه اي است كه در آن مجازات هرگز نمي تواند بخشي از راه حل تلقي شود. مبناي استراتژيك اين مسير، آن است كه ايران با استفاده از اهرم هاي فشار به سمت مذاكرات دلخواه غربي ها سوق داده شود ولي متقابلا ايران سعي كرده -و مي توان گفت موفق شده- ثابت كند كه هر نوع فشار و مجازات فرايند دست يابي به راه حل را -كه در مواردي كاملا هم در دسترس بوده - از بيخ وبن مختل مي كند. بسياري از اختلالات مذاكراتي در طول سال هاي گذشته ناشي از همين بوده است كه آمريكايي ها هرگز نخواسته اند اين حقيقت ساده را بفهمند كه فشار مسير مذاكره را نابود مي كند به جاي اينكه آن را تقويت كند چرا كه اساسا روحيه مذاكراتي ايران اينگونه است كه نمي تواند مذاكره تحت فشار را بپذيرد ولو اينكه گزينه هاي خوبي هم پيش رو داشته باشد"
در خاتمه اینکه همانگونه که در ابتدای این نوشتار اشاره شد نه اینکه پس از 32 سال سپری شدن از عمر ننگین این رژیم ضدبشری در ازای قول و وعده های دروغینی که رهبران و مسئولان به مردم ایران داده اند اقدام وعمل نشده است ، بلکه با وعده های بیشتر دروغ دادن های سر خرمنی و تهدید کردن ها و پشت گوش انداختن مطالبات پرداخت نشده مردم ایران که همراه بوده است موجب انباشت بیشتر مطالبات پرداخت ناشده و افزایش نارضایتی شده است . به خصوص اینکه پس از کودتای 22 خرداد 88 که هدف حذف رقیب مغلوب بود ولی هر گز کودتا گران تصور نمی کردند که ممکن است که مقاومت مردم به دلیل ضریب بالای نارضایتی و خشم و کینه آنگونه ادامه یابد و دوام آورد که با حضور شان در صحنه تظاهرات های ضد حکومتی رنگ و بوی شعار و فریاد های رادیکال و سرخ عبور کننده از خط و خطوط ترسیم شده به خود گرفت. زیرا که تبدیل به فریاد پژواک اعتراض مرگ بر دیکتاتور و خامنه ای و اصل ولایت فقیه شد که بطور عریان موجب علنی شدن نا مشروع بودن ولی وقیح و رژیم ضد بشری شد که با اینگونه یادداشت های روز پاک کننده ی صورت مسئله و مانور دادن تبلیغاتی پیرامون معلول های استراتژیک بی بر نامه و هدف آمریکا امکان محو کردن عمق ضریب نارضایتی و خشم عمومی نخواهد شد . به خصوص اینکه اختلافات و شکاف در رأس رژیم ضد بشری یک پایه شده ی کودتائی عیان شده . مهمتر اینکه سیاست تحریم ها مکمل سیاست بحران هسته ای شده است و بطور گاز انبری منجر به فشار مضاعف شده است که فرار از این شرایط مرگبار با ادعای پوشالی فشار برروی پاسداران کودتا گر ضد آمریکائی موجب تقویت و مجبوبیت این ارگان فاشیستی تروریستی غارتگر کودتائی می شود جوک تلخ بیمزه ای است که مدعی طناز خوب می داند که چه اندازه این جوک وارونه برای پاسداران کودتاگر و حامی و پشتیبانش ولی وقیح گزنده است ؟
هوشنگ بهداد
http://www.kayhannews.ir/890607/2.htm#other200
دروغ نامه ی کیهان یکشنبه 7 شهریور ماه سال 1389
سبد پارادوكس ها در اتاق اوباما (يادداشت روز)
http://www.kayhannews.ir/890607/2.htm#other200
دروغ نامه ی کیهان یکشنبه 7 شهریور ماه سال 1389
سبد پارادوكس ها در اتاق اوباما (يادداشت روز)