گزیده خبر های 11 فرو ردین 90 قسمت - 3
سلامِ آلمانی؛ دست دادن یک بانوی فعال مسلمان و وزیر کشور آلمان
http://www.shafaf.ir/fa/pages/?cid=50169
باید منتظر ماند که آخوند های فسیل حوزوی و حکومتی و ولی وقیح در این مورد چه فیلی هوا می کنند و فتوایی صادر می کنند؟ آیا فتوا شبیه سفر خاتمی به وا تیکان و دست دادنش با یک خانم بی حجاب ایتالیایی تبدیل به جنجال جدید می شود یا نه؟
کنفرانس اسلامِ آلمانی « The German Islam Conference» در برلین برگزار شد به گزارش خبرآنلاین، «رویترز» در توضیح این عکس نوشت: دست دادن «هانز پیتر فردریک» وزیر کشور آلمان با حقوقدان ایرانی «حمیده محققی» در کنفرانس اسلام آلمانی در برلین 29 مارس 2011 [9 فروردین 1390]. از «حمیده محققی» که استاد دانشگاه پادربورن است، به عنوان رئیس آکادمی مسلمانان آلمان یاد میشود.
سردار نقدي مطرح كرد:حركت راهيان نور به سمت مردمي شدن.خبرگزاري فارس: رئيس سازمان بسيج مستضعفين تاكيد كرد: ضروري است حركت راهيان نور به سمت مردمي شدن پيش برود.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9001110003
رژیم کودتایی درمانده و نامشروع که در شرایط افلاس و بحران نیاز به این پاسدار بسیجی مشنگ عراقی دارد تا که در ادامه ی هذیان گویی هایش بیشتر دست به خود زنی بزند . برای همین اکنون فاش ساخته است که حرکت راهیان نور ضد مردمی بوده است که از حال به بعد قرار است که سمت و سوی مردمی بر گزیند تا بتواند برای باز دید کنندگان گورستان های مدفون شده از استخوان های پوسیده ی جنگ خانمان بر انداز ایران و عراق آن را تبدیل به امامزاده شود چونکه خمینی شیاد گفته بود جنگ نعمت الهی می باشد. پس بایدبرای بقای ننگین رژیم ضد بشر نا مشروع جنگ افروزی کرد تا بتوان از نعماتش همچون گذشته بهره برد.
به گزارش خبرگزاري فارس از تبريز به نقل از روابط عمومي سپاه عاشورا، سردار محمدرضا نقدي در بازديد از اردوگاه شهيد باكري اظهار داشت: حركت كاروان راهيان نور بايد به طرف مردمي شدن برود تا مردم همچنان كه به زيارت قبور ائمه بزرگوار ميروند خودجوش به زيارت يادمانهاي شهداي عزيزمان بروند و كم كم از پشتيباني دولتي و سازمانها در اين مسير خارج شويم
شوراي اطلاعرساني كردستان: مردم در دستگيري تروريستها كمك كنند.اسامي و تصاوير تروريستهاي كردستان منتشر شد.خبرگزاري فارس: شوراي اطلاعرساني كردستان در بيانيهاي ضمن اعلام اسامي و انتشار تصاوير عوامل ترورهاي اخير سنندج، از مردم درخواست كرد تا در راستاي دستگيري و مجازات اين افراد مسئولان را ياري كنند
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9001110079
چگونه است پس از اخطار نماینده ی سنندج در بازار مکاره ی هشتم که گفته هدف ترور های سنندج امنیتی کردن استان کردستان است که موضوع خطر ناکی است که می بایست برای شناسائی و دستگیری ترور یست ها سریع اقدام شود . همچنین چند ساعتی از گزارش خبر پخش تصاویر تروریست های در روز های آینده نگذشته است که اکنون گزارش خبر تصویری شان بازتاب داده شد؟! البته اینگونه خبر سازی کردن بدلیل تضاد و اختلاف و رقابتی است که با عربستان پیرامون ورود نظامی اش به بحرین می باشد که می بایست اینگونه انتقام گرفته و تلافی شود.
به گزارش خبرگزاري فارس از سنندج تصاوير و اسامي چهار نفر تروريست كه چند روز اخير اقدام به ترور دو نفر از ماموران انتظامي در سنندج كردند، به منظور شناسايي از سوي مردم منتشر و حتي در سيماي مركز كردستان نيز پخش شد. در ادامه اين بيانيه آمده است: دگر بار در روزهاي آغازين بهار طبيعت دست استكبار از آستين وهابيون كجانديش بيرون آمده و همواره ثابت كردهاند كه در راه رسيدن به اهداف شوم و نيات پليد خود از ريختن خون هيچ كس ابايي نداشته و هر كس از شيعه و سني با عقايد و خواستههاي آنها مخالفت نمايد، مورد تكفير و به قتل ميرسانند. يونس عبدي فرزند ابراهيم متولد 1363 به نام مستعار انس شاه نظري، عرفان احمدي كاني گلزار فرزند عبدالله متولد 1367 به نامهاي مستعار چيا و پرويز، سيروان مومني فرد فرزند عبدالله متولد 1359 به نام مستعار محمد، امجد پيوند فرزند محمود متولد 1364 به نام مستعار محمد و از عوامل ترورهاي اخير سنندج هستند كه همراه با تصاوير آنها براي همكاري مردم به منظور دستگيري و مجازات آنها اعلام شده است
انتقادهای تند سیدمهدی شجاعی,بین صفارهرندی و مهاجرانی فرقی نمی بینم/ بامدیران کوتاه قد،عوامگرا و سیاست زده، دچار سقوط فرهنگی شدیم
http://www.shafaf.ir/fa/pages/?cid=50166
دراین گفتگوی به حساب فرهنگی بوضوح توضیح داده می شود که چگونه در بستر جنگ قدرت جناحی و باندی در همه زمینه ها ادامه دارد . چگونه با فضا سازی پس زدن رقبا کوتولوهای بی عرضه و نا لایق تلاش برای قبضه ی قدرت کرده اند به خصوص پست های فرهنگی را در 3 دهه گذشته را کسانی اشغال کرده اند که نه اقدامی مناسب در زمینه آداب ادب و فرهنگ نکردند ، بلکه اوضاع را بد تر از گذشته کرده اند. برای اینکه پسر و دختر خاله سالاری را حاکم کرده و جامعه را به خصوص فرهنگ و هنر را به ابتذال کشانیده اند. بهر حال اوضاع را آنگونه به تصویر کشانیده که نه زیرآب ادعا های مضحک ترقی و پیشرفت .... ولی وقیح و سایر مسئولان زده شده است ، بلکه آشکارا ترسم کرده است خانه از پای بست ویرانست . خواجه در فکر نقش ایوانست.
محمدرضا اسدزاده - دیدار نوروزی ما با "سید مهدی شجاعی" دیدار متفاوتی شد. می خواستیم درباره "سقای آب و ادب" به گفت وگو بنشینیم و اینکه جامعه ما چرا با همه ادعاهایش، اینقدر بی ادب شده است؟ اما از "سقای آب و ادب" به "سری که درد می کند" رسیدیم. دل پر درد او پس از 13 سال به آتش کشیدن نیستان، همچنان نیستانی باقی مانده است. فروردین 77 بود که او به دست خودش و به اعتراض علیه وضعیت حاکم، "نیستان" را به آتش کشید. بعد از آن، تجربه های 30 سال مدیریت فرهنگی در نهادهای گوناگون، او را به "سری که درد می کند" رساند. کتابی که او می گوید به جای کلمه "رئیس"، "وزیر" را بگذارید و آن را بخوانید. "سری که درد می کند" وضعیت مدیریت فکری و فرهنگی جامعه ماست و روایت مدیران و مدیریتی که به قول "سید" سی سال است آنها را از نزدیک لمس کرده است.پرسش های ما درباره بررسی وضعیت فکری و نخبگان در دهه هشتاد با رویکردهای انتقادی و صریح او روبرو شد و گفت وگو بیشتر به سمت نقد مدیریت فرهنگی دهه هشتاد کشیده شد. اگرچه او تاکید دارد که دهه های دیگر پس از انقلاب نیز دستخوش همین وضعیت بوده ایم من آن موقع مجله را به اعتراض بستم. یعنی تعطیل نکردند. یعنی به معنایی که قانونی و رسمی بخواهند تعطیل شود. در دفاعیه من در آن دادگاه که شاکی اش آقای رازینی بود، هست که گفتم تا وقتی که اینها در راس امور فرهنگی هستند و سرنوشت فرهنگ مملکت را رقم می زنند، من به اعتراض در این مملکت مجله در نمی آورم و کناره می گیرم. این در آن زمان یک مبارزه منفی بود و فکر کردیم همین قدر که این اعتراض بر دامن جمع و شاکیان بنشیند، برای تاریخ کفایت می کند که این ننگ که بالاخره به واسطه فشارهای اینها، یک مجله ای که هنوز من فکر نمی کنم مشابهش آمده باشد - نه به دلیل شخص من - بلکه به واسطه جمعی که در آن مجموعه بودند. وضعیت به راحتی ما را به جایی رساند که ما ناگزیر به تعطیلی شدیم. فکر می کردیم که اوضاع بهتر می شود و چند سال می گذرد و اشکالاتی که وارد می کردیم برطرف می شود و ما در فضای درست تری مجله در می آوریم. زمان گذشت و همان طور که گفتید همچنان وضعیت طوری است که هر روز دریغ از دیروز است. الان این فشارها و یارکشی ها به مراتب جدی تر و شدیدتر شده و کار سخت تر شده است. می خواهم عرض کنم که الان درآوردن یک مجله که بخواهید به طور مستقل فرهنگ و هنر را نقد بکنید، خیلی دشوارتر است. همچنان که اغلب مجلاتی که در می آید، به دو دسته نامساوی تقسیم می شوند که یا حامی سیاست های فعلی هستند یا مخالف اینها. این دسته بندی عمدتا سیاسی است تا دسته بندی فرهنگی و فکری. شما روی این دهه اخیر تاکید داریدکه اشاره می کنم. ولی من باورم بر این است که ما در وزارت ارشاد هیچگاه در تمام این سه دهه، به این حد از ابتذال و مدیریت فشل و سوء مدیریت دچار نبودیم. فرهنگ و ارشاد، مظلوم ترین وزارتخانه در نظام جمهوری اسلامی است. برای اینکه انقلاب ما انقلاب فرهنگی بوده و قائدتا می بایست جدی ترین تمرکز ما بر روی بحث فرهنگ و هنر باشد و وزارت فرهنگ و ارشاد حساس ترین وازرتخانه ما تلقی بشود. من از اولین وزیری که وارد وزارتخانه شده تا امروز مسائل و سیاست ها را دنبال کرده ام. خیلی سال ها در کنار وزارت ارشاد بودم و حالا در جهت منتقد یا شوراهایی که تشکیل می دادند برای مشورت هایی که می گرفتند. واقعا می دیدم که کم بهاترین و ابزاری ترین و مظلوم ترین وزارتخانه، وزارت ارشاد است که متولی فکر و فرهنگ جامعه ماست. ما در مجموعه فرهنگی مان که حالا این پکیج شامل وزارت ارشاد، صدا و سیما ، شورای انقلاب فرهنگی و سازمان تبلیغات ودیگر نهادها و حتی بخشی از آموزش و پرورش و آموزش عالی می شود، می بایست ترسیم درست و پلان کاملی از 20 سال آینده داشته باشیم و ببینیم که قرار است از نقطه آ به نقطه ب برسیم. مسیر ها و ابزار هایمان هم همین هاست. مدیری که آمد راه مدیر قبلی را با کمی اختلاف سلیقه طی کند و یک دفعه مسیر را عوض نکند. این اتفاق در نظام فکری و فرهنگی ما نیفتاده است. یعنی هر کسی آمده و حرف خودش را زده و بعدا هم نهاد فرهنگی ما، تریبون سیاسی این ادم و آن آدم شده است. چه چپ و چه راست. هیچ فرقی نمی کند. یعنی آقای صفار هرندی به همان اندازه به وزارت ارشاد و فرهنگ این مملکت ضرر زده که آقای مهاجرانی ضرر زده. من بین این دو فرقی نمی بینم. هر دوی آنها وزارت فرهنگ را ابزار سیاسی می دیدند. حالا وقتی که این آمده، افراد این اردوگاه ، افراد آن اردوگاه را بیرون می ریزند و آن یکی که آمد، دوباره اسباب کشی جدید می شود. مگر این سیاسی کاری ها در این دهه با دهه های قبل فرقی کرده است؟ بدتر شده، بهتر نشده است. ما که خارج از این خطوط داریم به آنها نگاه می کنیم،می بینیم آنچه که زیر دست و پا له می شود فکرو فرهنگ و هنر است. حالا یک دوره ای تقویت این جناح سیاسی است و یک دوره ای تقویت آن جناح. یعنی نهادهای فکری و فرهنگی ما ابزاری شده است برای اینکه اینها اردوگاه سیاسی خودشان را تقویت کنند. این است که می گوییم فرهنگ مظلوم واقع شده. به فرهنگ ظلم شده است. اما اینکه مشکل کجاست؟ مشکل ما در کل کشور و در فرهنگ به طور خاص دو مشکل است. یکی را اشاره کردم. بحث سیاست زدگی است و مشکل دوم مشکل عوامزدگی است. این از پدیده هایی است که در این دهه بیشتر گسترش یافته است. توجه می کنید؟ قصه الان شاید ماجرای آن آدم باسوادی است که به روستایی رفته بود و سعی می کرد سطح سواد و آگاهی مردم را بالا ببرد. یک فرد شارلاتانی آمد و گفت مردم ! این آدم دارد شما را منحرف می کند. به او گفت بنویس مار و او هم نوشت. بعد خودش شکل مار را کشید و به روستاییان گفت حالا کدام یک از اینها مار است؟ وضعیت عوام زدگی ما اینگونه شده است. بنابراین وقتی مدیر کوتاه قد، می آید در یک مجموعه بزرگی قرار می گیرد و سیاست گذاری فکر و فرهنگ و تاتر و سینما و کتاب این مملکت در دست من قرار می گیرد، شما فکر می کنید او با این کوتاه قدی می توانم 4 تا آدم فرهیخته و اندیشمند را جذب بکند که حتی مشاوره بگیرد؟ طبیعی است که این اتفاق نمی افتد و ما دچار جهل مرکب می شویم. یعنی به طور تصاعدی یک شیب تند را به سمت نزول و افول فرهنگی طی می کنیم که کرده ایم. با مدیرانی روبرو هستیم که اولا نشستن روی صندلی مدیریت برایشان غریب است. اینها در رویاهایشان هم نمی دیدند، مدیر شوند. حالا چنان محو این پست و مقام شده اند . این صندلی مدیریتی که به این آدم داده اید تا او بیاید خودش را پیدا کند و ببیند چه خبر است، زمان سوخته و دوره اش تمام شده است. تازه همین آدم ها با آن میزان بی تجربگی و ناآگاهی و استاد ندیدگی و تعلیم ندیدگی حالا قرار است برای یک قشر فرهیخته برنامه ریزی کنند و سرنوشت اینها را رقم بزنند. ببینید چه اتفاقی می افتد جز اینکه جامعه فرهنگ دچار افسردگی، گوشه گیری و به نوعی دلسردی بشود اتفاق دیگری نمی افتد و نیافتاده است. من از شما می پرسم. همین تالار وحدتی که با امکانات موجود داریم،چه دوره ای ساخته شده است؟ در تمام این سال ها یک تالار وحدت دیگر ساخته اند؟ جالب است حتی بعضی جاهای دیگری هم که مثلا همین فرودگاه امام که می گویند، حتی میدانید که نقشه اش مال 50 سال پیش بوده است. یعنی نقشه و برنامه، 50 سال پیش طراحی شده است. از آن موقع هم شروع کردیم و حالا هم وصال داده است. فکر نمی کنند که الان در دنیا چه فرودگاه هایی با چه ظرفیت هایی ساخته می شود . می گویند چند تایی سالن ساختیم. بله . چند تایی ساخته شده ولی هیچکدام این امکاناتی که 50 سال پیش در تالار وحدت پیش بینی شده را ندارند. حالا شما چه توقعی دارید؟ می خواهم عرض بکنم که ساده ترین محصول و نتیجه این نوع مدیریت و فقدان برنامه ریزی این می شود که هیچ کس کار عمیق دراز مدت در زمان مدیریت خودش انجام نمی دهد. یعنی این شاکله این اجازه را به آدم نمی دهد. مدیریت بر اساس پسرخاله و دختر خاله من انتخاب می شود. نه بر اساس صلاحیت. یعنی حتی مدیر شایسته هم وقتی انتخاب شود، وقتی آن شاکله کلی وجود ندارد ما به محصول درست و حسابی نمی رسیم. او هم مدیرتش می شود مدیریت پسرخاله و دختر خاله ای. بودجه ها هم همین گونه حیف و میل می شوند. واقعا هم در قیامت همین ها باید پاسخ گوی این باشند. ما باید جواب این صندلی ها راپس بدهیم........... همه این حرف ها درست. اما شما در دوره نیستان هم علیه وضعیت موجود همین ها رامطرح می کردید. دهه 70 می گفتند مدیران انقلابی فکر نمی کنند و چهارچوبه فکری شان در مجموعه تفکر انقلاب اسلامی نیست. حالا در دهه 80 که نمی توانید چنین بگوییم. همه ارکان مدیریت دست عناصر به اصطلاح مذهبی و متدین و حزب اللهی ها افتاده است. حالا در این دوران خودتان مستحضرید که این بچه مسلمان ها و مذهبی ها که آمده اند همه قبلی ها را بیرون ریختند و خیلی جاها را پاک سازی کرده اند. این دهه، دهه مدیریت بچه مسلمان های ما بوده است. دیگر دهه 60 یا 70 نیست که بگویید مدیریت دست تفکر همراه و همفکر نبوده است.درست است. اشاره درستی کردید. اما تا وقتی شاکله این است، شاید هیچ تفاوتی نمی کند که من مدیر سکولار باشم، یا متدین. چون خروجی هر دوی ما در این شاکله یکی خواهد شد. تمام مسئله درست در همین نگاه است. مشکل ایناست که تمام داعیه و دغدغه آقایان این بوده که آنها نباشند و ما باشیم. دقیقا درست اشاره کردید. حرف من هم همین است. خب حالا که آنها نیستند و شمایید چه کردید؟ در این دهه که مدیریت فکر و فرهنگ دست شما بوده، چه کار کردید؟من همان زمان هم این آسیب را گفته ام. در آن کتاب "رزیتا خاتون" طنزی هست که می گوید "قبلی ها می آمدند و اموال مملکت را به نفع خود حیف و میل می کردند ولی ما الان اجازه نمی دیم به نفع آنها حیف و میل شود به نفع خودمان حیف و میل می کنیم .... " در زمان شاه می گفتیم اگر 5 دقیقه رادیو و تلویزیون دست ما باشد چه تحولی ایجاد می کنیم. چه تحولی؟ الان 10 تا کانال و هر کدام 24 ساعته دست شماست. واقعا چه گلی به سر این مملکت زده اید؟ اگر تلویزیون، دانشگاه است و تربیت می کند، محصول واقعی این تربیت ها را الان در جامعه داریم می بینیم. چشممان را ببنیدیم بگویید نیست؟ نمی شود. نتیجه کارها مشخص است. به خودمان دروغ بگوییم؟ واقعا در عر ض این 30 سال ما ارتقا فرهنگی پیدا کردیم یا دچار ابتذال و سقوط فرهنگی شده ایم؟اینکه بگویند در این دوره مذهبی ها سر کار بوده اند این اتفاقا حرفی است که علیه خودشان است. شما تمام دغدغه تان این بوده که شما می گفتید آنها دارند خراب می کنند. خب شما که آمدید واقعا چه کردید؟ جز اینکه آدم های آنها را بیرون کردید و دور و بری های خودتان را سرکار آوردید ؟ باید بپرسیم که در این دوره شما چرا آدم های نازلی که شاخص های اولیه مدیریت فرهنگی هم در وجودشان نیست ، سر کار آمدند؟ این آدم ها را گذاشتید سر کار های بزرگ. صرف اینکه این آدم از جبهه و جناح ما باشد که ملاک نیست. این هنر نیست که ما آنها را بیرون کردیم و خودمان نشستیم. حالا که نشستیم، هنر خود را نشان بدهیم که ما چه قدمی در جهت اصلاح و ارتقا برداشتیم؟ به من گفته اند در یک کتاب جمله فرعون را بردار . می پرسم چرا؟ می گویند چون ضدتوحیدی است. می پرسم خب پس فرعون باید در یک نوشته جمله توحیدی بگوید؟ اینها اصلا از بنیان همه چیز را از بین می برد. برای اینکه شما می بینید با کسانی مواجهید که کمترین درجه ای از درک و شعور و آگاهی را نسبت به مدیریت فرهنگی ندارند. ما حالا با آنها تعامل کردیم و رفتیم حرف زدیم که شما متوجه هستید دارید چه کار می کنید؟ حیف که چه تحولاتی با این پول ها می شد ایجاد کرد اما به مفهوم واقعی اش بودجه های فرهنگی را خرج پفک و برنجک می کنند. کارهایی که نه تنها هیچ اثر مثبتی ندارد بلکه در آینده تبعات منفی وحشتناکی دارد . شما از آینده می پرسید؟ محصول این رویه ها پیش پیش معلوم است. منتها کسانی که این آدم را منصوب می کنند، نمی توانند کاری بکنند. چون خودشان کوتاه قد هستند. طبعا نمی توانند یک آدم بلند قدتر را بگذارد. فردی را در زیر مجموعه انتخاب می کنند که این فرد، تابع و حرف شنو باشد. این سرنوشت فرهنگ ماست و من فقط می توانم بگویم که به شدت نگرانم. برای اینکه بعضی وقت ها مسائلی را از سرچشمه می بینم و متوجه می شوم که این آب از سرچشمه گل آلود می شود . می آید و جاری می شود. عموم از این آب، شرب می کنند و چه مریضی ها و تبعاتی برایشان پدید می آید. فقط کسی که از نگاه کارشناس فرهنگی به قضیه نگاه می کند متوجه این گل آلودگی از سرچشمه ها می شود و به وضوح می تواند چند سال بعد را ترسیم کند که دچار چه ابتذال فرهنگی و تبعات و آسیب هایی خواهیم شد. فقط می توانیم غصه بخوریم و سکوت بکنیم. برای اینکه این حرف ها دیگر تاثیری هم ندارد جز اینکه برچسب سیاسی هم به قصه زده می شود و حس شود که از جناحی انتقاد و از دیگری حمایت می کنی. امروز هر حرفی ابزار سیاسی می شود و نتیجه نمی دهد.