رابطه ی نا موزون نرخ برخی از اقلام در پاساژهای تهران با تصاویر حاشیه ی تبریز
قیمتها این جا سر به فلک میکشد
http://www.fararu.com/vdcg3z97.ak9xq4prra.html
عکس / حاشیه نشینی در تبریز
سئوال است دستمزد تعیین شده برای کار گران از سوی دولت و کار فرمان چه میزان است؟ میانگین حقوق کارمندان دولت یا فرهنگیان زحمت کش چه میزان است؟ مبلغ تخمین زده شده ی حداقل دستمزد زیر خط فقر اقتصادی چه میزان است؟ چند در صد جمعیت کشور در زیر خط فقر اقتصادی بسر می برند؟ حال رقم دستمزد کارگران که کمتر از یک سوم مبلغ تعیین شده در زیر خط فقر اقتصادی می باشد را به وعده ی غذا مبلغ 168 هزار تومانی یک وعده غذا در رستوران برج میلاد تهران وابسته به شهرداری تهران و قیمت های شلوار و کفش و ساعت وکیف برخی از پاساژ های تهران مقایسه شود تا دانسته شود که شکاف عمیق طبقاتی یعنی چه و چگونه بیداد می کند؟ البته مشخص می شود که چرا چندین میلیون دانش آموزان مدارس بدلیل فقر اقتصادی والدین شان مجبور شده اند تا میز کلاس مدرسه را ترک کنند و راهی خیابان ها بعنوان کودکان خیابانی شوند؟ یا اینکه ریشه ی پدیده ی شوم تن فروشی زنان خیابانی ناشی از چیست؟ مهمتر اینکه بدانید معنی فلسفه ی معنونیت و عقلانیت و عدالت مورد ادعای خمینی شیاد و جانشین وی ولی وقیح نا مشروع چگونه می باشد؟ اما در ادامه پس از آگاه شدن با برخی از قیمت اجناس نگاهی هم به تصاویر ضمیمه شده بی اندازید که مربوط به حاشیه ی شهر بزرگ کشوری است که در گزارش آمده است نرخ برخی اقلام در پاساژ های پایتخت تهران بزرگ چگوونه می باشد . البته که اینگونه حاشیه نشینی نه مختص تبریز و اهواز و تهران و کرمان و... است ، بلکه فراگیر یاا یران گیر شده است که نه یکشبه که بمرور در 33 سال گذشته تا کنون رشد ونمو کرده و توسعه یافته است . حال اگر چنانچه گزارش قیمت ها و صحنه ها با هم دیگر مقایسه شوند . آنگاه بوضوح د ماهیت دجالی و رمالی خمینی شیاد برجسته می شود که چگونه این شیاد دین فروش عوامفریب وعده ی حکومت مستضعفان و پا بر هنگان در آینده را داد و اقتصاد را به خر حواله نمود د و مدعی شد بر دستان کوخ نشینان بوسه می زند . یا اینکه جانشین دجال و شیاد تر از وی منشور 8 ماده ای مبارزه با فقر بیکاری و رانت خواری و اشرافیت و اصراف و مفسدان اقتصادی صادر کرد . تازه پاسدار گماشته احمدی نژاد هم ادعا کرده است که در ایران کسی نیست که سر بی شام بر بالین گذارد؟
اين گزارش را بخوانيد، حتما براي شما تازگي دارد چون تا به حال يا نديدهايد كه به فرض يك شلوار را يك و نيم ميليون تومان بفروشند يا اگر هم ديدهايد به احتمال زياد باور نكردهايد.اما به هر حال اين مساله واقعيت دارد و امروز شوخي بزرگ قيمتها درست زيرگوشمان در پايتخت رخ داده است. يعني شما ميتوانيد در اين گزارش ببينيد كه كمي آنسوتر از آنجا كه ايستادهايد شلوار جين 450 هزار تومان به فروش ميرسد و براي كيف و كفش زنانه نيز نرخهايي بيش از 900 هزار تومان تعيين شده است.شلوار پارچهاي هم در اين بازار نرخ يك و نيم ميليون توماني يافته است. كفش هم البته در بازار پوشاك چند ميليون توماني از قافله قيمتها جا نمانده است. كفشهاي سه ميليون توماني در ويترين اين مغازهها نمايي خاص يافتهاند.اين البته تنها چند رقم از نرخهاي موجود در برخي از پاساژهاي معروف به پاساژهاي آنتيك پايتخت هستند؛ جايي كه به ما نشان ميدهند زير پوست شهر و درست در كنار شعارهاي دولتي از اقتصاد خيلي هم فاصلههاي طبقاتي، كوچك نيستند. اين گزارش را بخوانيد شما تا به حال زياد در پايتخت چرخ زدهايد اما بدون تعارف هنوز خيلي نميدانيد كه زير پوست اين ابرشهر اتفاقاتي رخ ميدهد كه هيچ ربطي به حرفهاي روزمره ندارد. براي همين پيشنهاد ميكنيم اين گزارش را بخوانيد. البته ما هم وضعمان بهتر از شما نيست. وقتي براي گزارش در خيابانهاي شهر سر ميخوريم، ميبينيم از قافيه عقبتر هستيم و اينجا؛ يعني در پايتخت دودهاي رنگي، ويترينهايي وجود دارد كه رنگ چهره را عوض ميكند. شايد بهتر باشد كه قبل از رسيدن به بطن گزارش اين پرسش را مطرح كنيم كه آيا شما تا به حال شنيدهايد كه يك جفت كفش بيش از يك ميليون تومان قيمت داشته باشد يا فقط يك تيشرت را به قيمت 200 هزار تومان به فروش برسانند. البته خيلي تعجب نكنيد.اين هنوز اول مسير است. بهزودي اين گزارش مسير شما را به جايي از اين شهر كج ميكند كه يك كيف پول از 350تا 450 هزار تومان قيمت دارد. باور نميكنيد سري به پاساژ جامجم بزنيد. اين پاساژ درست مقابل سازمان صدا و سيما يا همان تلويزيون ملي قرار دارد؛ يعني جايي كه مديران دولتي روبهروي دوربين آن مينشينند و ميگويند همه چيز خوب است و هيچ مشكلي در اقتصاد ايران وجود ندارد. در اين پاساژ ارزانترين كالا همان تيشرت است كه ميتوان با قيمت 200 هزار تومان خريداري كرد؛ البته اگر خوششانس باشيد تيشرت صد هزار توماني نيز در اين پاساژ پيدا ميشود ولي فروشندگان شما را از خريد آن بر حذر ميدارند چون فروشندگان منصفي هستند و مشتريان خود را از خريد كالاهاي بيكيفيت منع ميكنند. كفش شايد گرانترين كالاي اين پاساژ باشد. هر جفت كفش در اين پاساژ تا سه ميليون تومان هم قيمت دارد؛ البته كفش 200 هزار توماني نيز هرازگاهي در ويترين اين پاساژ خودنمايي ميكند ولي مشتريان اين اجناس ظاهرا تمايلي براي خريد آن ندارند. يكي از فروشندگان اين پاساژ ميگويد: «مشتريان كفش در اين پاساژ به طور ميانگين كفشهايي بالاتر از يك و نيم تا دو ميليون تومان خريداري ميكنند.» ارسلان كه حدود 30 سال دارد، مقابل تعجب و پرسشهايي كه از سر حيرت مطرح ميكنيم، ميگويد: «اين قيمتها خيلي هم بالا نيست و افراد زيادي هم متقاضي خريد اين اجناس هستند.» اينجا آخر خط است؛ ... صداي خنده ميگويد شما مرا سياوش صدا كنيد. ما هم او را سياوش صدا ميزنيم. به او ميگوييم ما از پاساژ جامجم ميآييم. ميخندد و ميگويد: «آنجا همچنين رونقي ندارد اما اينجا آخر دنياست بايد پولهاي خود را بگذاريد و برويد.» سياوش با صداي بلند ميخندد؛ البته حق با او بود. پاساژ مريم فرقي با آخر دنيا ندارد. وقتي در اين بازار چرخ ميزني در اين گمان فرو ميروي كه قيمتها با تو شوخي دارند. هرچند پاساژ مريم كوچك است اما قيمتهاي بزرگ و پر وزني در آنجا شدهاند. در اين بازار يك پيراهن مردانه حداقل 800 هزار تومان قيمت دارد. فروشندگان همه يكصدا ميگويند اجناسشان از بهترينهاي دنياست ولي به سختي ميتوان اين ادعا را باور كرد. شايد بزرگترين خصوصيت اين بازار كوچك مشتريان آن باشند كه عجيبترين مشتريان دنيا هستند. سياوش در مورد مشتريان خود ميگفت: اكثر مشتريان من از جوانان متمول شهر هستند كه يا براي تفريح يا براي چشم و همچشمي از اين بازار خريد ميكنند.»به هر حال به نظر ميرسد اين هم حق اين جوانان است كه به هر دليل به اين بازار بيايند حتي اگر ما باور نكنيم كه در جايي از اين شهر شلوار پارچهاي تا يك و نيم ميليون تومان قيمت دارد. در اين بازار كفش زنان با مارك گوچي و مانگو و زارا نيز هر كدام با حداقل 900 هزار تومان به فروش ميرسند؛ البته كفشهاي دو ميليون توماني زنانه نيز در اين بازار پيدا ميشود. كيفهاي زنانه نيز در اين بازار 800 الي 850 هزار تومان قيمت دارند. فروشندگان كيف و كفش زنانه ميگويند برخي افراد در اين بازار فقط در يك پروژه خريد بيش از 13 الي 14 ميليون كيف و كفش يا البسه ديگر خريداري ميكنند. شالهاي مردانه شايد ارزانترين كالاي اين پاساژ باشد كه ميتوان با 180 هزار تومان صاحب يك شال شد. از مريم كه در نوك بيني خيابان فرشته قرار دارد به پاساژ محموديه ميرويم؛ جايي كه در همان بدو ورود يكي از مشتريان مقابل پرسش ما گفت: «شما خريدار نيستيد» و با لبخندي تلخ ما را به بيرون مغازه هدايت كرد. چارهاي نبود جز اينكه ادامه لبخند او را به لبخند خود وصل كنيم. در اينجا زمان روي قيمتها ايستاده است. ساعت كمتر از يك ميليون و 500 هزار تومان در اين پاساژ پيدا نميشود و ساعتهاي تگ هوير و رولكس با قيمتهاي 40 ميليون تا 170 ميليون تومان پشت ويترين خودنمايي ميكنند. شايد كمي عجيب باشد، ياد بازار مسكن ميافتيم، جايي كه در آن روياي خانهدار شدن سر به فلك ميزند و به اندازه قيمت تنها يك ساعت 40 ميليون تومان ميتوان در آن صاحبخانه شد. به طور حتم جاي گله نيست چون نميدانيم به چه بايد گله كرد و از چه بايد سخن گفت. بالاخره اين هم بخشي از شهر ماست. جايي كه در آن خط فقر يك ميليون تومان است و حداقل حقوق كارمندان و كارگرانش به 400 هزار تومان نميرسد ولي ميشود ساعتهاي رولكس 170 ميليون تومان هم پيدا كرد. بايد به محل كار برگشت. دوباره از روبهروي پاساژ جامجم رد ميشويم و از مقابل نردههاي تلويزيون ملي عبور ميكنيم. شايد همان لحظه يك مدير اقتصادي به دوربينها ميگويد: فاصله طبقاتي نداريم، شايعه نسازيد.