گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 4 تیر 90

گنج قارون ! (گفت و شنود(

گفت : نقل کرده است از یک داروغه که داده بود فرمان

جریمه بگیرید هر که نقض عضو داره با ایمان و بی ایمان

مأموران داروغه دیدند شخصی که یک چشمش بود کور

از وی جریمه طلب کردند، متوجه شدند حرف می زند بزور

آنگاه جریمه دو برابر کردند که دیدند سرفه میکنه شدید

گفتند سیل هم داره به 3 برابر جریمه وی کردند تهدید

یارو از ترس فرار کرد که فهمیدند یک پایش هست لنگ

فرمانده گفت گنچ قارون است بگیریدش بی درنگ

گفت: سايت «ايران گلوبال» در مقاله اي بلند و طولاني به اپوزيسيون اعتراض كرده و نوشته است نبايد به خاطر نفوذ مدحي به درون خودمان به نوري زاده و جهانشاهي و بقيه كساني كه باعث نفوذ وي شده اند، فحاشي كنيم!
گفتم: حيوونكي ها از نفوذ مدحي بدجوري شوكه شده اند.
گفت: همين سايت در ادامه نوشته است «بايد اعتراف كنيم كه اپوزيسيون به صفات زشتي نظير حسادت، غرور كاذب، خودخواهي، شهرت طلبي بيمارگونه، خودبزرگ بيني، منفعت طلبي و دروغگويي مبتلا شده است
گفتم: داروغه يك شهر فرمان داده بود از هر كس كه در بدنش نقصي هست جريمه بگيرند و ماموران داروغه شخصي را ديدند كه يك چشمش كور است و از او جريمه خواستند، يارو پرسيد چرا و متوجه شدند لكنت زبان هم دارد و جريمه را دو برابر كردند، طرف سرفه شديد كرد، گفتند سل هم داري؟ و يارو از ترس پا به فرار گذاشت كه ماموران متوجه شدند يك پاي او هم لنگ مي زند. فرمانده ماموران داد زد نگذاريد فرار كند كه گنج قارون است!

گفت: دانی که سربازجوی بدنام فحاش؟

پیوسته در پرونده سازی میکنه تلاش

عجیب دست به خودزنی زده این کلاش

آنگونه که وارونه کرده روی آتش دیگ آش

گفتم : مگر چه کرده این روانی بی تاب؟

چگونه باز دسته گل بی لام داده بر آب؟

گفت : این سناریوی ساز منفور زندان اوین

پس از پاچه گیری کردن از خودی و مخالفین

این مدعی نابودی اسراییل و آریل شارون

پاسدار مدحی برای رژیم کرده گنج قارون

گفتم : داستان کشف این معما چیست ؟

چگونه گنج قارون کرده پاسدار تروریست؟

گفت : نقل کرده است از یک داروغه که داده بود فرمان

جریمه بگیرید هر که نقض عضو داره با ایمان و بی ایمان

مأموران داروغه دیدند شخصی که یک چشمش بود کور

از وی جریمه طلب کردند، متوجه شدند حرف می زند بزور

آنگاه جریمه دو برابر کردند که دیدند سرفه میکنه شدید

گفتند سیل هم داره به 3 برابر جریمه وی کردند تهدید

یارو از ترس فرار کرد که فهمیدند یک پایش هست لنگ

فرمانده گفت گنچ قارون است بگیریدش بی درنگ