گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 31 خرداد 90
گفت : سربازجو خاطره داره از یک زوج انگلیسی
چگونه مرد در تصمیم خودکشی بکار برده دیپلماسی؟
چون می روند روی پل رودخانه تایمزبرای خودکشی
همسرش الیزابت از بالای پل می پرد توی رودخانه
چون هوا سرد بوده برای نوشیدن قهوه میره خانه
گفت: چند تا از پادوهاي موساد نظير كديور افندي و بهاءالله مهاجراني و سازگارا و ابراهيم نبوي از عوامل زنداني فتنه خواسته اند دست به اعتصاب غذا بزنند و تا پاي مرگ اعتصاب خود را نشكنند!
گفتم: شيرين عبادي هم چند سال پيش با همدستي يكي از نزديكان اكبر گنجي، سرم او را در بيمارستان قطع كرده بود كه با هوشياري مأموران دستش رو شد.
گفت: گروههاي اپوزيسيون هم كه از آن ماجرا خبر دارند، پادوهاي موساد را به باد فحش گرفته و به آنها گفته اند اگر راست مي گوييد چرا خودتان به جاي مقاومت، از ايران فرار كرده و در آمريكا و اروپا به خوشگذراني مشغوليد؟!
گفتم: يك مرد انگليسي براي دوستانش تعريف مي كرد و مي گفت؛ من و نامزدم اليزابت تصميم به خودكشي گرفتيم و نيمه شب روي پل رودخانه تايمز رفتيم. اليزابت خودش را به رودخانه پرت كرد و من... بله! من... هوا سرد بود و احساس كردم كه شديداً به يك فنجان قهوه داغ نياز دارم تا از صبحانه فردا لذت ببرم
گفت : سربازجو ی جاسوس ول گرد
از روی علافی و بیکاری شده وب گرد
مثل معتادی که می گرده دنبال گرد
مخالفان و رقبا دبنال میکنه این نا مرد
گفتم: این مشعل دار نیمه سوز
این عنصر منفور و مفلوک پفیوز
چرا با با آه و ناله ی دلسوز؟
بانور افکن کردن گرد سوز
نور تابانده برکلبه ی رقبا کرده جاسوسی
تا برای لوطی اش کرده باشه چاپلوسی
گفت : چون دلخوره ز کدیور و مهاجرانی
از دست نبوی و سازگاراهم شده عصبانی
چرا از اعتصاب غذای زندانیان کردندحمایت؟
گفتند ادامه دهید، سربازجو کرده شکایت
از موضع تهدید کشدار کرده این حکایت
تاآنگونه خود خواهد ، باز گو کند روایت
چون خودشان از زندان اوین کردند فرار
بر اعتضاب غذای دیگران می کنند اصرار
پس دهان گشوده علیه شان زده فریاد
متهم به همکاری با سیا کرده و موساد
گفتم : چرا سربازجوی منفور لمپن؟
همکاران سابق خود نامیده دشمن
چرا این کینه ای و عقده ای بد دهن؟
رقیب دنبال میکنه در هر محفل و انجمن
گفت : سربازجو خاطره داره از یک زوج انگلیسی
چگونه مرد در تصمیم خودکشی بکار برده دیپلماسی؟
چون می روند روی پل رودخانه تایمزبرای خودکشی
همسرش الیزابت از بالای پل می پرد توی رودخانه
چون هوا سرد بوده برای نوشیدن قهوه میره خانه