گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 5 تیر 90
خل و چل (گفت و شنود)
گفت : از بس تزریق کرده توی رگ و خون
روانی ، زنجیره ای شده است این مجنون
هذیان گویی اش شده همچون دو یارو
روزی افسر پلیس باا ینان کرد گفتگو
تر تیب داد افسر پلیس یک نمایش
تا یکی از این دو را وی کند آزمایش
بهش گفته برو خونه بعداً زنگ بزن
بگو که آیا در خونه ات هستم من؟
قبل از رفتنش دیگری شروع کرد به خنده
افسر گفت چرا می خندی بی ترمز و دنده؟
وی گفت جناب سروان وی نداره عقل و شعور
افسر پرسید چطور مگه، گفت اگر وی بود فکور؟
قبل از آماده شدن رفتن به خونه ، وی بی درنگ
برای چک کردن شما درخونه هستی می زد زنگ
گفت: «جان بولتون» خطاب به گروه هاي اپوزيسيون گفته است «ابداً نبايد نگران نفوذي هاي ديگري مانند مدحي باشيد! ما به شدت مراقب هستيم».
گفتم: مگر طي چند دهه گذشته مراقب نبودند پس چرا وزارت اطلاعات توانست مدحي را به حياط خلوت اپوزيسيون نفوذ دهد؟!
گفت: جان بولتون گفته است نفوذ مدحي به خاطر بي احتياطي خود اپوزيسيون بوده است و از اين پس احتياط بيشتري به خرج مي دهيم.
گفتم: مدحي را عوامل «سيا» و «موساد» به اپوزيسيون معرفي كرده بودند.
گفت: چه عرض كنم؟! اين آمريكايي ها هر كدامشان از ديگري خل و چل ترند.
گفتم: دو نفر را كه با هم دعوا كرده بودند به كلانتري بردند. افسر نگهبان از مامور پليس پرسيد موضوع چيه؟ مامور گفت هر كدام ديگري را به ديوانگي متهم كرده اند، افسر نگهبان براي امتحان به يكي از آنها گفت؛ برو خونه ما، ببين من خونه هستم يا نه؟ و يارو راه افتاد كه برود دومي خنديد و گفت؛ جناب سروان ديدي عقلش كمه؟ افسر پرسيد چطور مگه؟ و يارو گفت؛ خب! تلفن مي كرد ببينه شما خونه هستين يا نه؟
گفت : سربازجوی دهان گشاد خل و چل
پرسه زنان بدنبال مخالفین همه جاست ول
باجاسوس پاسدارمدحی هی می دهد نوید
می تواند مانور دهد و منتقدان را کند تهدید
کنون کشف کرده است این هرزه گوی پلید
جان بولتون به مخالفین داده است پیام جدید
آنگاه از ذوق زدگی باز گشوده دهان گشاد
فاش کرده مدحی را معرفی کرد سیا باموساد
گفتم : آیا گفته است این پاسدار پفیوز
چگونه سیا و موساد در پاسداران کرده نفوذ؟
تا پرورش دهند پاسدارچند طرفه جاسوس
تاا ین پاسدار خودش را چند جانبه کند لوس
یا گفته چراباتهدید اعضای خانواده اش در تهران؟
مجبور به بازگشت به ایران شدمدحی حیران
گفت : از بس تزریق کرده توی رگ و خون
روانی ، زنجیره ای شده است این مجنون
هذیان گویی اش شده همچون دو یارو
روزی افسر پلیس باا ینان کرد گفتگو
تر تیب داد افسر پلیس یک نمایش
تا یکی از این دو را وی کند آزمایش
بهش گفته برو خونه بعداً زنگ بزن
بگو که آیا در خونه ات هستم من؟
قبل از رفتنش دیگری شروع کرد به خنده
افسر گفت چرا می خندی بی ترمز و دنده؟
وی گفت جناب سروان وی نداره عقل و شعور
افسر پرسید چطور مگه، گفت اگر وی بود فکور؟
قبل از آماده شدن رفتن به خونه ، وی بی درنگ
برای چک کردن شما درخونه هستی می زد زنگ