گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 28 شهریور 90

شاگرد ! (گفت و شنود)

گفت : چون این وارونه گوی شیاد ، گشوده دهان هرزه و گشاد

نقل کرده از یک شاعر استاد ، به وی چنین شیادی داد یاد؟

رفتم به سراغ او شبي با شادي ، گفتا ؛ اي ول! تو هم كه راه افتادي!
گفتم تو كه در دوز و كلك استادي ، گفتا ؛ همه را تو ياد من مي دادي!؟

گفت: مگر دست اندركاران اختلاس 3هزار ميليارد توماني از مخالفان اصولگرايي نيستند؟
گفتم: بر منكرش لعنت! از اين لحاظ دقيقا مثل اصحاب فتنه 88 هستند.
گفت: مگر ليدر آنها به جاي مكتب اسلام، مكتب ايراني را پيشنهاد نكرده بود؟
گفتم: فتنه گران هم قيد اسلامي را از نام جمهوري اسلامي ايران حذف كرده و خواستار جمهوري ايراني به جاي جمهوري اسلامي شده بودند.
گفت: مگر آنها برخلاف سياست خارجي اعلام شده نظام، به سراغ ملك عبدالله و برخي ديگر از سران ديكتاتور عرب نرفته بودند؟
گفتم: سران فتنه كه رسماً از ملك عبدالله و برخي كشورهاي اروپايي براي فتنه انگيزي پول گرفته و از حمايت آشكار آنها برخوردار بودند.
گفت: مگر مفسدان اقتصادي و غارتگران بيت المال از حاميان اصلي و آشكار سران فتنه آمريكايي- اسرائيلي نبوده اند؟
گفتم: چندتا پرونده فساد اقتصادي را مي توان نشان داد كه عوامل آن از طرفداران پر و پا قرص مدعيان اصلاحات نباشند!؟
گفت: يعني از روي دست هم رونويسي كرده اند؟!
گفتم: شاعر مي گويد؛
رفتم به سراغ او شبي با شادي
گفتا؛ اي ول! تو هم كه راه افتادي!
گفتم تو كه در دوز و كلك استادي
گفتا؛ همه را تو ياد من مي دادي!؟

گفت : سربازجو شده است حساس، گوش های بلندش تیز کرده این خناس

تاگوید 3 هزار میلیارد تومان اسکناس ، چگونه دست اندر کاران آن کردنداختلاس؟

گفتم : هذیان و وارونه گوی سر بازجو ، آیا نقش حامیان ولی وقیح کرده رو؟

چگونه با ادعای اصول گرایی دولت؟ ، ساده زیست عاشق خدمت به ملت

با تعویض تاکتیکی جل و هم پالان ، دست زدند به اختلاس بس کلان

گفت : سربازجو با حرافی و وارونه گویی ، با سناریو سازی و وارونه وهذیان گویی

متهم کرده اینان به جریان فتنه گرایی ، تاوانمودکندهستندمخالف اصول گرایی

گفتم: چراسربازجوی دشمن آزادی؟ ، این حامی کودتا گران ودزدان و ایادی

چرا با فراموشکاری و حقه و شیادی؟ از دزدی شرکایش نکرده است یادی

گفت : چون این وارونه گوی شیاد ، گشوده دهان هرزه و گشاد

نقل کرده از یک شاعر استاد ، به وی چنین شیادی داد یاد؟

رفتم به سراغ او شبي با شادي ، گفتا؛ اي ول! تو هم كه راه افتادي!
گفتم تو كه در دوز و كلك استادي ، گفتا؛ همه را تو ياد من مي دادي!؟