" جنگ زرگری برای زدن جیب مردم و خالی کردن خزانه ی دولت و ویران نمودن کشور "
لابد برای شما هم اتفاق افتاده است . گاهی خبری می شنوید.یا تصویری را می بینید. یاد کسی یا خاطره و یاموضوعی می افتید که اصطلاحاً به آن تداعی معانی گفته می شود . همینطور گفته می شود مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورد .یا بالعکس . بهر حال من با خواندن مقاله ی کوتاه جنگ زرگری از مهدی خزعلی در ذهنم خاطره ای از دوران نوجوانی بر جسته شد . البته اصطلاح جنگ یا زبان زرگری اصطلاح یا نوعی گفتمانی هست که میان زرگر ان یا طلا فروشان مرسوم بوده است که برای اینکه مشتری یا غریبه متوجه نشود که چه میان اینان رد و بدل می شود بکار برده می شده است که در آن حرف " ز " زیاد بکار گرفته می شد . بگذریم اکنون که مهدی خزعلی به این جنگ زرگری میان رحیم مشائی و پاسدار گماشته احمدی نژاد با سر باز جو حسین شریعتمداری و شیخ محمد صادق لاریجانی اشاره کرده و هشدار داده که مواظب باشید که گول این بازی را نخورید تاکه از دامی جسته و در دام دیگری گرفتار شوید . نا گفته نماند اسامی نامبرده شده از سوی ایشان همگی جزو مدعی اصول گرائی هستند که مخالف رقیب مغلوب مدعی اصلاح طلبی می باشند که از قدرت بر کنار شده اند. ازسوی دیگر این جنگ زرگری میان خودی های حاکم و اختلاف میان شان ناشی از ادامه جنگ قدرت و مهره سازی کردن برای اشغال های پست های کلیدی ریاست جمهوری و رئیس بازار مکاره ی مجلس می باشد . صد البته که این رقابت و اختلافات بی ارتباط با رقابت انباشت ثروت و غارتگری نمی باشد .
اما باز گوئی خاطره ی دوران نوجوانی مر تبط با این جنگ زرگری چنین می باشد . خوب بیاد دارم کلاس دوم یا هشتم دبیر ستان بودم . کلاس ها دو نوبتی صبح و بعداز ظهر بود که ساعت 12 ظهر تعطیل می شد و ساعت 2 تا 4 بعداز ظهر ادامه می یافت . یکی از روزها که موقع تعطیلی ظهر دبیر ستان بود که دانش آموزان در حال خروج از مدرسه بودند متوجه شدم جلوی درب خروجی دبیر ستان گروهی تجمع کرده و دارند به نزاعی نگاه می کنند که دو سه نفری سخت یقه همدیگر را گرفته و با رد و بدل کردن فحش های رکیک و آبدار به حساب چار وارداری بود که نثار ناموس و فامیل هم دیگر می کردند و حسابی مشغول زد وخورد همدیگر بودند . البته اینان بچه های درس نخوان و فقیر مدارس بودند که بدلیل رفوزگی زیاد و بد رفتاری از دبیرستان ها اخراج شده و دست به خلافکاری می زدند. یکی دو تائی شان را من از دوران مدرسه ابتدائی می شناختم . بدلیل شرایط بر جامعه این قربانی ها تبدیل به لمپن های جوجه لات هاو نوچه های لات گنده تر های به حساب مشتی ها شده بودند . بهر حال من وچند تا دیگر از دانش آموزان دیگر در آن نزاع نقش میانجی را ایفا کردیم . نا گفته نماند مرسوم است که گفته می شود خون میانجی به پایش خودش است. از سوی دیگر گفته می شود که وسط دعوا هم نقل و نبات شیرینی تقسیم نمی کنند . پس از دریافت چند تا مشت و هل دادن بالاخره یکی که رهبرشان بودکه مرا می شناخت یقه ی کت مرا گرفت و نصیحت کرد و گفت که تو خودت را درگیر این درگیری نکن، چون مسئله ی مهمی نیست . برای اینکه اینان با هم دوست هستند و میان شان دلخوری پیش آمده و کمی با هم حرف شان شده است ، بعداً با هم آشتی خواهند کرد وموضوع تمام می شود . چیزی نگذشت که با گوشه ی چشم به نفراتی که در گیر بودند ندا داد که بازی را تمام کنند و صحنه را ترک می نمایند و بروند. منهم به اتفاق دوستان دیگر راهی خانه شدم . اما بعد از ظهر که دبیرستان و کلاس باز گشتم . وقتی دبیر مربوطه درس می داد که نیاز به نوشتن و یادداشت برداری بود. وقتی دستم بر توی جیب بغل کتم کردم که خود نویسم را برای نوشتن بیرون آورم ، دانستم که اثری از آن نبود . چند بار جیب هایم را چک کردم اما خود نویس یافت نشد . فکر کردم که می بایست آن را در خانه جا گذاشته باشم . وقتی بعداز ظهر دبیر ستان تعطیل و به خانه باز گشتم همه جا را در اتاقم بدنبال خودنویسم گشتم ،ولی خودنویس یافت نشد . تصور کردم که شاید آن را گم کرده باشم . با اینکه ناراحت از دست دادن خودنویسم بودم ولی چره ای نداشتم تا که بی خیالش شوم تا اینکه صبح روز بعد وقتی وارد دبیر ستان و کلاس شدم . متوجه شدم که دانش آموزان دیگری هم هستند که همچون من که در آن نزاع نقش میانجی ایفا کرده بودند و دردمشترک دارند . یعنی چیزی گم کرده یا از دست داده بودند . آنگاه مشخص شد که آن در گیری ساختگی یا جنگ زرگری بود که این گرو لمپن عمداً شروع می کردند تا نظردیگران را بعنوان میانجی بسوی خودشان جلب کنند تا ردانه دست به جیب بری میانجی هابزنند و بطور حرفه ای کارشان همین بود که موقع تعطیلی دبیرستان ها همینگونه در گیری بر پا می کردند و به جیب بری خود مشغول می شدند. درست شبیه شیوه ای که عوامفر بیان و دین فروشان و دزدان وجیب بران حرفه ای حاکم بر ایران در مداری بس ارتقاء یافته تر 32 سال است زیرچتر جنگ دفاع مقدس و موهبت الهی است و امثالهم دنبال نمودند . آنهم جنگی که هم کشور را ویران کرد . هم جوانان ونو جوانان را برروی میادین مین جنگ بعنوان یکبار مصرفان فرستاده وکشته شدند . هم بسیاری از خانواده ها داغدار و عزادار شدند . هم مادران شان در پشت جبهه ی جنگ ضد ملی و ضد میهنی وا دار به نان پختن و فعال شدن بخش تدارکات جنگ شدند . مهمتر اینکه قلک های پس انداز ناچیز فرزدان دانش آموزشان هم به عنوان کمک های مردمی به جنگ مصادره می شد . بهر صورت این جنگ نعمت الهی خوانده شده موجب هزار میلیارد دلار خسارات مالی و اقتصادی شد. سپس با سناریوی اختلاف و جنگ ونزاع قدرت جناحی و باندی زرگری حاکمان پیگیری شد که نه مردم راسر کار گذاشته و سر کیسه نموده اند ، بلکه چوب تاراج بر منابع و ذخایر طبیعی کشور زده اند و ذخیره واندوخته های حساب پس انداز ارزی کشور و بیت المال را با لا کشیده اند .اما اکنون که هم دست شان رو شده و هم اشتهای سیری نا پذیری شان فزونی یافته است . به ویژه اینکه انحصار گر و عجیب زیادیخواه شده اند . بنابراین پس از حذف رقیب مغلوب مدعی اصلاح طلبی اکنون باند های مافیائی کودتائی حاکم اصول گرا به جان هم افتاده اند تا با منحرف کردن اذهان عمومی بیش از گذشته همچنان به کش رفتن بودجه وپس انداز ذخایر ارزی کشور و سر کیسه کردن مردم و خلاصه زدن جیب دیگران ادامه دهند.
اما باز گوئی خاطره ی دوران نوجوانی مر تبط با این جنگ زرگری چنین می باشد . خوب بیاد دارم کلاس دوم یا هشتم دبیر ستان بودم . کلاس ها دو نوبتی صبح و بعداز ظهر بود که ساعت 12 ظهر تعطیل می شد و ساعت 2 تا 4 بعداز ظهر ادامه می یافت . یکی از روزها که موقع تعطیلی ظهر دبیر ستان بود که دانش آموزان در حال خروج از مدرسه بودند متوجه شدم جلوی درب خروجی دبیر ستان گروهی تجمع کرده و دارند به نزاعی نگاه می کنند که دو سه نفری سخت یقه همدیگر را گرفته و با رد و بدل کردن فحش های رکیک و آبدار به حساب چار وارداری بود که نثار ناموس و فامیل هم دیگر می کردند و حسابی مشغول زد وخورد همدیگر بودند . البته اینان بچه های درس نخوان و فقیر مدارس بودند که بدلیل رفوزگی زیاد و بد رفتاری از دبیرستان ها اخراج شده و دست به خلافکاری می زدند. یکی دو تائی شان را من از دوران مدرسه ابتدائی می شناختم . بدلیل شرایط بر جامعه این قربانی ها تبدیل به لمپن های جوجه لات هاو نوچه های لات گنده تر های به حساب مشتی ها شده بودند . بهر حال من وچند تا دیگر از دانش آموزان دیگر در آن نزاع نقش میانجی را ایفا کردیم . نا گفته نماند مرسوم است که گفته می شود خون میانجی به پایش خودش است. از سوی دیگر گفته می شود که وسط دعوا هم نقل و نبات شیرینی تقسیم نمی کنند . پس از دریافت چند تا مشت و هل دادن بالاخره یکی که رهبرشان بودکه مرا می شناخت یقه ی کت مرا گرفت و نصیحت کرد و گفت که تو خودت را درگیر این درگیری نکن، چون مسئله ی مهمی نیست . برای اینکه اینان با هم دوست هستند و میان شان دلخوری پیش آمده و کمی با هم حرف شان شده است ، بعداً با هم آشتی خواهند کرد وموضوع تمام می شود . چیزی نگذشت که با گوشه ی چشم به نفراتی که در گیر بودند ندا داد که بازی را تمام کنند و صحنه را ترک می نمایند و بروند. منهم به اتفاق دوستان دیگر راهی خانه شدم . اما بعد از ظهر که دبیرستان و کلاس باز گشتم . وقتی دبیر مربوطه درس می داد که نیاز به نوشتن و یادداشت برداری بود. وقتی دستم بر توی جیب بغل کتم کردم که خود نویسم را برای نوشتن بیرون آورم ، دانستم که اثری از آن نبود . چند بار جیب هایم را چک کردم اما خود نویس یافت نشد . فکر کردم که می بایست آن را در خانه جا گذاشته باشم . وقتی بعداز ظهر دبیر ستان تعطیل و به خانه باز گشتم همه جا را در اتاقم بدنبال خودنویسم گشتم ،ولی خودنویس یافت نشد . تصور کردم که شاید آن را گم کرده باشم . با اینکه ناراحت از دست دادن خودنویسم بودم ولی چره ای نداشتم تا که بی خیالش شوم تا اینکه صبح روز بعد وقتی وارد دبیر ستان و کلاس شدم . متوجه شدم که دانش آموزان دیگری هم هستند که همچون من که در آن نزاع نقش میانجی ایفا کرده بودند و دردمشترک دارند . یعنی چیزی گم کرده یا از دست داده بودند . آنگاه مشخص شد که آن در گیری ساختگی یا جنگ زرگری بود که این گرو لمپن عمداً شروع می کردند تا نظردیگران را بعنوان میانجی بسوی خودشان جلب کنند تا ردانه دست به جیب بری میانجی هابزنند و بطور حرفه ای کارشان همین بود که موقع تعطیلی دبیرستان ها همینگونه در گیری بر پا می کردند و به جیب بری خود مشغول می شدند. درست شبیه شیوه ای که عوامفر بیان و دین فروشان و دزدان وجیب بران حرفه ای حاکم بر ایران در مداری بس ارتقاء یافته تر 32 سال است زیرچتر جنگ دفاع مقدس و موهبت الهی است و امثالهم دنبال نمودند . آنهم جنگی که هم کشور را ویران کرد . هم جوانان ونو جوانان را برروی میادین مین جنگ بعنوان یکبار مصرفان فرستاده وکشته شدند . هم بسیاری از خانواده ها داغدار و عزادار شدند . هم مادران شان در پشت جبهه ی جنگ ضد ملی و ضد میهنی وا دار به نان پختن و فعال شدن بخش تدارکات جنگ شدند . مهمتر اینکه قلک های پس انداز ناچیز فرزدان دانش آموزشان هم به عنوان کمک های مردمی به جنگ مصادره می شد . بهر صورت این جنگ نعمت الهی خوانده شده موجب هزار میلیارد دلار خسارات مالی و اقتصادی شد. سپس با سناریوی اختلاف و جنگ ونزاع قدرت جناحی و باندی زرگری حاکمان پیگیری شد که نه مردم راسر کار گذاشته و سر کیسه نموده اند ، بلکه چوب تاراج بر منابع و ذخایر طبیعی کشور زده اند و ذخیره واندوخته های حساب پس انداز ارزی کشور و بیت المال را با لا کشیده اند .اما اکنون که هم دست شان رو شده و هم اشتهای سیری نا پذیری شان فزونی یافته است . به ویژه اینکه انحصار گر و عجیب زیادیخواه شده اند . بنابراین پس از حذف رقیب مغلوب مدعی اصلاح طلبی اکنون باند های مافیائی کودتائی حاکم اصول گرا به جان هم افتاده اند تا با منحرف کردن اذهان عمومی بیش از گذشته همچنان به کش رفتن بودجه وپس انداز ذخایر ارزی کشور و سر کیسه کردن مردم و خلاصه زدن جیب دیگران ادامه دهند.
هوشنگ بهداد
بیستم مرداد ماه سال 1389
بیستم مرداد ماه سال 1389
مهدی خزعلی : جنگ زر گری است، بازی نخورید!
بلاگ مهدی خزعلی : جوان بودم و خام با سری پر شور و بازوانی پر زور، در توپخانه، دو نفرکنارمن دعوایشان شد، یقه هم را گرفته و سخت ناسزا می گفتند، به خود گفتم: مگر نه این است که اصلاح ذات البین برترازهزارفریضه است، قصد قربت کرده، برای رسیدن به ثواب هزارنماز واجب، مداخله کردم، قدری فشار اصحاب دعوی را تحمل و مثل رستم دستان غائله را ختم وهر دو را با سوت داوری و بدون استفاده از کارت قرمز از میدان جنگ بیرون کردم، در عالم جوانی به خود بالیدم، عجب نفس حقی دارم! چه زور بازویی! دست مریزاد خوب دعوا را خاتمه دادی، با خود می گفتم: اگر همه وظیفه خود بدانند و مداخله کنند و اصلاح ذات البین فرمایند، چه بسیار حوادث و جنایات و آتش کینه ها که در نطفه خفه می شود. مملکت چه گل و بلبلی خواهد شد! در این افکار غوطه ور بودم که دست در جیب بغل کتم کردم و دیدم قرآن کوچکِ جلد چرمیِ زیپ دار من نیست، تازه شستم خبردار شد که دعوا، " جنگ زرگری" بوده و صلح زود هنگام، تحصیل مقصود بوده است! دزدان قرآن جلد چرمی مرا با کیف پول اشتباه گرفته بودند! خوب، ان شاءالله همان قرآن هدایتشان کند! این همه حاشیه و مقدمه برای این است که بگویم، دیگر جوان و خام نیستم، دعوای امروز احمدی نژاد و مشایی و شریعتمداری و مصباح و توکلی و لاریجانی و غیره و ذالک، جنگ زرگری است! مقصود کلاه من و جیب شماست! من کلاهم را سفت می چسبم، شما هم جیبتان را سخت مراقب باشید، داد و بیداد راه انداخته اند تا حواس ما پرت شود، اینها می خواهند برای ما از هیچ مهره سازی کنند و باز یک بی مقدار را بر کرسی ریاست بنشانند، فراموش نکنیم جنگ زرگری دوران شهرداری احمدی نژاد را، او را از هیچ رییس جمهور کردند و دعوای احمدی نژاد و لاریجانی نردبان ریاست مجلس لاریجانی شد، امروز می خواهند برای مجلس آتی و ریاست جمهوری آینده مهره سازی کنند، اینها جنگ زرگری است، دیگر وارد جنگ زرگری نمی شوم، از دام یکی رسته به دام دگری گرفتار می آییم،و بازی ادامه دارد........