داستان مقایسه ای حکومت 32 ساله حاکمان با گفتمان رفتاری ملا نصر الدین و عملکرد الاغش
بیست و یک مرداد - 89
بیست و یک مرداد - 89
گاهی ضرب المثل های نسبت داده شده به ملا نصر الدین ضمن با حال و خنده دار بود نشان عجیب هم مشکل گشا هستند . زیراکه کار را آسان و ساده و قابل فهم برای همگان می کند . آنگونه که دیگر نیاز به منبر رفتن و روضه خوانی و گریز به صحرای کربلا زدن و اشک گیری کردن یا مقالات آنگونه فلسفی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نوشتن های ثقیل و طولانی نیست که فقط مخاطبان خاص دارد . یعنی اینکه به جای دور سر چرخانیدن لقمه بر توی دهان گذاشتن، بطور مستقیم لقمه توی دهان گذاشته می شود . همچون تبلیغات نان بیاور و کباب ببر و یا از تولید به مصرف با حذف واسطه های غیر مولد مشکل ساز و پول توی جیب زن ها . بطور مثال این طنز ضمیمه شده که نقل قول از ملا نصر الدین شده است که وضعیت 32 ساله حاکم بر کشور به خصوص جنگ خانمان برانداز 8 ساله ی ایران و عراق که موهبت الهی نامیده شده را بخوبی ترسیم نموده است که بطریقی مصداق این نقل قول است که گفته می شود اگر می خواهی بدانی چگونه یک کشور ویران می شود. آدم های کوچک را به کار های بزرگ بگمار و آدم های بزرگ را به کار های کوچک . بهر حال بهتر است که بیش از این گریز زده نشود و حاشیه پردازی نگردد و توصیف و تشریح 32 سال گذشته به بازگوئی زبان گفتمان و رفتاری ملا نصر الدین با الاغش واگذار شود که چنین است .
خر و مقام رفيع
يك روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد الاغ از پله پايين نيآمد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد. كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را ارام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت. بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف چوبي آويزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. بعد ملا نصر الدين گفت لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خر به جايگاه رفيع و پست مهمي برسد هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كشد.!
يك روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد الاغ از پله پايين نيآمد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد. كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را ارام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت. بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف چوبي آويزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. بعد ملا نصر الدين گفت لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خر به جايگاه رفيع و پست مهمي برسد هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كشد.!