گفت و شنود کیهان دروغ ساز 18 ار دیبهشت - 89

نخود و كشمش (گفت و شنود)

از آن مرده هائی نیست که نتواند نخودچی و کشمیس بجود

حتی اگر خمار نباشد ، در دوی مارتون هم می تواند پیاده دود

گفت: دبيركل سابق حزب مشاركت با انتشار يك نامه سرگشاده به آيت الله سيداحمد خاتمي عليه وي دست به ناسزاگويي و فحاشي زده است.
گفتم: اين فتنه گران همه چيز را وارونه كرده اند، دكارت مي گفت «من فكر مي كنم، پس هستم» فتنه گران مي گويند «ما فحش مي دهيم، پس هستيم»!
گفت: اتفاقاً ناسزاگويي آنها به امام جمعه موقت تهران براي اين است كه گفته بود، فتنه ناكام مانده و فتنه گران مرده اند!
گفتم: يعني حزب مشاركت مي خواهد بگويد هنوز نمرده است؟ منظور آيت الله خاتمي هم نفس كشيدن فتنه گران نبود، منظورش اين بود كه دچار مرگ سياسي شده اند.
گفت: چه عرض كنم؟! اگر دچار مرگ سياسي نشده بودند كه به جاي حرف حساب، زبان به فحش و ناسزا نمي گشودند؟!
گفتم: شيادي زير پتو دراز كشيده و همكارش براي گدايي از رهگذران مي گفت ؛ اين رفيق ما مرده و پول كفن و دفن ندارم. ناگهان يكي از رهگذران پتو را كنار زد و ديد يارو يواشكي دارد نخود و كشمش مي خورد. با عصبانيت به شياد ديگر گفت؛ اين كه نمرده! و يارو جواب داد؛ يعني مي خواستي آنقدر بميرد كه حتي نتواند يك مشت نخود و كشمش هم بخورد؟!

گفت : باز سربازجوی شکنجه گر لمپن لاشی

رقیب مغلوب را متهم کرده به گفتنن فحاشی

گفتم : مگر این سربازجوی چگونه کرده فرافکنی؟

دوباره با خود زنی کردن به خود زده است تو دهنی

گفت : آخه محمد رضاخاتمی نوشته است نامه سر گشاده

به آخوندشیاد و دجال احمد خاتمیی بازجومیگه هست بیفایده

چون مدعیست نامه فحاشیست به این آخوند بی تر مز ودنده

وی را تهدید کرده که میرسه نوبت محاکمه کردن شما در آینده

وی تقلید کرده گفته دکارت که گفته بود فکر می کنم پس هستم

اینان هم فحش و نا سزاداده اند تا گویند هم هستم ،هم مستم

نقل قول کرده حزب مشارکت اینگونه گفته که هنوز نمرده

پس کنون سربازجو روشنگر ی کرده با برخاک مالیدن گرده

چون می داند گر دفاع نکند از تازی آخوند خاتمی پشتیبانی

قادر نیست تاوی را کیش دهند بسوی رقیب با توطئه و تبانی

گفتم : عجب اوضاع کودتاگر نامشروع خرت و خر شده و شلوغ

سربازجو درکیهان پاسدار محمود درسازمان ملل باید گویند دروغ

آن کی برای دفاع هسته ای با سخنرانی هسته ای می گیرد بهانه

این یکی سر بازجو علیه رقیب طوری دیگر ی دروغ گوئی کرده درخانه

گفت : آخه سربازجو تجربه داره با رفیقش معتادش در خیابان

بی پول بودند و خمار ، دست بکار شدند با ابتکاری شتابان

برای کسب پول و رفع خماری هر دو اجرا کردند نقش

غریبه شدند ، یکی صاحب مرده ،دیگری شد نعش

رندی پرسید که این چگونه مرده ایست که دهانش

دارد می جنبد،ف صاحب مرده در جواب گشود زبانش

به رند پرسشگر گفت صاحب مرده پر پشم و ریش

وی دار د می جود مشتی نخودچی و کشمیش

از آن مرده هائی نیست که نتواند نخودچی و کشمیس بجود

حتی اگر خمار نباشد ، در دوی مارتون هم می تواند پیاده دود