گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان یکشنبه 9 مرداد 90
شليك (گفت و شنود)
گفت : آخر داستان ولی وقیح شده مثل آن 2 شکارچی
برای شکار رفته بودند به جنگل که یکی ازدو تفنگ چی
دید شیری که ناگهان به سویش کرد شلیک
شیر تهاجم کرد که وی بر گزید این تاکتیک
زود رفت بر بالای درخت به رفیقش گفت زودباش
بیابالا،یارو گفت من که برای شلیک نکردم تلاش
من کوله بار تو حمل کردم شیر با من نداره کار
چون شیر داند من فقط حمل کرده ام کوله بار
گفت: امسال برخلاف سال هاي گذشته فرح پهلوي و آقا رضا ربع پهلوي براي برگزاري مراسم سالگرد خاكسپاري شاه مخلوع به قاهره نرفتند.
گفتم: چرا؟!
گفت: خب! با توجه به انقلاب اسلامي فراگير مصر و خروش يكپارچه مردم عليه ديكتاتورها، اگر فرح و رضا پهلوي به قاهره مي رفتند، بعيد نبود كه براي هميشه به محمد رضاي قاتل و خونريز بپيوندند.
گفتم: ولي آنها كه ادعا مي كنند در قتل عام ها و غارتگري هاي محمدرضاي خونخوار شريك نبوده اند؟!
گفت: پس اين ثروت افسانه اي را كه بخشي از آن در حمايت مالي و تداركاتي از گروه هاي تروريست هزينه شده است، با عرق جبين به دست آورده اند؟!
گفتم: چه عرض كنم؟! دو نفر براي شكار شير رفته بودند. يكي از آنها به طرف شير شليك كرد ولي به او نخورد و شير به آنها حمله كرد. شخصي كه شليك كرده بود رفت بالاي درخت و به دومي گفت؛ زود باش بيا بالا! ولي يارو با بي خيالي گفت؛ به من چه! من فقط كوله بار تو را حمل كرده ام، شليك نكرده ام كه واهمه اي داشته باشم؟!
گفت : سربازجوی منفور رو سیاه
گرفته یقه فرح و شازده رضا و شاه
گفتم : برای چه این سربازجو؟
دریده و هار روانی این پررو
این پاره کرده افسار وزنجیر
به خانواده ی شاه داده گیر
گفت : مدعیست چون اوضاع مصر شده آشفته
دست به قلم برده تهیه کرده تحلیل بطور نوشته
گفته اوضاع مصر شده خراب ، وجود نداره امنیت
فرح به مصر سفر نکرده چون برایش نداره اهمیت
تا ریسک سفر کند بر سر قبر شاه شود حاضر
جان خویش را به خطر اندازد به این خاطر
بهر حال ثروت افسانه ای شاه را کرده بازگو
ازحمایت مالی به تروریست ها گفته سربازجو
گفتم : چرا آنگونه سربازجو کرده حکایت؟
انگاری جانشینان شاه کم کردند جنایت
یا غارتگری کمتر کرده، مردم دارند رضایت
بیش از زمان شاه از اینان ندارند شکایت
کنون که سربازجو در مورد شاه کرده اقرار
نگفته حاکمان ایران کجا می خواهندکنندفرار؟
همه دانند که ولی وقیح سخت شده حیران
ازسرنوشت مشابه یابدتر از شاه شده نگران
گفت : آخر داستان ولی وقیح شده مثل آن 2 شکارچی
برای شکار رفته بودند به جنگل که یکی ازدو تفنگ چی
دید شیری که ناگهان به سویش کرد شلیک
شیر تهاجم کرد که وی بر گزید این تاکتیک
زود رفت بر بالای درخت به رفیقش گفت زودباش
بیابالا،یارو گفت من که برای شلیک نکردم تلاش
من کوله بار تو حمل کردم شیر با من نداره کار
چون شیر داند من فقط حمل کرده ام کوله بار