کیهان 26 مهر ماه سال 1388
ارباب که بد جوری شده بود دلخور و هیجانی
کاسه ماست بر صورت نوکر کوبید با عصبانی
آنگاه نوکر دستی بر صورت خود کشید ،داد نوید
گفت، شکر خدا حساب پس دادم شدم رو سفید
گفت: كروبي بعد از آنهمه وطن فروشي و قانون شكني و خيانت به امام و نظام اسلامي به مراجع تقليد اعتراض كرده است كه چرا او را گناهكار مي دانند؟!
گفتم: مگر او نبود كه در فتنه اخير با آمريكا و اسرائيل همراهي آشكار داشت؟
گفت: كي ميگه نداشت؟
گفتم: مگر همين كروبي نبود كه با منافقين و سلطنت طلب ها و بهايي ها عليه جمهوري اسلامي ايران همصدا شده بود؟
گفت: خود خودش بود.
گفتم: مگر او نبود كه ادعاي دروغ تجاوز به زندانيان را مطرح كرد؟ مگر او نبود كه روز قدس با شعار ديكته شده از سوي وزارت خارجه اسرائيل همراهي كرد، مگر...
گفت: چه عرض كنم؟! حالا طلبكار هم شده است!
گفتم: نوكري كيسه گندم ارباب را با الاغ براي آرد كردن به آسياب برد ولي قبل از آن كه نوبتش شود با اراذل و اوباش مشغول قمار شد و كيسه گندم و الاغ را باخت و ديگر روي بازگشت نداشت. ارباب كه متوجه غيبت او شده بود به سراغش رفت و ديد در گوشه اي نشسته و مشغول خوردن نان و ماست است، پرسيد گندم چه شد؟ نوكر گفت؛ سيل آمد و گندم را برد! پرسيد؛ الاغ چي؟ جواب داد گرگ حمله كرد و الاغ را خورد! پرسيد؛ افسار و پالان الاغ چي؟ آنها را كه سيل نبرده و گرگ نخورده؟ و يارو در جواب با حالتي طلبكارانه گفت؛ يعني بايد از گرسنگي مي مردم؟! آنها را فروختم و نان و ماست خريدم! ارباب كه حسابي عصباني شده بود كاسه ماست را به مغز نوكر كوبيد و نوكر در حالي كه ماست را به صورت مي ماليد گفت؛ خدا را شكر كه هم حسابم را پس دادم و هم روسفيد شدم!!
گفت : کروبی به اتهام وطن فروشی و قانون شکنی کرده اعتراض
گفته چرا اتهام خیانت به امام و نظام به وی زده شده از روی اغراض؟
کروبی اتهامات خود را بطور دربست تکذیب کرده است و انکار
گفته بی خودی آلودگان با فرافکنی کردن وی کردند گنا هکا ر
کروبی فراموش کرده چگونه با منافقین و سلطنت طلب و بها ئی
علیه ی رژیم کودتائی با اینان افشاگری کرد وهمکاری و همنوائی
یا وی از یاد برده دروغ تجاوز به زندانیان، روز قدس را کرده فراموش
شعار دیکته شده اسرائیل تکرارکرد تا متهم کند کودتاگران درازگوش
گفتم : چرا خود به خنگی و ابله گری زده این هالو؟
تأکیدات خود پیرامون کروبی از یاد برده این پشمالو
چگونه چپ و راست اعتراف می کرد این سربازجو
می گفت شیخ ساده نمی ایستدبرابرنظام این یارو
چرا کنون سربازجواعترافات خوداستفراغ کرده و ارونه؟
این سربازجو کریه منظر معکوس گرفته است بهونه
البته از سربازجو تحریف گر و تواب ساز نیست انتظار
غیر ازاین کاردگر کند، چون از خود ندارد اراده واختیار
چون این سربازجو هست نماینده ویژه لوطی جماران
هست سخنگوی دربن بست وبحران فرورفته کودتاگران
می باید چنین انجام وظفیه کند این سربازجوی مأمور
گرنه واژگون میشود پاسدارکودتاگر بارهبر ورئیس جمهور
گفت : گفته می شود نوکر ی گندم ارباب
با الاغ می برد برای آرد کردن به آسیاب
قبل ازآنکه نوبتش شود دست زدبه قما ر
هم بار گندم را باخت، هم اینکه حما ر
نوکر خجالت زده ،نداشت روی باز گشت
بیچاره آواره شدموقع برگشت در دشت
ارباب که از غیبت وی شده بود نگران
به سراغش رفت تا یابدش نباشد حیرا ن
دید نوکر به خوردن نان وماست هست مشغول
گفت ،گندم چه شد،گفت سیل بردنیستم مسئول
ارباب پرسید پس چه شده است ا لاغ
نوکر گفت بهش حمله کردگرگ بور وزاغ
خان گفت پس کو افسار الاغ با پا لان؟
نوکر طلبکارانه گفت آن فروختم من نا لان
ازگرسنگی شکمم چسبیده بودبه گردم
گر نان و ماست نمی خوردم ، می مردم
آن دادم نان و ماست گرفتم برای خوردن
تا زنده به مانم ، رهائی یابم من از مردن
ارباب که بد جوری شده بود دلخور و هیجانی
کاسه ماست بر صورت نوکر کوبید با عصبانی
آنگاه نوکر دستی بر صورت خود کشید ،داد نوید
گفت، شکر خدا حساب پس دادم شدم رو سفید
گفتم : عجب پس جنگ است بر سر لحاف ملا!
چون نوکر حاضر نشده د ر برابر خان خم شود و دلا
پس کنون قداره بند ارباب ، برای نوکر شده بلا
تهدیدش کرده اتهام زده تا کند تسلیم این ناقلا