گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 4 شنبه 14 بهمن ماه سل 1388
فشار! (گفت و شنود)
گفت: خاتمی گفته حل نمیشه بحران با فشار
بدتر می کنند اوضاع بی ترمز و دنده هاو افسار
گفت: آقاي خاتمي گفته است «مسائل با فشار و سختگيري حل نخواهد شد».
گفتم: راست مي گويد، پس چرا سران فتنه براي فشار به نظام اسلامي دست به آشوب و آتش زدن اموال عمومي و قمه كشي و آدم كشي و شعارهاي ساختارشكنانه زده اند؟!
گفت: خاتمي مي گويد بايد به قانون مراجعه كرد!
گفتم: پس چرا، به جاي راه كارهاي قانوني، هواداران فريب خورده را به خيابان ها كشيده اند؟!
گفت: مگر همين خاتمي نمي گفت از جبهه اصلاحات صداي دشمنان بيگانه را مي شنوم؟ خب! مگر اصلاح طلبان امروز با ديروزي ها فرق كرده اند؟!
گفتم: البته منافقين و بهايي ها و سلطنت طلب ها و اسرائيلي ها و آمريكايي ها و انگليسي ها و... هم به آنها اضافه شده اند.
گفت: چه عرض كنم؟! سران فتنه بدجوري گيج شده اند و خودشان هم نمي دانند چه مي گويند!
گفتم: شخصي مي گفت، بعضي وقت ها وسط خيابان به فكر فرو مي روم و هرچه به مغزم فشار مي آورم نمي توانم بفهمم كه از خانه بيرون آمده و داشتم به سر كار مي رفتم يا از سر كار برگشته و داشتم به خانه مي رفتم؟!
گفت: خاتمی گفته حل نمیشه بحران با فشار
بدتر می کنند اوضاع بی ترمز و دنده هاو افسار
اما وی نگفته چرا سران فتنه کردند آشو ب؟
تا با قمه و چماق و گاز فلفل شوند سرکوب
همینطورخاتمی جازده و نگران دل به خون
گفته راه حل هست مراجعه کردن به قانون
گفتم : چرا خاتمی کرده است فراموش؟
زمانی که فاش کرد باند خود سر چموش
معرفی کرد عامل قتل های ز نجیره ای
نمی دانست اینان بر قانون شدند چیره ای
تازه اگرمعنی و مفهوم داشت قانون در این نظام؟
چه نیازبه ولی فقیه هست که نامیده شده امام؟
تا علیه ی مردم دست به کودتا زند با پاسدار
معترض سرکوب کنندسرهایشان برندبالای دار
همچنین چرا خاتمی در دوران مدعیان اصلاحات؟
نگفت در گفتگو بارسانه ها یا در مطبوعات
رژیم نه تغییر ناپذیر است، نه اصلاح شدنی
چون قرون وسطائیست هم مدرن ناشدنی
گفت : چون خاتمی دل بسته بود به بیگانه
داشت موضع فرهنگ تمدن قاطی چند گانه
خودش گفت درون اصلاحات رسید به گوش
صدای دشمن شنید همراه با پیام بوش
برای همین کنون آربازجو داده است تحلیل؟
اضافه شده صدای بهائی باانگلیس واسرائیل
گفتم : این سربازجو روانی پاره کرده زنجیر
شده مثل عنکبوت در تارهای خود کرده گیر
بدجوری قاطی کرده شبیه آن ملا در خیابان
نمی دانست کدام سمت می رود شتابان
با خودش چالش و فکر می کرد از درون
چرا نمی داندآیا رفته خانه، یا زده برون؟
یا نه وی رفته است سرکار این نابکار
یا نه داره میره سرکاریا برمی گرده از کار