دروغ نامه ی کیهان دو شنبه 7 شهریور ماه سال 1390
نقد و بررسی : ( يادداشت روز)دروغ نامه ی کیهان " درس هايي از تجربه ليبي "
"مشخص نیست مدعی حزب الله که اذعان کرده است غرب به خصوص آمریکا در منطقه دچار تناقض میان حکومت دینی و سکولار شده وحکم صادر کرده است که در نهایت راهی به جز تن دادن به حکومت دینی در منطقه ندارد چگونه در سوریه وارونه عمل شده است؟!"

گفته می شود تاریخ یا مرور زمان بهترین قاضی است و بدون آنکه به کسی رحم کند پیرامون وقایع و افراد قضاوت می کند. یعنی با وجود دیکتاتوری و وارونه گویی ها و تحریف گری هایی که برای پوشش حقایق و کتمان کردن آن می شود. ولی این تاکتیک وروش برای همیشه امکان پذیر نیست. چونکه نه امکان منحرف کردن همه اذهان عمومی یا خریدن شان وجود دارد. نه اینکه برای همیشه امکان بایگانی کردن مدام حقایق و واقعیت های تاریخی رخ داده شده وشواهد ناظر بر آن نیست . بنابراین رهبران و مسئولان رژیم عوامفریب و شیاد و مکار و وارونه گوی حاکم بر ایران با دستگاه تبلیغاتی و قلم بر دستانی که در اختیار دارند هر گز قادر نیستند تا که با سیاه نمایی وخاک بر توی چشمان مردم پاشیدن اهداف خبیث و کثیف خودشان را همیشه دنبال کنند و با ترفند و تبلیغات ضد آمریکایی که تاریخچه 32 ساله دارد منکر سیاست زد و بند های پشت پرده شوند و اعتراف به همکاری در اشغال نظامی افغانستان و عراق را نه به فراموشی بسپارند ، بلکه معکوس آن مانور تبلیغاتی دهند و انتظار داشته باشند که شیوه عملکرد و ادعای شان بطور دربست پذیرفته می شودتا که بتوانند خط بطلان بر همکاری نزدیک گذشته باسر هنگ قذافی زده شود. در عوض از وی دیکتاتور با حکومت عتیقه یاد شود. سپس دست به تحلیل ضد آمریکایی تغییر و تحولات یا بهار عربی در منطقه زده شود . آنگاه مد عی شد که استراتژيست هاي آمريكايي علاقه اي به تغييرات انقلابي در منطقه ندارند. چرا كه در اينگونه تغييرات عموما صحنه گردان ماجرا، گروه هاي سازمان يافته اي هستند كه در چند دهه گذشته همواره آمريكا با آنها درگير بوده و اغلب اگر نزديك به ايران نباشند دشمن آمريكا و اسراييل حتما هستند. یعنی تلاش شده است که به شکلی صحنه گردان وقایع منطقه نه آمریکا که رژیم قرون وسطایی و ضد بشری جا انداخته شود. یا اینکه ادعا شود که تشکل های سازمان یافته ی ضد آمریکایی و ضد اسراییلی هستند که همسو با حاکمان ایران می باشند . برای همین مدعی قلم بر دست ادعا کرده است که بطور يقين غرب از اينكه جايگزين قدافي نيروهايي عميقا اسلام گرا و شايد بتوان گفت راديكال خواهند بود. نگران است مهمتر اینکه در ادامه بیشر ادعای ولی وقیح گونه کرده است . چونکه با نماینده و سخنگوی ملت لیبی شدن فتوا صادر کرده تنها گزينه ای که باقیمانده اين است كه آمريكايي ها مطالبات و خواسته هاي رزمندگان ليبيايي را كه بار اصلي براندازي قذافي را به دوش كشيدند به رسميت بشناسد که تشكيل حكومت پاي بند به اجراي قوانين شريعت در راس آن است. بهرحال قلم زن یادداشت روز نویس عضو حزب الله در دنباله ی شرایط لیبی و خاورمیانه اذعان کرده که این وضعیت برای آمریکا تبدیل به یک تناقضی شده است که می بایست با بی خیال شدن حکومت سکولار تشکیل حکومت های دینی در منطقه به خصوص لیبی را به پذیرد . یا اینکه شرایط بی ثباتی لیبی را به حال خود رها کند که آن موقع هزینه اش برای اروپا کمر شکن است. بالاخره اینکه قلم زن عضو حزب الله سقوط سرهنگ قذافی و شرایط لیبی را به نفع اهداف اسلامی کردن منطقه حاکمان تهران ارزیابی و علیه ی آمریکا و اسراییل ترسیم کرده باشد اذعان کرده است آنچه اين وضع را بدتر مي كند و مشكل را براي غرب صد چندان خواهد كرد، تاثيري است كه پيروزي اسلامگرايان در ليبي بر وضعيت امنيت اسراييل خواهد گذاشت. همینطور با کیسه گشاد دوختن برای بهره برداری کردن از جریانات فلسطینی متمایل به ایران با حامی اسراییل کردن سرهنگ قذافی و نادیده گرفتن دیدار با ولی وقیح نا مشروع و منفور و پاسدار گماشته احمدی نژاد داشت. این چنین با صابون بر دلش زدن اوضاع منطقه به خصوص لیبی و مصر را تحلیل و تفسیر کرده است :

" اكنون در ليبي پرسش از آينده مهم ترين سوال است و كمتر كسي در فكر آن است كه رازهاي حكومت عتيقه سرهنگ را نبش كند . از همان روز اول كه بهار عربي آغاز شد، مسئله ثبات براي آمريكايي ها مهم ترين دغدغه بود. وقتي آمريكايي ها درباره ثبات صحبت مي كنند در واقع هيچ منظوري جز اين ندارند كه روند جاري امور كه طي دهه ها به نحوي شكل داده شده كه تامين كننده حداكثر منافع آمريكا باشد، بايد حتي المقدور دست نخورده باقي بماند. بهار عربي افسانه ثبات را باطل كرد و آمريكايي ها با دگوگوني هايي مواجه شدند كه به هيچ وجه انتظارش را نداشتند. پس از آنكه آمريكايي ها از حفظ وضع موجود در منطقه نااميد شدند و تغيير را اجتناب ناپذير يافتند، شعار ثبات اينگونه ترجمه شد كه حالا اگر قرار است تغييري هم رخ بدهد اين تغيير بايد داراي فرايندي آرام و قابل مديريت باشد. معلوم بود كه آمريكايي ها از سرعت و هيجاني كه در رفتارهاي انقلابي هست مي ترسند و به همين دليل مايل است اوضاع حتي المقدور به نحوي مديريت شود كه بيشترين نقش را در آن داشته باشد. مهم تر از اين، استراتژيست هاي آمريكايي در چند ماه اخير بارها گفته اند كه علاقه اي به تغييرات انقلابي ندارند چرا كه در اينگونه تغييرات عموما صحنه گردان ماجرا، گروه هاي سازمان يافته اي هستند كه در چند دهه گذشته همواره آمريكا با آنها درگير بوده و اغلب اگر نزديك به ايران نباشند دشمن آمريكا و اسراييل حتما هستند. پروژه ليبي بوضوح با اين الگو انطباق ندارد. آمريكا 8 ماه پيش با دو هدف اصلي به ليبي حمله كرد و اكنون كه ديكتاتور گريخته، مانده است كه داستان را چگونه جمع كند. اولين هدف از حمله به ليبي اين بود كه آمريكا مي خواست شرايطي ايجاد كند تا مردم منطقه سابقه حمايت چند دهه اي آمريكا از ديكتاتورها را از ياد ببرند. آمريكايي ها مي خواستند بگويند آنقدر طرفدار آزادي هستند كه حتي حاضرند براي دفاع از دموكراسي در منطقه اي بياباني بدون اينكه نفع مشخصي براي آنها داشته باشد وارد جنگ شوند. هدف دوم كه اصرار داشتند پنهان بماند، كنترل شرايط بعد از سقوط قذافي به گونه اي كه اولا منافع غرب تا حد امكان دست نخورده باقي بماند و ثانيا، اين جابه جايي به عنوان يك الگو به ساير كشورهاي در حال انقلاب نيز منتقل شود.روزي كه جنگ ليبي آغاز شد آمريكايي ها مي دانستند قذافي خواهد رفت ولي نمي دانستند جايگزين او چه كسي خواهد بود؟ هر چه جنگ بيشتر طول كشيد يقين غرب از اينكه جايگزين قدافي نيروهايي عميقا اسلام گرا و شايد بتوان گفت راديكال خواهند بود بيشتر شد اما ديگر راهي براي بازگشت به عقب نداشتند چرا كه ننگ شكست از قذافي يا معامله پس پرده با او بزرگتر از آن بود كه قابل تحمل باشد. در نتيجه آمريكايي ها به جنگي ادامه دادند كه در واقع هيچ از نتيجه آن خشنود نبودند. مشكلي كه اكنون غرب با آن دست به گريبان است اين است كه اين ماشين جنگي را كه حالا ديگر به راه افتاده چگونه بايد متوقف كند؟ كساني درون ناتو عقيده دارند تنها راه، خلع سلاح مخالفان است. اما مجموعه اي عظيم از رزمندگاني به شدت ماهر و با انگيزه را كه از وقتي تصميم به بيرون كردن قذافي از ليبي گرفتند تا زماني كه اين كار را واقعا انجام دادند تنها چند هفته طول كشيد، چگونه مي توان خلع سلاح كرد؟ آيا ناتو كه اعلام كرده حتي يك سرباز در خاك ليبي پياده نخواهد كرد آمادگي ورود به چنين گرداب هولناكي را دارد؟ بسيار بعيد است كه كسي در سلسله مراتب فرماندهي ناتو حتي فكر چنين كاري را به ذهن خودرا بدهد. چه راهي باقي مي ماند. تنها گزينه اين است كه آمريكايي ها مطالبات و خواسته هاي رزمندگان ليبيايي را كه بار اصلي براندازي قذافي را به دوش كشيدند به رسميت بشناسد؛ مطالباتي كه اطلاعات اندك موجود نشان مي دهد تشكيل حكومت پاي بند به اجراي قوانين شريعت در راس آن است.پارادوكس آمريكا در خاورميانه بهتر از هر جاي ديگر خود را در ليبي نشان داده است. آمريكايي ها يا بايد خود را از فرايند تغيير در منطقه كنار بكشند و منفعلانه صحنه را نظاره كنند يا اگر تصميم به مشاركت در فرايند تغيير بگيرند لاجرم به روي كار آمدن نيروهايي مدد رسانده اند كه نخستين و بزرگترين دشمن خود را آمريكا مي دانند. اين لازمه و نتيجه هويت ديني نهادينه شده در قلب و جان مردم اين منطقه است كه دهه ها فرايند سكولاريزاسيون از بالا نه تنها آن را كمرنگ نكرده بلكه عمقي بي مانند به آن بخشيده است.
بنابراين، نتيجه عمليات ناتو در ليبي در بدترين حالت (البته براي آمريكا) تشكيل يك حكومت ديني كنار گوش اروپاست كه جغرافياي سياسي و نظامي منطقه را از اساس دگرگون خواهد كرد و در بهترين حالت ليبي در يك بي ثباتي بزرگ ناشي از درگيري غرب و انقلابيون فرو مي رود كه تبعات امنيتي آن براي اروپا كمرشكن خواهد بود. آنچه احتمالا اين وضع را بدتر مي كند و مشكل را براي غرب صد چندان خواهد كرد، تاثيري است كه پيروزي اسلامگرايان در ليبي بر وضعيت امنيت اسراييل خواهد گذاشت. مصر درست در كنار مرزهاي سرزمين هاي اشغالي در حال تبديل شدن به يك نگراني امنيتي جدي براي اسراييل است. ليبي حتي مي تواند از مصر هم خطرناك تر باشد چرا كه جبهه اي جديد در غرب سرزمين هاي اشغالي باز مي كند و اگر نيروهاي ضد اسراييلي در آنجا كار را به دست بگيرند، احتمال جرياني قدرتمند از پول، اسلحه و نيروي انساني براي كمك به مبارزان فلسطيني شكل خواهد گرفت. تا آنجا كه به اسراييل مربوط است آنچه در حال رخ دادن است اين است كه قذافي به عنوان يكي از ديكتاتورهايي كه مخصوصا طي چند سال اخير به يكي از دوستان واقعي صهيونيست ها در منطقه تبديل شده بود، از كار بركنار شده و جاي او را كساني گرفته اند كه لالايي فرزندانشان سرود آزادي قدس شريف است"

در خاتمه اینکه همانگونه که در ابتدا اشاره شد وارونه گویی و تحریف گری همراه با شیادی و عوامفریبی جزو تخصص و حرفه ی رهبران و مسئولان دین فروش و دستگاه تبلیغاتی و قلم زنانش می باشد . به خصوص اینکه بدون شک سقوط سرهنگ قذافی تبدیل به خطر جدی بشاراسد شده است. آنگونه که نه اینکه شرایط بشار اسد دیکتاتور با سایر دیکتاتور های سقوط کرده و در حال سقوط مقایسه نمی شود ، بلکه بر عکس مورد دفاع و حمایت واقع می شود. بهر حال در ادامه ی تناقض گویی مدعی قلم بر دست عضو حزب اللهً از یک سو که با نماینده ی ملت های کشور های منطقه شدن مدعی مخالفت حکومت سکولار و خواهان حکومت دینی و تصویب قوانین بر اساس شریعت در لیبی شده است . از سوی دیگر فراموش کرده است که چگونه حاکمان ایران به موازات رابطه که با حکومت سرهنگ قذافی ساقط شده داشتند بهتر از این رابطه با سوریه وجود داشته است . برای اینکه این رابطه ی نزدیک بر اساس باج کلان دادن ها ایجاد شده است . عجیب تر حکومت سکولار سوریه از سوی همان حزب بعث کنترل می شود که قبل از تهاجم نظامی به عراق و سقوط صدام حسین در عراق بر سر قدرت بود . مشخص نیست مدعی حزب الله که اذعان کرده است غرب به خصوص آمریکا در منطقه دچار تناقض میان حکومت دینی و سکولار شده وحکم صادر کرده است که در نهایت راهی به جز تن دادن به حکومت دینی در منطقه ندارد چگونه در سوریه وارونه عمل شده است . آنگونه که رهبر ولی وقیح نامشروع و منفور و سایر مسئولان رژیم قرون وسطایی و ضد بشری اعتراف و اخطار کرده و اعلام آمادگی نموده اند که با همه امکانات حاضرند در کنار بشار اسد دیکتاتور به ایستند و درحمایت از حکومت سکولار وی با مهاجمان به جنگند .ناگفته نماند که پاسخ در ابزاری کردن دین در بستر حفظ قدرت و انباشت ثروت و توجیه گری اهداف پلید و خبیث حاکمان ایران از جمله جنگ افروزی می باشد.

هوشنگ بهداد

http://www.kayhannews.ir/900607/2.htm#other200

دروغ نامه ی کیهان دو شنبه 7 شهریور ماه سال 1390
درس هايي از تجربه ليبي ( يادداشت روز)