نگاهی به چند یادداشت های آقای کورش عرفانی
روزی رندی با میخ یا چیزنوک تیزی شبیه آن با این مضمون بر دیوار سیمانی یک سلول زندانی نوشته بود، اگر هدف از کرم ابریشم به دور خود تنیدن و پیله ساختن وتبدیل به ابریشم وتکرار وتکرار آن است و هیچ حرکتی تکاملی دیگر در مسیر تغییر وتحول این تکرار نیست ، باید گفت که کرم ابریشم ذاتاً حما ل است . حال پرسش است که وظیفه مدعی روانشناس وجامعه شناس و تئوری پرداز وتحلیل گرومنتقد سیاسی و سایر مدعیان مشابه چیست؟ آیا هنرش صرفاً در برج عاج نشستن واز بالا همچون عقاب به پائین وشکار خود نگریستن است که فصل شکار چه موقع فرار می رسد که اقدام کند . سپس خود که سیر شد، طلبکارانه دست بر قلم ببرد و از انقلاب قهرآمیز توده ها وزمین داغ کردن زیر پای حاکمان وستمگران بگوید که اگر خوشباورانه به آن نگریسته شود،هیچگونه زمینه ی عملی جز نوعی فرافکنی کردن درونی برای ارضای شخصی نمودن خود نمی باشد که حتی ارزش مادی وعملی آن جز محدوده ودر بستر قلمفرسائی کردن فراتر نمی رود. البته مکمل آن سلسله ی زنجیره ای از انتقادها وایراد گرفتن ها نسبت به دیگران است که با چاشنی اخطار وهشدار های عاقل اندر سفیه وتعیین وتکلیف کردن برای آنانست و در نهایت از موضع رضایتمندانه با خود دسته گل دادن و نسخه های گوناگون فرمایشی و سفارشی و گاهی مبهم وچند پهلو مشابه صادر کردنست که به زبان زرگری بیان می شود که البته مخاطبین خاصی دارد که برای آنان صادر وتوصیه می شود و دیگر خود مدعی هیچگونه مسئولیتی در قبال عملی و اجرا کردن ادعاهای مطرح شده ی خود تا صدور نسخه ی مشابه ی بعدی ندارد! مگر گفته نمی شود دو صد گفته چون نیم کردار نیست. پس تکلیف تئوری با عمل یعنی چه وچه می شود؟
اماقبل از بررسی چند یادداشت جدید آقای کورش عر فانی که درسایت دیدگاه بازتاب داده شده است به گزیدهائی از دو یادداشت های گذشته ی ایشان در سایت دیدگاه بازتاب داده شده، اشاره می شود که چنین است:
درشرایطی که مجاهدین تلاش گسترده می کنند تا که نام خودشان را از لیست گروه وسازمان های تروریستی خارج کنند ومتقابلاً رژیم جنایتکار نیز تلاش مضاعف می کند تا که همچنان نام مجاهدین در این لیست سیاه بماند، عجیب است که روشنفکر آسوده خاطر در پاریس کنگر خورده ولنگر انداخته که هیچگونه خطری ایشان را تهدید نمی کند و اتفاقاً خودش نیز بطور عملی اهل مبارزه ی قهر آمیز نمی باشد که اینگونه ادعای آن را نموده و اصرار بر روی مبارزه ی قهر آمیز کرده است که در یادداشت خود درسایت دید گا ه با نام " انقلاب خشونت زا نیست، برای به خشونت سالاری است" بازتاب داده شده است ، اکنون پرسش است چه پیام ومضمونی دارد و در شرایط کنونی به نفع کدام مدعی وبه ضرر کدام جریان کیست؟! به خصوص اینکه ایشان در بخشی دیگر از یادداشت خود چنین گفته وتأکیداست" هم از این روی، در شرایط کنونی ترویج اندیشه ی مبارزه ی قهرآمیز برای هدایت این پتانسیل انفجاری به سوی یک قیام ضد طبقاتی لازم است. اما تایید این نکته به طورمستقیم به دیدگاه طبقاتی هر یک از ما برمی گردد. کسانی که در این شرایط، با هر استدلالی، حرف از مبارزه ی غیر خشونت آمیز می زنند، خواسته یا نا خواسته در تحکیم خشن ترین ووحشی ترین حاکمیت تاریخ ایران شرکت می کنند."
البته به نظر من پاسخ را خود آقای کورش عرفانی در یادداشت دیگر خود داده است که در وبلاگ پیروزی اینگونه از ایشان نقل قول شده است : http://www.paris1007.blogfa.com/ "این هزاران جوانی که رژیم از آنها به عنوان «اراذل و اوباش» نام می برد، در اکثریت مطلق خویش، جوانانی هستند که قربانیان مشترک رژیم از یکسو و اپوزیسیون رژیم از طرف دیگر هستند. یعنی از این شفاف تر نمی شود که قاتل و مقتول و آزادیخواه و سرکوبگر و ظالم ومظلوم را در یک سطح نشاند. این یکی از همان حلقه های مفقوده ای می باشد که آقای کورش عرفانی پیشبرده است و شعارها وتئوری های انحرافی ابراز مخالفت با رژیم جنایتکار کردن واز طبقه کارگر دفاع کردن پوشال و برای منحرف کردن اذهان عمومی و مخفی کردن همین واقعیت واهداف نهفته درون آن می باشد.
اما آقای کوروش عرفانی جامعه شناس و استادیار دانشگاه در پاریس که در زمینه ی قلمی وتئوری پردازی بسیار فعل کوشاء می باشد در ابتدای یادداشت روز خود با نام " تداوم تاریخی هتک کرامت انسان ایرانی توسط طبقات حاکم " که اشاره نموده که از 130 سال پیش این تداوم شروع شده اما در جای دیگر از 120 حکومت های مشترک قاجار وپهلوی و خمینی و بازمدگانش نام برده شده است. و لی در پایان به 137سال تلاش اشاره شده است که در آغاز کار تحقیقی خود آقای کورش عرفانی چنین شروع کرده است
"انتشار یک سند تاریخی جدید درباره ی قانون اساسی مشروطیت توجه ما را به یک نکته ی مهم جلب می کند و آن اینکه، با وجود گذشت 130 سال از تدوین یک قانون برای حفظ جان و مال و حرمت شهروندان ایرانی، نقض حقوق و کرامت ایرانیان همچنان ادامه دارد.
محقق در دنباله ی عنوان انتخا ب شده و ادامه وبسط دادن آن که مشخص است نوعی دفاع فردی در این نوشتار نهفته است . زیرا بدون اینکه ایشان افشاگری که بلاگ پیروزی از ایشان نموده است البته که توضیح داده شده از سایت پاسارگاد بر گرفته شده است وبدون اینکه ایشان به صحت وسقم این افشاگری به خصوص تصاویر بازتاب داده شده کوچکترین اشاره ای نماید که آیا درست است یا نه، در بخشی دیگر یادداشت روز خود در سایت دیدگاه بازتاب داده شده است بدون آنکه به زمینه چگونگی پیدایش رشد آمار ارائه شده قانون شکنی و گسترده ی فقر در جامعه ی ایران بطور دقیق وریز اشاره ای داشته باشد اما حاصل کار پس از سپری شدن از 130 سال تدوین قانون اساسی حفظ جان ومال وحرمت شهروندان ایرانی به آمار سال 120 سال افزایش فقر در جامعه ی ایران رسیده است که چنین نگاهی به این آمار شده وتوضیح داده شده است
"اگر به آمار نگاه کنیم در می یابیم که تعداد فقرای ایران در حال حاضر کمتر از ایران دوره ی قاجار نیست و شکاف طبقاتی به مراتب از دوران پهلوی بیشتر است. به عبارت بهتر در طول بیش از 120 سال نه تنها هیچ پیشرفتی برای محو نابرابری طبقاتی در جامعه ی ایران حاصل نشده بلکه شکاف میان طبقات اجتماعی، استثمارسالاری و هتک حرمت انسان ایرانی عمیق تر و گسترده تر نیز شده است. نوعی پسرفت تاریخی مشهود. این ننگی است بر چهر ی همه ی آنهایی که در طول این یک قرن با طرح مسائل کاذب و حاشیه ای موجبات بقای ساختار طبقاتی را فراهم کرده و اجازه نداده اند که در طول این سه حرکت تاریخی – مشروطیت، نهضت ملی و انقلاب سال 57 – پتانسیل مبارزاتی جامعه به سوی یک دگرگونی بنیادین در منطق ضد انسانی طبقاتی برود. "
ایشان بدون آنکه از همه که فراگیر است نامی ببرند که دقیقاً کیستند و یا تفکیک نماید که مخاطبین ایشان کیستند چون کلمه"همه" کلی گوئی ومبهم است . به خصوص اینکه اگر به خاطر داشته باشیم ایشان در نوشتار وادعای قبلی خود مبارزین و جانباختگان وجلاد ان وقاتلین حاکم بر ایران را بطور مشترک عامل شرایط کنونی در ایران معرفی کرده بود، بهتر معنی همه مورد نظر ایشان مفهوم می شود که کیستند. حال بماند که 120 سال مجدداً تبدیل به 137 سال شده است. زیرا که ایشان گفته است " صدای حق طلبی ایرانیان از 137 سال پیش تاکنون همچنان در گلو خفه شده است"
بنابراین با بکارگیری همه زمانی که بطور کامل تفکیک نشده است . بصورت دوگانه پیام ویژه وغیر مسقیم به مخاطبین یا پیام گیرندگان داده شده است که قاتل ومقتول و ظالم ومظلوم و آزادیخواه وآزادی کش در یک سطح قرار گرفته اند که تذکر داده شد در نوشتار قبلی خود به وضوح به آن اشاره و اعتراف کرده بود وبا توجه به اینکه کدام طرف دست بالا را دارد و در قدرت است و از امکانات وابزار سرکوبگری بر خوردار است و به اتکای در اختیار داشتن امکانات مالی ومنابع وذخایر کشوری که دارد ومی تواند وارد زد وبندهای کثیف پشت پرده با استعمار گران بیگانه شود که تا حال چنین کرده است. از جمله گذاشتن نام سازمان مجاهدین درلیست سازمان وگروه های تروریستی از سوی کشورهای اتحادیه ی اروپا ووزارت امور خارجه ی آمریکا می باشد. بنابراین مشخص است که اینگونه مرز مخدوش کردن ودوغ ودوشاب را با هم قاطی نمودن، به نفع کدام طرف تمام می شد که با زبان پیچیده سیاسی – جامعه شناسانه و ژورنالیستی بیان شده است که بسیار زیراکانه وماهرانه بسته بندی و بیان می شود .
آقای کورش عرفانی دربخشی دیگر از یادداشت خود، بدون آنکه اذعان شود که منتقد خودش از چه دفاع می کند والگوی مورد نظر ش چیست. بطور خیلی مخدودش طوریکه جایگاه وموضع خودش محو شده است، برای اینکه توضیح نداده اشت که خودش در کجای این دعوا وجوددارد از یک دهه ی گذشته تا حال را چنین فرموله وردیف کرده است.
" در طول یک دهه ی گذشته ما شاهدیم که بار دیگر سیل نظرات انحرافی که ساخته و پرداخته ی روشنفکران نوکر سیستم طبقاتی در داخل و خارج ایران هستند به صحنه ی مبارزات سیاسی سرازیر شده است : سوسیالیسم قلابی، چپ منتقد اما بی خطر، اصلاح طلبی، تغییر از درون نظام، مبارزات مسالمت جویانه، انقلاب مخملین، رفراندم خواهی و ... همه ی این نظرات به شکل های مختلف می خواهند پیکان مبارزات اجتماعی ایران را از هدف گیری طبقاتی دور ساخته و آنرا به سوی هدف های کاذب ثانوی هدایت کنند. هدف اصلی این است که در این میان، اگر هم تغییری سیاسی روی داد، منجر به ایجاد دگرگونی در روابط طبقاتی نشود تا مبادا سلطه ی فرهنگی این روشنفکران جیره خوار سیستم و منافع اقتصادی تغذیه کنندگان آنها زیر سوال رود. "
اگر کمی منصفانه ودقیق با این فرمول بندی فوق بر خورد شود که عاری از هرگونه تعصب برروی نام ها و اصطلاحات واتهامات وتعلقاتی وادعاهای مشابه ، می شود به واقعیت نهفته وبیان ناشده نیز رسید . زیرا صاحب این قلم به دلیل اینکه بطور مستمر سالیاتی است که یادداشت ها روزانه روزنامه ی کیهان را بطور روزانه دنبال می کند ،عجیب شباهت هاتی میان اتهامات و اصطلاحاتی که این منتقد با بکاره برده است ، با اتهامات مشابهی که روزانه از سوی قلم حسین شریعتمداری تکرار می گردد مشاهده می شود .به خصوص که برروی یک دهه ی گذشته و نه بیش از 28 سال عمر این نظام انگشت گذاشته شده است که مرتبط با تاریخ پیدایش دوم خرداد در سال 76 می شود که اتفاقاً نقطه آغازگر وجدی تضاد رقابت های دو جناح می باشد و مخاطبین مورد انتقاد واقع شده از طرف آقای کورش عرفانی ، اتفاقاً به باند ها ودار ودسته ها وطیف دوم خردادی یا اصلاح طلبان تعلق دارند که روزانه بطور شدید مورد حمله ی قلمی حسین شریعتمدار ی در روزنامه ی کیهان می باشند، حتی اصطلاح انقلاب مخلمین اشاره شده نیز جزو اتهامات اصلی متهمین شوئی بوده است که اخیراً در مورد 3 متهم در شوهای تلویزیونی به نام دمکراسی در ایران پخش شد که زیاد در این شوی تلویزیونی همین انقلاب مخملین کاربرد و مصرف داشته است .
جالب که محقق جامعه شناس و نقاد سیاسی در قسمتی دیگر از یادداشت خود به جای اینکه خودش دلیل ورهنمود در مورد سئوال خود ارائه کند ولی دلیل را بصورت پرسش اینگونه از دیگران طلب کرده است !
ا"سلام گرای» کنونی. و این برای ما سوالی را بر می انگیزد : چگونه است که رژیم هایی تا این حد به ظاهر متضاد – کهنه گرا، نو گرا، اسلام گرا – هر سه در یک خصیصه با هم شباهت داشته اند : زیر پا گذاشتن حقوق ابتدایی شهروندان ایرانی ؟"
مثلاً نگاه کنید محقق جامعه شناس با هم مشغولیتی که در دانشگاه دارد و لی با این وجود به دلیل فعالیت بیش از حد روشفکر ومتعهد ومسئول بودنش وسخت در گیر مبارزه طبقاتی بودن ، چونکه احساس مسئولیت شدید می کند پس تلاش کرده است هر طوری شده فرصت برای نوشتن آزاد کند و اتفاقاًً هم با قلم ونوشتن هم بیگانه نیست. به خصوص به همان زبانی که در دانشگاه تدریس می کند ترجمه وبرگردان می کند ومی نویسد .توجه کنید پس از توضیح مشروح ومبسوطی که ارائه کرده است که تقریباً حالت تنظیم دفاعیه ی فردی داشته است ، در مورد درک خود از روشنفکر متعهد ووظیفه ی آن با حفظ هشیاری در مورد تغییرات سیاسی در جامعه در صورت احتمال وقوع آن که نکند به نفع یک جریان تمام نشود وبدون تفکیک ومشخص کردن ماهیت روشنفکرمتعهد که به صورت " ما" بیان شده چه گفته است؟
"با چنین درکی می بینیم که به عنوان یک روشنگر متعهد به آرمان خودرهایی محرومان، وظیفه ی تاریخی ما چگونه تعریف می شود. آیا بازهم باید از وقت و توان خویش برای آماده سازی یک تغییر سیاسی برای حفظ ساختار طبقاتی بهره بریم و یا تلاش های خویش را بر برجسته کردن خصلت طبقاتی مبارزه متمرکز کنیم. وظیفه ی روشنگر، نه روشنفکری که بدیهی بودن نابرابری طبقاتی را در ناخودآگاه خویش یدک می کشد، در شرایط کنونی این است که بتواند در آگاهی بخشی و سازماندهی نیروهای محروم جامعه نقش فعال و حیاتی ایفاء کند. بدیهی است که در نبود یک کار بنیادین از جانب ما، اگر هم زمانی تغییری سیاسی در ایران روی دهد، باز منجر به تداوم روابط نابرابر طبقاتی به شکل و به نامی دیگر خواهد شد. برای شکستن این دور باطل باید به طبقه ی کارگر و قشرهای استثمار شده ی موجود یاری رساند تا به خودآگاهی طبقاتی و سازماندهی مبارزاتی دست یابند. فراموش نکنیم این بار دیگر شعار نادرست «رها سازی طبقات محروم» مطرح نیست بلکه شعار درست «خودرهاسازی طبقات محروم» مورد نظر است. چنین هدفی دور به نظر می رسد اما شدنی است، این به آگاهی و اراده ی ما بستگی دارد. "
حال روشنفکر متعهد تفکیک ناشده یا شده که نباید ناخودآگاه طبقاتی خود با یدک بکشد. اینگونه روشنفکر دارای نا خودآگاه طبقاتی چه نوع صیغه ای در جامعه شناسی می باشد ؟! تغییر سیاسی بدون توضیح مشخص کردن آن یعنی چه؟ چرا گنگ ومبهم گوئی شده است؟ خودرهاسازی طبقات محروم یعنی چه و چگونه بقول ایشان، اینان باید ساز ماندهی شوند؟ نقش روشنفکر متعهد ومسئول در این مورد چیست و چرا بیان نشده است؟ بالاخره چرا راه حل در مورد سازماندهی توده ها برای خود رها کردن از طبقات داده ارائه نشده است؟بهر حال با چنین درکی از روشنفکر متعهد ومسئول از سوی تئوری پرداز است که می بینیم به عنوان یک روشنگر متعهد به آرمان خودرهایی محرومان، وظیفه ی تاریخی خودش را چگونه بصورت سئوالی که مخاطب دیگران بودند تعریف کرد. البته برای راه حل و برای شکستن این دور باطل بقول ایشان باید به طبقه ی کارگر و قشرهای استثمار شده ی موجود یاری رساند، چگونه؟ا یشان مشخص و بیان نکرده ولی در عوض افزوده است " تا به خودآگاهی طبقاتی و سازماندهی مبارزاتی دست یابند. بالاخره با تأکیدی که ایشان در پایان ضمیمه و تأکید کرده فراموش نکنیم این بار دیگر شعار نادرست «رها سازی طبقات محروم» مطرح نیست بلکه شعار درست «خودرهاسازی طبقات محروم» مورد نظر است. چنین هدفی دور به نظر می رسد اما شدنی است، این به آگاهی و اراده ی ما بستگی دارد. یعنی اینکه شعار نیست، یعنی عمل است، ولی باز هم پرسش است که چگونه این رهنمود باید با کدام حزب و یا سازمان و یا تشکیلاتی باید واگذار گردد که وظیفه ی سازماندهی کردن را بر عهده بگیرد بازهم مشخص نیست جز اینکه در نهایت می توان گفت شعار زیبای ناکجاآباد سر دادن و آنان را با اینگونه نوشتار ها ونسخه ها سرگرم وبه حال خود رها کردن می باشد تا اینکه زمان صدور نسخه مشابه بعدی فرار رسد.
فراموش نشود استفاده ی ابزاری از کارگر کردن وتأکید برروی کارگر نمودن وژست چپ و انقلابی به خود گرفتن بدون آنکه مدعی بطور دقیق جایگاه خودش را مشخص کند که کجای این تئوری پردازی دفاع از کارگران در صحنه ی عملی عمل قرار گرفته است وراندمان یا ماده ی عملی خودش حتی در سطح نوشتاری چیست، البته خلاء عدم ارائه سند شده درا ین مورد همان حلقه ی مفقوده ایست که چپ نمائی تبدیل به نوعی سپر دفاعی فردی وپوششی برای ایجاد حاشیه ی امنیتی اهداف واندیشه ی مطرح نا شده می باشد که به شیوه ی فلسفی به در گفتن تا دیوار بشنود بیان می شود . ضمن اینکه مدعی توصیه صیقل زدن اراده ها با پسوند روشنکر متعهد نا وابسته به نا خودآگاه های طبقاتی با دیگران نموده است که معلوم نیست چرا خودش بطور رک ورو راست و بدون لکنت زبان اراده اش را به وضوع بیان نکرده که چست و چرا به زبان ساده نمی گوید که ماده یا بازده ی این اراده تغییر ودفاع از کارگر کردن ومبارزه طبقاتی کردن خودش تا کنون چه بوده است؟ آیا جز تهیه وتنظیم کردن مقالات و تحلیل طول ودراز که مدتیست کمی کوتاهتر شده است وآنقدر مملو از تناقضات وچپ و راست زدن وچند پهلو گوئی می باشند که هر چه بیشتر خوانده می شود، خواننده بیشتر گیج وسر در گم می شود. چون از بس از این شاخ به آن شاخ پریده می شود ومطلب اندر مطلب گشوده وافزوده می گردد و شعار های ضد ونقیض سر داده می شود و به تمر کز برروی عنصر کارگر ومبارزه ی قهرآمیزمی شود که نمی توان فهمید که مدعی چپ کمونیست دو آتشه می باشد یا نه سو سیال دمکرات است ، یا ملی و سکولار است، یا نه ضد استکباری مدل شیخ حسن نصر الله رهبر حزب الله لبنان می باشد یا نه معکوس همه ی اینان می باشد . چونکه در نوشته های ایشان اینگونه دیده وبرداشت می شود . همینطور از یک سو در این نوشتار ضد مذهب موضع گیری کرده است . از طرف دیگر قبلاً و به خصوص در روند جنگ 33 روزه ی حزب الله لبنان با اسرائیل که در حقیقت جنگ سپاه پاسداران با اسرائیل بود که پیرامون بحران پرونده ی هسته ای ارجاع شده به شورای امنیت سازمان ملل بود ایشان وکیل مدافع شیخ حسن نصرالله وحزب الله لبنان ومبلغ دو آتشه ی مبارزه این حزب الله لبنان با اسرائیل بود. آری از اینگونه تناقض گوئی ها وچند پهلو گوئی ها فراوان در نوشتار ایشان موج می زند.
هوشنگ – بهداد
چهارم مردادماه سال- 86
روزی رندی با میخ یا چیزنوک تیزی شبیه آن با این مضمون بر دیوار سیمانی یک سلول زندانی نوشته بود، اگر هدف از کرم ابریشم به دور خود تنیدن و پیله ساختن وتبدیل به ابریشم وتکرار وتکرار آن است و هیچ حرکتی تکاملی دیگر در مسیر تغییر وتحول این تکرار نیست ، باید گفت که کرم ابریشم ذاتاً حما ل است . حال پرسش است که وظیفه مدعی روانشناس وجامعه شناس و تئوری پرداز وتحلیل گرومنتقد سیاسی و سایر مدعیان مشابه چیست؟ آیا هنرش صرفاً در برج عاج نشستن واز بالا همچون عقاب به پائین وشکار خود نگریستن است که فصل شکار چه موقع فرار می رسد که اقدام کند . سپس خود که سیر شد، طلبکارانه دست بر قلم ببرد و از انقلاب قهرآمیز توده ها وزمین داغ کردن زیر پای حاکمان وستمگران بگوید که اگر خوشباورانه به آن نگریسته شود،هیچگونه زمینه ی عملی جز نوعی فرافکنی کردن درونی برای ارضای شخصی نمودن خود نمی باشد که حتی ارزش مادی وعملی آن جز محدوده ودر بستر قلمفرسائی کردن فراتر نمی رود. البته مکمل آن سلسله ی زنجیره ای از انتقادها وایراد گرفتن ها نسبت به دیگران است که با چاشنی اخطار وهشدار های عاقل اندر سفیه وتعیین وتکلیف کردن برای آنانست و در نهایت از موضع رضایتمندانه با خود دسته گل دادن و نسخه های گوناگون فرمایشی و سفارشی و گاهی مبهم وچند پهلو مشابه صادر کردنست که به زبان زرگری بیان می شود که البته مخاطبین خاصی دارد که برای آنان صادر وتوصیه می شود و دیگر خود مدعی هیچگونه مسئولیتی در قبال عملی و اجرا کردن ادعاهای مطرح شده ی خود تا صدور نسخه ی مشابه ی بعدی ندارد! مگر گفته نمی شود دو صد گفته چون نیم کردار نیست. پس تکلیف تئوری با عمل یعنی چه وچه می شود؟
اماقبل از بررسی چند یادداشت جدید آقای کورش عر فانی که درسایت دیدگاه بازتاب داده شده است به گزیدهائی از دو یادداشت های گذشته ی ایشان در سایت دیدگاه بازتاب داده شده، اشاره می شود که چنین است:
درشرایطی که مجاهدین تلاش گسترده می کنند تا که نام خودشان را از لیست گروه وسازمان های تروریستی خارج کنند ومتقابلاً رژیم جنایتکار نیز تلاش مضاعف می کند تا که همچنان نام مجاهدین در این لیست سیاه بماند، عجیب است که روشنفکر آسوده خاطر در پاریس کنگر خورده ولنگر انداخته که هیچگونه خطری ایشان را تهدید نمی کند و اتفاقاً خودش نیز بطور عملی اهل مبارزه ی قهر آمیز نمی باشد که اینگونه ادعای آن را نموده و اصرار بر روی مبارزه ی قهر آمیز کرده است که در یادداشت خود درسایت دید گا ه با نام " انقلاب خشونت زا نیست، برای به خشونت سالاری است" بازتاب داده شده است ، اکنون پرسش است چه پیام ومضمونی دارد و در شرایط کنونی به نفع کدام مدعی وبه ضرر کدام جریان کیست؟! به خصوص اینکه ایشان در بخشی دیگر از یادداشت خود چنین گفته وتأکیداست" هم از این روی، در شرایط کنونی ترویج اندیشه ی مبارزه ی قهرآمیز برای هدایت این پتانسیل انفجاری به سوی یک قیام ضد طبقاتی لازم است. اما تایید این نکته به طورمستقیم به دیدگاه طبقاتی هر یک از ما برمی گردد. کسانی که در این شرایط، با هر استدلالی، حرف از مبارزه ی غیر خشونت آمیز می زنند، خواسته یا نا خواسته در تحکیم خشن ترین ووحشی ترین حاکمیت تاریخ ایران شرکت می کنند."
البته به نظر من پاسخ را خود آقای کورش عرفانی در یادداشت دیگر خود داده است که در وبلاگ پیروزی اینگونه از ایشان نقل قول شده است : http://www.paris1007.blogfa.com/ "این هزاران جوانی که رژیم از آنها به عنوان «اراذل و اوباش» نام می برد، در اکثریت مطلق خویش، جوانانی هستند که قربانیان مشترک رژیم از یکسو و اپوزیسیون رژیم از طرف دیگر هستند. یعنی از این شفاف تر نمی شود که قاتل و مقتول و آزادیخواه و سرکوبگر و ظالم ومظلوم را در یک سطح نشاند. این یکی از همان حلقه های مفقوده ای می باشد که آقای کورش عرفانی پیشبرده است و شعارها وتئوری های انحرافی ابراز مخالفت با رژیم جنایتکار کردن واز طبقه کارگر دفاع کردن پوشال و برای منحرف کردن اذهان عمومی و مخفی کردن همین واقعیت واهداف نهفته درون آن می باشد.
اما آقای کوروش عرفانی جامعه شناس و استادیار دانشگاه در پاریس که در زمینه ی قلمی وتئوری پردازی بسیار فعل کوشاء می باشد در ابتدای یادداشت روز خود با نام " تداوم تاریخی هتک کرامت انسان ایرانی توسط طبقات حاکم " که اشاره نموده که از 130 سال پیش این تداوم شروع شده اما در جای دیگر از 120 حکومت های مشترک قاجار وپهلوی و خمینی و بازمدگانش نام برده شده است. و لی در پایان به 137سال تلاش اشاره شده است که در آغاز کار تحقیقی خود آقای کورش عرفانی چنین شروع کرده است
"انتشار یک سند تاریخی جدید درباره ی قانون اساسی مشروطیت توجه ما را به یک نکته ی مهم جلب می کند و آن اینکه، با وجود گذشت 130 سال از تدوین یک قانون برای حفظ جان و مال و حرمت شهروندان ایرانی، نقض حقوق و کرامت ایرانیان همچنان ادامه دارد.
محقق در دنباله ی عنوان انتخا ب شده و ادامه وبسط دادن آن که مشخص است نوعی دفاع فردی در این نوشتار نهفته است . زیرا بدون اینکه ایشان افشاگری که بلاگ پیروزی از ایشان نموده است البته که توضیح داده شده از سایت پاسارگاد بر گرفته شده است وبدون اینکه ایشان به صحت وسقم این افشاگری به خصوص تصاویر بازتاب داده شده کوچکترین اشاره ای نماید که آیا درست است یا نه، در بخشی دیگر یادداشت روز خود در سایت دیدگاه بازتاب داده شده است بدون آنکه به زمینه چگونگی پیدایش رشد آمار ارائه شده قانون شکنی و گسترده ی فقر در جامعه ی ایران بطور دقیق وریز اشاره ای داشته باشد اما حاصل کار پس از سپری شدن از 130 سال تدوین قانون اساسی حفظ جان ومال وحرمت شهروندان ایرانی به آمار سال 120 سال افزایش فقر در جامعه ی ایران رسیده است که چنین نگاهی به این آمار شده وتوضیح داده شده است
"اگر به آمار نگاه کنیم در می یابیم که تعداد فقرای ایران در حال حاضر کمتر از ایران دوره ی قاجار نیست و شکاف طبقاتی به مراتب از دوران پهلوی بیشتر است. به عبارت بهتر در طول بیش از 120 سال نه تنها هیچ پیشرفتی برای محو نابرابری طبقاتی در جامعه ی ایران حاصل نشده بلکه شکاف میان طبقات اجتماعی، استثمارسالاری و هتک حرمت انسان ایرانی عمیق تر و گسترده تر نیز شده است. نوعی پسرفت تاریخی مشهود. این ننگی است بر چهر ی همه ی آنهایی که در طول این یک قرن با طرح مسائل کاذب و حاشیه ای موجبات بقای ساختار طبقاتی را فراهم کرده و اجازه نداده اند که در طول این سه حرکت تاریخی – مشروطیت، نهضت ملی و انقلاب سال 57 – پتانسیل مبارزاتی جامعه به سوی یک دگرگونی بنیادین در منطق ضد انسانی طبقاتی برود. "
ایشان بدون آنکه از همه که فراگیر است نامی ببرند که دقیقاً کیستند و یا تفکیک نماید که مخاطبین ایشان کیستند چون کلمه"همه" کلی گوئی ومبهم است . به خصوص اینکه اگر به خاطر داشته باشیم ایشان در نوشتار وادعای قبلی خود مبارزین و جانباختگان وجلاد ان وقاتلین حاکم بر ایران را بطور مشترک عامل شرایط کنونی در ایران معرفی کرده بود، بهتر معنی همه مورد نظر ایشان مفهوم می شود که کیستند. حال بماند که 120 سال مجدداً تبدیل به 137 سال شده است. زیرا که ایشان گفته است " صدای حق طلبی ایرانیان از 137 سال پیش تاکنون همچنان در گلو خفه شده است"
بنابراین با بکارگیری همه زمانی که بطور کامل تفکیک نشده است . بصورت دوگانه پیام ویژه وغیر مسقیم به مخاطبین یا پیام گیرندگان داده شده است که قاتل ومقتول و ظالم ومظلوم و آزادیخواه وآزادی کش در یک سطح قرار گرفته اند که تذکر داده شد در نوشتار قبلی خود به وضوح به آن اشاره و اعتراف کرده بود وبا توجه به اینکه کدام طرف دست بالا را دارد و در قدرت است و از امکانات وابزار سرکوبگری بر خوردار است و به اتکای در اختیار داشتن امکانات مالی ومنابع وذخایر کشوری که دارد ومی تواند وارد زد وبندهای کثیف پشت پرده با استعمار گران بیگانه شود که تا حال چنین کرده است. از جمله گذاشتن نام سازمان مجاهدین درلیست سازمان وگروه های تروریستی از سوی کشورهای اتحادیه ی اروپا ووزارت امور خارجه ی آمریکا می باشد. بنابراین مشخص است که اینگونه مرز مخدوش کردن ودوغ ودوشاب را با هم قاطی نمودن، به نفع کدام طرف تمام می شد که با زبان پیچیده سیاسی – جامعه شناسانه و ژورنالیستی بیان شده است که بسیار زیراکانه وماهرانه بسته بندی و بیان می شود .
آقای کورش عرفانی دربخشی دیگر از یادداشت خود، بدون آنکه اذعان شود که منتقد خودش از چه دفاع می کند والگوی مورد نظر ش چیست. بطور خیلی مخدودش طوریکه جایگاه وموضع خودش محو شده است، برای اینکه توضیح نداده اشت که خودش در کجای این دعوا وجوددارد از یک دهه ی گذشته تا حال را چنین فرموله وردیف کرده است.
" در طول یک دهه ی گذشته ما شاهدیم که بار دیگر سیل نظرات انحرافی که ساخته و پرداخته ی روشنفکران نوکر سیستم طبقاتی در داخل و خارج ایران هستند به صحنه ی مبارزات سیاسی سرازیر شده است : سوسیالیسم قلابی، چپ منتقد اما بی خطر، اصلاح طلبی، تغییر از درون نظام، مبارزات مسالمت جویانه، انقلاب مخملین، رفراندم خواهی و ... همه ی این نظرات به شکل های مختلف می خواهند پیکان مبارزات اجتماعی ایران را از هدف گیری طبقاتی دور ساخته و آنرا به سوی هدف های کاذب ثانوی هدایت کنند. هدف اصلی این است که در این میان، اگر هم تغییری سیاسی روی داد، منجر به ایجاد دگرگونی در روابط طبقاتی نشود تا مبادا سلطه ی فرهنگی این روشنفکران جیره خوار سیستم و منافع اقتصادی تغذیه کنندگان آنها زیر سوال رود. "
اگر کمی منصفانه ودقیق با این فرمول بندی فوق بر خورد شود که عاری از هرگونه تعصب برروی نام ها و اصطلاحات واتهامات وتعلقاتی وادعاهای مشابه ، می شود به واقعیت نهفته وبیان ناشده نیز رسید . زیرا صاحب این قلم به دلیل اینکه بطور مستمر سالیاتی است که یادداشت ها روزانه روزنامه ی کیهان را بطور روزانه دنبال می کند ،عجیب شباهت هاتی میان اتهامات و اصطلاحاتی که این منتقد با بکاره برده است ، با اتهامات مشابهی که روزانه از سوی قلم حسین شریعتمداری تکرار می گردد مشاهده می شود .به خصوص که برروی یک دهه ی گذشته و نه بیش از 28 سال عمر این نظام انگشت گذاشته شده است که مرتبط با تاریخ پیدایش دوم خرداد در سال 76 می شود که اتفاقاً نقطه آغازگر وجدی تضاد رقابت های دو جناح می باشد و مخاطبین مورد انتقاد واقع شده از طرف آقای کورش عرفانی ، اتفاقاً به باند ها ودار ودسته ها وطیف دوم خردادی یا اصلاح طلبان تعلق دارند که روزانه بطور شدید مورد حمله ی قلمی حسین شریعتمدار ی در روزنامه ی کیهان می باشند، حتی اصطلاح انقلاب مخلمین اشاره شده نیز جزو اتهامات اصلی متهمین شوئی بوده است که اخیراً در مورد 3 متهم در شوهای تلویزیونی به نام دمکراسی در ایران پخش شد که زیاد در این شوی تلویزیونی همین انقلاب مخملین کاربرد و مصرف داشته است .
جالب که محقق جامعه شناس و نقاد سیاسی در قسمتی دیگر از یادداشت خود به جای اینکه خودش دلیل ورهنمود در مورد سئوال خود ارائه کند ولی دلیل را بصورت پرسش اینگونه از دیگران طلب کرده است !
ا"سلام گرای» کنونی. و این برای ما سوالی را بر می انگیزد : چگونه است که رژیم هایی تا این حد به ظاهر متضاد – کهنه گرا، نو گرا، اسلام گرا – هر سه در یک خصیصه با هم شباهت داشته اند : زیر پا گذاشتن حقوق ابتدایی شهروندان ایرانی ؟"
مثلاً نگاه کنید محقق جامعه شناس با هم مشغولیتی که در دانشگاه دارد و لی با این وجود به دلیل فعالیت بیش از حد روشفکر ومتعهد ومسئول بودنش وسخت در گیر مبارزه طبقاتی بودن ، چونکه احساس مسئولیت شدید می کند پس تلاش کرده است هر طوری شده فرصت برای نوشتن آزاد کند و اتفاقاًً هم با قلم ونوشتن هم بیگانه نیست. به خصوص به همان زبانی که در دانشگاه تدریس می کند ترجمه وبرگردان می کند ومی نویسد .توجه کنید پس از توضیح مشروح ومبسوطی که ارائه کرده است که تقریباً حالت تنظیم دفاعیه ی فردی داشته است ، در مورد درک خود از روشنفکر متعهد ووظیفه ی آن با حفظ هشیاری در مورد تغییرات سیاسی در جامعه در صورت احتمال وقوع آن که نکند به نفع یک جریان تمام نشود وبدون تفکیک ومشخص کردن ماهیت روشنفکرمتعهد که به صورت " ما" بیان شده چه گفته است؟
"با چنین درکی می بینیم که به عنوان یک روشنگر متعهد به آرمان خودرهایی محرومان، وظیفه ی تاریخی ما چگونه تعریف می شود. آیا بازهم باید از وقت و توان خویش برای آماده سازی یک تغییر سیاسی برای حفظ ساختار طبقاتی بهره بریم و یا تلاش های خویش را بر برجسته کردن خصلت طبقاتی مبارزه متمرکز کنیم. وظیفه ی روشنگر، نه روشنفکری که بدیهی بودن نابرابری طبقاتی را در ناخودآگاه خویش یدک می کشد، در شرایط کنونی این است که بتواند در آگاهی بخشی و سازماندهی نیروهای محروم جامعه نقش فعال و حیاتی ایفاء کند. بدیهی است که در نبود یک کار بنیادین از جانب ما، اگر هم زمانی تغییری سیاسی در ایران روی دهد، باز منجر به تداوم روابط نابرابر طبقاتی به شکل و به نامی دیگر خواهد شد. برای شکستن این دور باطل باید به طبقه ی کارگر و قشرهای استثمار شده ی موجود یاری رساند تا به خودآگاهی طبقاتی و سازماندهی مبارزاتی دست یابند. فراموش نکنیم این بار دیگر شعار نادرست «رها سازی طبقات محروم» مطرح نیست بلکه شعار درست «خودرهاسازی طبقات محروم» مورد نظر است. چنین هدفی دور به نظر می رسد اما شدنی است، این به آگاهی و اراده ی ما بستگی دارد. "
حال روشنفکر متعهد تفکیک ناشده یا شده که نباید ناخودآگاه طبقاتی خود با یدک بکشد. اینگونه روشنفکر دارای نا خودآگاه طبقاتی چه نوع صیغه ای در جامعه شناسی می باشد ؟! تغییر سیاسی بدون توضیح مشخص کردن آن یعنی چه؟ چرا گنگ ومبهم گوئی شده است؟ خودرهاسازی طبقات محروم یعنی چه و چگونه بقول ایشان، اینان باید ساز ماندهی شوند؟ نقش روشنفکر متعهد ومسئول در این مورد چیست و چرا بیان نشده است؟ بالاخره چرا راه حل در مورد سازماندهی توده ها برای خود رها کردن از طبقات داده ارائه نشده است؟بهر حال با چنین درکی از روشنفکر متعهد ومسئول از سوی تئوری پرداز است که می بینیم به عنوان یک روشنگر متعهد به آرمان خودرهایی محرومان، وظیفه ی تاریخی خودش را چگونه بصورت سئوالی که مخاطب دیگران بودند تعریف کرد. البته برای راه حل و برای شکستن این دور باطل بقول ایشان باید به طبقه ی کارگر و قشرهای استثمار شده ی موجود یاری رساند، چگونه؟ا یشان مشخص و بیان نکرده ولی در عوض افزوده است " تا به خودآگاهی طبقاتی و سازماندهی مبارزاتی دست یابند. بالاخره با تأکیدی که ایشان در پایان ضمیمه و تأکید کرده فراموش نکنیم این بار دیگر شعار نادرست «رها سازی طبقات محروم» مطرح نیست بلکه شعار درست «خودرهاسازی طبقات محروم» مورد نظر است. چنین هدفی دور به نظر می رسد اما شدنی است، این به آگاهی و اراده ی ما بستگی دارد. یعنی اینکه شعار نیست، یعنی عمل است، ولی باز هم پرسش است که چگونه این رهنمود باید با کدام حزب و یا سازمان و یا تشکیلاتی باید واگذار گردد که وظیفه ی سازماندهی کردن را بر عهده بگیرد بازهم مشخص نیست جز اینکه در نهایت می توان گفت شعار زیبای ناکجاآباد سر دادن و آنان را با اینگونه نوشتار ها ونسخه ها سرگرم وبه حال خود رها کردن می باشد تا اینکه زمان صدور نسخه مشابه بعدی فرار رسد.
فراموش نشود استفاده ی ابزاری از کارگر کردن وتأکید برروی کارگر نمودن وژست چپ و انقلابی به خود گرفتن بدون آنکه مدعی بطور دقیق جایگاه خودش را مشخص کند که کجای این تئوری پردازی دفاع از کارگران در صحنه ی عملی عمل قرار گرفته است وراندمان یا ماده ی عملی خودش حتی در سطح نوشتاری چیست، البته خلاء عدم ارائه سند شده درا ین مورد همان حلقه ی مفقوده ایست که چپ نمائی تبدیل به نوعی سپر دفاعی فردی وپوششی برای ایجاد حاشیه ی امنیتی اهداف واندیشه ی مطرح نا شده می باشد که به شیوه ی فلسفی به در گفتن تا دیوار بشنود بیان می شود . ضمن اینکه مدعی توصیه صیقل زدن اراده ها با پسوند روشنکر متعهد نا وابسته به نا خودآگاه های طبقاتی با دیگران نموده است که معلوم نیست چرا خودش بطور رک ورو راست و بدون لکنت زبان اراده اش را به وضوع بیان نکرده که چست و چرا به زبان ساده نمی گوید که ماده یا بازده ی این اراده تغییر ودفاع از کارگر کردن ومبارزه طبقاتی کردن خودش تا کنون چه بوده است؟ آیا جز تهیه وتنظیم کردن مقالات و تحلیل طول ودراز که مدتیست کمی کوتاهتر شده است وآنقدر مملو از تناقضات وچپ و راست زدن وچند پهلو گوئی می باشند که هر چه بیشتر خوانده می شود، خواننده بیشتر گیج وسر در گم می شود. چون از بس از این شاخ به آن شاخ پریده می شود ومطلب اندر مطلب گشوده وافزوده می گردد و شعار های ضد ونقیض سر داده می شود و به تمر کز برروی عنصر کارگر ومبارزه ی قهرآمیزمی شود که نمی توان فهمید که مدعی چپ کمونیست دو آتشه می باشد یا نه سو سیال دمکرات است ، یا ملی و سکولار است، یا نه ضد استکباری مدل شیخ حسن نصر الله رهبر حزب الله لبنان می باشد یا نه معکوس همه ی اینان می باشد . چونکه در نوشته های ایشان اینگونه دیده وبرداشت می شود . همینطور از یک سو در این نوشتار ضد مذهب موضع گیری کرده است . از طرف دیگر قبلاً و به خصوص در روند جنگ 33 روزه ی حزب الله لبنان با اسرائیل که در حقیقت جنگ سپاه پاسداران با اسرائیل بود که پیرامون بحران پرونده ی هسته ای ارجاع شده به شورای امنیت سازمان ملل بود ایشان وکیل مدافع شیخ حسن نصرالله وحزب الله لبنان ومبلغ دو آتشه ی مبارزه این حزب الله لبنان با اسرائیل بود. آری از اینگونه تناقض گوئی ها وچند پهلو گوئی ها فراوان در نوشتار ایشان موج می زند.
هوشنگ – بهداد
چهارم مردادماه سال- 86