علی سالاری درمقاله ی جدید خود در شبکه ی دیدگاه که در دفاع از جنبش سبز و مخالفت کردن با مخالفین است چه
گوید. یا دنبال می کند؟

گزیده هائی از مقاله ی جدید مدعی تئوری پرداز غلامعلی سالاری که در شبکه ی دیدگاه آقای علی ناظر با عنوان " سيري در تحولات جاري "بازتاب داده شده است چنین است :
"
در طول يکسالي که برجنبش سبز گذاشته است، تا کنون چهار گروه با چهار رويکرد متفاوت را مي توان بازشناخت:(1) گروه مدافع مبارزات مدني - قانوني و عمدتاً پارلمانتاريستي و مطبوعاتي با چتر اجتماعي و سياسي محدود در داخل که در اصلاح طلبان حکومتي، حزب اعتماد ملي و بخشي از دانشجويان و نيز حمايت بخشي از توده اي ها و اکثريتي ها در خارج نمايندگي مي شود. آقايان موسوي و کروبي کانديد اين جريان بوده و افکار و خواستها و مطالبات اين طيف را نمايندگي مي کنند. آقايان کديور و مهاجراني و سايت هاي جرس و کلمه و امثالهم در اين دسته بندي مي گنجند. (2) مبارزات عاري از خشونت ولي نافرماني مدني اجتماعي از پايين که برغم سنگ اندازي ها و سرکوب و دستگيري ها در سال گذشته بيشترين بها را پرداخته و از حمايت جنبش روشنفکري داخل (ملي – مذهبي ها، جبههً ملي و نهضت آزادي و نهادهاي جنبش مقاومت مدني مانند جنبش دانشجويي، کارگري، زنان، رانندگان شرکت واحد، معلمان و غيره) و در خارج نيز جمهوري خواهان دموکرات و لائيک، و روشنفکران مذهبي و غير مذهبي از آقايان سازگارا و اکبر گنجي تا دکتر اسماعيل نوري علاء، از حميد دهباشي تا داريوش همايون، از ناصر کاخسار تا مهرداد مشايخي و مهرداد درويش پور را مي توان در اين دسته بندي محسوب کرد. بسياري از روشنفکران و اساتيد دانشگاهها در خارج از کشور و بسياري از وبسايت هاي اپوزيسيون مانند ايران گلوبال، سکولاريسم نو، ايران امروز تا سايت بالاترين را مي توان در اين طيف گنجاند. (3) مبارزات قهرآميز متکي بر جنگ چريکي و يا آزاديبخش که نيروي عمدهً آن شوراي ملي مقاومت برهبري سازمان مجاهدين خلق است. اين اپوزيسيون سنتي بعد از حملهً آمريکا به عراق در قرارگاه اشرف اول بمباران، بعد محدود و حالا هم تحت کنترل دولت مالکي عملاً زنداني شده اند. ولي با تيره تر شدن روابط غرب و آمريکا با تهران و براي جلوگيري از حملهً نظامي، غرب و آمريکا اين سازمان را از ليست سازمانهاي تروريستي خارج مي کنند و اي بسا ممکن است دستشان را براي مبارزه با رژيم بازگذارند. (4) جريانات افراطي آلترا ايدئولوژيک (مانند کمونيست کارگري) و يا پان اسلامي و قبيله گراي سني(مانند جندالله در سيستان و بلوچستان) و يا پان قومي (اعم از فارس و ترک و کرد و عرب) مانند پژاک در کردستان، و نيز پان-ايرانيست هاي سلطنت طلب همهً اميدشان به حملهً خارجيست، تا شايد در پس دريايي از خون و ويراني به نوايي برسند. در همين جا لازم است که به نقش مخرب جنبش چپ ايران در اين رابطه اشاره کرد و روشنفکران و سياسيون چپ ايران را از غلطيدن به اين دام ويرانگر و خانه خراب کن، يعني دميدن بر اختلافات قومي، باز داشت. از جنبش مشروطه تا انقلاب ضد سلطنتي حد اقل هفت موج حرکت چپ در ايران داشته ايم (اولي سوسيال دموکراتها که از انقلاب فرانسه الهام مي گرفتنتد؛ دوم حزب کمونيست که از انقلاب بلشويک الهام مي گرفت، سوم، گروه اراني و پنجاه و سه نفر که هنوز در مرحلهً مطالعه و انتخاب گزينش بين چپ اروپايي و روسي بودند، چهارم، حزب توده که بعد از برکناري رضا شاه و در شرايط اشغال توسط شورويها شکل گرفت و تمام حياتش را وقف حمايت از منافع شوروي در ايران کرد، پنجم، خليل ملکي و نيروي سوم که مخالف جاانبداري حزب توده از شوروي و طرفدار منافع ملي بود، ششم، مظفر بقايي و سياستهاي رنگارنگ و فرصت طلبانه اش از جبههً ملي و تأسيس حزب زحمتکشان گرفته تا همدستي در کودتاي عليه دکتر مصدق، هفتم، چپ نوين که بعد از دههً پنجاه با فدائيان و مجاهدين خلق بميدان آمد و در فضاي دوقطبي جنگ سرد، الگوي مبارزات ضد استعماري – ضد امپرياليستي جهان سوم – از امريکاي لاتين تا الجزاير و ويتنام - را نصب العين خود قرار داد. اين هفت موج حرکت چپ کشور، مشترکاً و عموماً نمودها و نمايندگان مبارزات ايدئولوژيک و شرق گرايي ايران بوده اند که از ريشه و بنيادهاي فکري بومي و نيز دغدغه ها و مطالبات و منافع ملي کما بيش بي بهره بوده اند ( بجز روشنفکران مستقلي مانند خليل ملکي) و بيشتر توجه خود را معطوف پرچمداري و پيشتازي و يکه تازي ايدئولوژيک نمودند. تجربهً صعود و سقوط حزب توده و سازمان مجاهدين خلق ايران شايان درسهاي فراگرفتني بسيار است. حزب توده: در شرايط اشغال ايران بوجود آمد، ارق ملي نداشت، و در مواضعش به منافع روسها اولويت مي داد. سازمان مجاهدين خلق هم وقتي از جنبش روشنفکري بريده و به پوپوليسم گرويد، براي مقابله با قدرت بسيج روحانيت با انقلاب ايدئولوژيکشان به سراغ زنان رفتند که البته به تعبير آنان سوژه اي ترقي خواهانه و بومي و سراسري بود و برسر اين گزينه مايهً بسيارگذاشتند. اشکال کار آنان هم در انتخاب هدف (علم کردن رهبري مطلقهً ايدئولوژيک) و هم وسيله (تبعيض مثبت بنفع زنان) عکس العملي متقابل به ولايت مطلقهً فقيه بود. آنها در اين انتخابشان به قشري توسل جستند که بطور اجتماعي و تاريخي و حد اقل از نظر سياسي، در جامعهً سنتي مذهبي، ملاحظه کارترند و نمي توانستند نيروي کمي پيادهً يک جنبش ايدئولوژيک تمام عيار باشند. رهبري مطلقه شان هم تنها متکي به فدا و قرباني دادن حد اکثر نيروهاي خود بود و در عمل نه پايه و پايگاه سنتي (قومي و مذهبي) داشت و نه به جنبش مدرن روشنفکري بها مي داد"
غلامعلی سالاری این مدعی مبتکر آش شله قلمکار که مقیم بریزبن ایالت کوئیز لند استرالیا است که در مورد همه مسائل کیلومتر نویسی می کند که همراه با نظریه پردازی های سراسر منتاقض آمیز است . طوریکه به جز اینکه دشمنی اش با نیروهای مخالف رژیم ضد بشری به خصوص مجاهدین را بطور پیوسته بر جسته می کند،دیگر نمی داند چه می خواهد وچه می گوید؟ کسی هم که نوشته های ایشان رادنبال می کند ومی خواند، متوجه نمی شود که وی چه می گویدیا چه قبول دارد و یاچه پیشنهاد می کند؟ چونکه آنگونه فرافکنی می کند و از این شاخ به آن شاخ می پرد و با یکنواخت نویسی های طولانی و مشابه خسته کننده اش که عجیب هم تلاش می کند تا نقش محقق و پژوهشگر و روشنفکری بازی در آورد . در صورتیکه پیگیری کیلومتر نویسی های مشابه اش که فقط با بازی کردن لغات و جملات و تغییر دادن شان بر حسب نیاز موضوع موردمخاطبش است که خسته کننده و ملال آور است وزور می زند هر طوری شده نیش و لنگ و لگدی به مجاهدین بزند. پیام دیگری یا چیز مهمی برای گفتن در این نوشتار ها وجود ندارد . اگر نه در شرایطی که ولی فقیه مستبد مطلقه مذهبی حاکم است که در برابر قدرت و اختیارات وی که ماورای قانون اساسی می باشد . طوریکه که رسما ًقانون اساسی اعتبار و کاربرد ندارد . معلوم نیست که با تجربه 32 ساله به خصوص آزمون 22 خرداد 88 که موجود می باشد. وی از کدام مبارزه پارلمانتاریستی و قانون گرائی سخن می گوید و دم می زند که همچون موسوی شده است که مدافع اجرای قانون اساسی می باشد. یا از کدام فعالیت مطبوعاتی در رژیم ضد بشری یاد می کند که نه سابقه ی زیر تیغ سانسور وتوقیف و تعطیلی رفتن 80 نشریه و مطبوعات در یک شب انجام شده را دارد ، بلکه وزارت فرهنگ تفتیش عقاید و سانسور ارشاد اسلامی حتی نشریات خودی مدافع باند های مافیائی کودتائی حاکم مدعی اصول گرایان را نیز تحمل نمی کند. همچنین رهبران رژیم ضدبشری که زبانی به جز زور و سرکوب و ضرب و شتم و زندان وشکنجه وتجاوز و سنگار و اعتراف ودار و اعدام نمی فهمند . به ویژه اینکه نه راه هر گونه فعالیت و مبارزه ی سیاسی مسالمت آمیز را مسدود کرده اند، بلکه مخالفین در برون مرز را تعقیب و تهدید وترور می کنند . بنابراین چگونه می توان با نسخه ی ادعائی وی مبارزه برای آزادی ودمکراسی در ایران نمود؟ بگذریم بازار خرید اینگونه اجناس متناقض و بنجل این مدعی را شبکه ی دید گاه آقای علی ناظر خریدار می باشد . چونکه ایشان هم بدلیل اینکه زاویه با مجاهدین دارد که زیر پوشش منتقد دوستدار مجاهدین دنبال می کند. می تواند خریدار اینگونه اجناس بنجل علی سالاری باشد . اگر نه ای غلامعلی سالاری که در سال گذشته سفت و سخت سبز تر از سبز های موسوی و کروبی و خاتمی شد و رسالت نظریه پرداز بودن جنبش سبزی را بر عهده گرفت و بقیه منتقدان یا هر کس دیگر که همچون وی سبزه قبا نشده بودند را از دم تیغ اتهام و تهدید و توهین و اتهام خود می گذراند. از جمله اینکه فراموش نشده است که آقای طیب صادقیان که ایشان هم مقیم بریزبن است و وی را کاملاً از نزدیک می شناسد بدلیل افشا کردنش در سایت گلوبال و پژواک در سال گذشته چگونه وی را مورد تهدید قلمی خود قرار داد ؟ عجیب تراینکه در همان موقع که اوج فعالیت جنبش سبز در داخل و خارج بود وتظاهرات های ضد حکومتی با فریاد های مرگ بر دیکتاتور و خامنه ای و اصل ولایت فقیه در ایران سر داده می شد این تئوری پرداز سبز قبا هم در برون مرز در فضای اینترنتی بطور قلمی فعال شده بود ، ولی ناگهان تصمیم گرفت تا که عیال و فرزند پسر خرد سالش را راهی سفر ایران نماید تا اینکه بعنوان همبستگی با جنبش سبز ها در تظاهرات اینان در داخل کشور حضور داشته باشند و ایشان هم در برون مرز با خیال راحت بتواند به رسالت حامی یا تئوری پرداز جنبش سبز شده ی خود ادامه دهد تا که موقع بازگشت عیال و فرزندش برای شان مشکلی پیش نیاید . پس یقه ی منتقدان را می گرفت . اخیراً هم تحفه جدیدش به نام سیری در تحولات جاری ایران به حساب با بررسی تاریخچه ی جریانات چپ و تقسیم بندی آن را تهیه نموده است که گزیده های آن در ابتدا بازتاب داده شد تا همچون دفاع از جنبش سبز ومدافع ملی گرائی شود وصد البته در پوشش و سنگر آن ضمن انتقاد کردن از جریانات چپ، توانسته باشد چپ و راست یقه ی مجاهدین را بگیرد تا که از سربازجو حسین شریعتمداری عقب نمانده باشد . چون پس از نظر دادگاه استیناف آمریکا که مجاهدین تروریست نیستند و از وزارت امور خارجه آمریکا خواسته که می بایست پیرامون گنجانیدن نام مجاهدین توی لیست تروریست تجدید نظر کند . ایشان هم می بایست بر اساس رسالت پیگیری نقد کردن چپ ها در ایران به خصوص در مورد مجاهدین بطور همزمان این چنین انجام وظیفه کرده باشد.
هوشنگ بهداد
سی ام تیرماه سال 1389