تفسیر و توصیف عشق وابراز علاقه و دوست داشتن واقعی انسانی کودکانه
گاهی مواقع برخی از لغات و واژگان و اصطلاحاتی هستند که دارای کاربرد معانی گوناگونی دااند و تفاسیر و تحلیل هائی مختلفی از اینان می شود . از جمله این لغات و اصطلاحات واژه ی عشق می باشد که از سکس تا مدارج عالی و متعالی انسانی از آن بر داشت می شود. در صورتیکه در مورد برداشت صرفاً معنی سکس از آن داشتن ، نوعی لذت لحظه ای و مقطعی ویا کوتاه مدت است که فقط نوعی ارضای فردی یا زوجی می باشد که برداشت این چنینی از عشق وجه اشتراک با سایر حیوانات نیز می تواند در بر داشته باشد . اما در برابر در مواردی دیگر هم هست که عشق می تواند زمینه ی پیوند دوستی و علاقه ی عاطفی ناگسستنی همراه با رشد و ترقی و پیشرفت فکر وتکامل انسان و جامعه و تبلوربر آورده شدن آرزو و آمال های انسانی شود . یعنی بستر ساز نفی و محو فردیت و از خود برون شدن و بدیگران پیوستن ودرد متقابل فهم کردن وهمدل و همدرد ویکی شدن بادیگران است . چونکه اینگونه عشق واقعی به انسان می تواند حرکت در راستای حذف مرز ها و محدودیت های دست وپاگیرترسیم و تعیین شده خطوط جدا کردن انسان ها از همدیگر باشدکه بدلایل گوناگون تا کنون دنبال شده است . بگذریم در این مورد توصیف عشق ودوست داشتن ایمیلی دریافت کرده ام که به دو زبان انگلیسی و ترجمان یا بر گردان زیر نویس زبان فارسی است که به مورد بس جالبی از محتوای عشق پاک و زلال و صاف انسانی در عالم دوران کود کانه اشارهو بیان وتوصیف شده است . زیرا که همگونه که اشاره شد اینگونه بیان عشق در مداری بس بالا و انسانی توصیف و ترسیم شده است که ارزش خواندن و پیگیری دارد . زیرا که هر که بخواند بدون شک متأثر خواهد شد . بهر صورت نامه چنین است :
My Wife Navaz Called,
'How Long Will You Be With That Newspaper?
Will U Come Here And Make UR Darling Daughter
Eat Her Food?
همسرم نواز با صدای بلند گفت، تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟
Farnoosh Tossed The Paper Away And Rushed To The Scene.
شوهر روزنامه رو به کناری انداخت و بسوی آنها رفت
My Only Daughter, Ava Looked Frightened; Tears Were Welling Up In Her Eyes.
تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود In Front Of Her Was A Bowl Filled To its Brim With Curd Rice.
ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت
Ava is A Nice Child, Very Intelligent For Her Age.
آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود
I Cleared My Throat And Picked Up The Bowl. 'Ava, Darling, Why Don't U Take A Few Mouthful Of This Curd Rice?
گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟
Just For Dad's Sake, Dear'. Ava Softened A Bit And Wiped Her Tears With The Back Of Her Hands.
فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت
'Ok, Dad. I Will Eat - Not Just A Few Mouthfuls,But The Whole Lot Of This.
But, U should....' Ava Hesitated.
باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد
'Dad, if I Eat This Entire Curd Rice, Will U Give Me Whatever I Ask For?'
بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟ 'Promise'. I Covered The Pink Soft Hand Extended By My Daughter With Mine, And Clinched The Deal.
دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردمNow I Became A Bit Anxious. 'Ava, Dear, U Shouldn't Insist On Getting A Computer Or Any Such Expensive Items.
ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی
Dad Does Not Have That kind of Money Right now. Ok?'
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟ 'No, Dad. I Do Not Want Anything Expensive'. Slowly And Painfully,She Finished Eating The Whole Quantity.
نه بابا من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام. و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.
I Was Silently Angry With My Wife And My Mother For Forcing My Child To Eat Something That She Detested.
در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم After The Ordeal Was Through, Ava Came To Me With Her Eyes Wide With Expectation.
وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد
All Our Attention Was On Her. 'Dad, I Want To Have My Head Shaved Off, This Sunday!'
همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه
Was Her Demand.. 'Atrocious!' Shouted My Wife, 'A Girl Child Having Her Head Shaved Off? Impossible!' 'Never in Our Family!' My Mother Rasped. 'She Has Been Watching Too Much Of Television. Our Culture is Getting Totally Spoiled With These TV Programs!'
تقاضای او همین بود.
همسرم جیغ زد و گفت، وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه'Ava, Darling, Why Don't U Ask For Something Else? We Will Be Sad Seeing U With A Clean-Shaven Head.'
گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم
'Please, Ava, Why Don't U Try To Understand Our Feelings?'
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟
I Tried To Plead With Her. 'Dad, U Saw How Difficult It Was For Me To Eat That Curd Rice'.
سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود
Ava Was in Tears. 'And U Promised To Grant Me Whatever I Ask For. Now,U Are Going Back On UR Words.
آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت
It Was Time For Me To Call The Shots. 'Our Promise Must Be Kept.'
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم، مرده و قولش 'Are U Out Of UR Mind?' Chorused My Mother And Wife.
مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟
'No. If We Go Back On Our Promises She Will Never Learn To Honour Her Own.
نه. اگر به قولی که می دیم عمل نکنیم اون هیچوقت یاد نمی گیره به حرف خودش احترام بذاره
Ava, UR wish Will B Fulfilled.'
آوا، آرزوی تو برآورده میشه With Her Head Clean-Shaven, Ava Had A Round-Face, And Her Eyes Looked Big And Beautiful.
آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود
On Monday Morning, I Dropped Her At Her School. It Was A Sight To Watch My Hairless Ava Walking Towards Her Classroom.. She Turned Around And Waved. I Waved Back With A Smile.
صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم
Just Then, A Boy Alighted From A Car, And Shouted, 'Ava, Please Wait For Me!'
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام
What Struck Me Was The Hairless Head Of That Boy. 'May Be, That Is The in-Stuff', I Thought.
چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه 'Sir, UR Daughter Ava is Great indeed!' Without introducing Herself, A Lady Got Out Of The Car, And Continued, 'That Boy Who is Walking Along With Ur Daughter is My Son Bomi.
خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه
He is Suffering From... Leukemia'. She Paused To Muffle Her Sobs. 'Harish Could Not Attend The School For The Whole Of The Last Month. He Lost All His Hair Due To The Side Effects Of The Chemotherapy.
اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده
He Refused To Come Back To School Fearing The Unintentional But Cruel Teasing Of The Schoolmates.
نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن
Ava Visited Him Last Week, And Promised Him That She Will Take Care Of The Teasing Issue. But, I Never Imagined She Would Sacrifice Her Lovely Hair For The Sake Of My Son !!!!!
آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه
Sir, You And Your Wife Are Blessed To Have Such A Noble Soul As Your Daughter.'
آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین I Stood Transfixed And Then, I Wept. 'My Little Angel, You Are Teaching Me How Selfless Real Love Is..........
سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی
"The Happiest People On This Planet Are Not Those Who Live On Their Own Terms But Are Those Who Change Their Terms For The Ones Whom They Love !!"
Think About This
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن
در خاتمه اینکه گرچه آنگونه پیام این نامه روشن وشفاف تراست که عاری از نیاز هرگونه تحلیل و تفسیر می باشد . زیرا که آموزش نفی خود خواهی و خود رأئی و خود دیدن و نفی بر تری جوئی ودیگران را نا دیده انگاشتن و فراموش کردن ودرک ننمودن است . در برابر درس درک دیگران و همدل وهمدرد و همبسته شدن باآنان است تاکه مشکلات فردی و جمعی با ایجاد رابطه پیوند عشق واقعی یا دوست داشتن همدیگر بر طرف گردد . همچنین عشق انسانی یعنی ارتقای روحیه ایثار و از خود گذشتگی برای خدمت به دیگران وهم نوعان است تا مصائب و مشکلات شان حل شود . بهر حال این چنین که توصیف و تعبیر تفسیر معنی ازعشق و دوست داشتن که در این بازگوئی داستان عشق و علاقه ی کودکانه گزارش شده است همانگونه که گفته شد مر تبط با برداشت معانی گوناگون از کلمات و اصطلاحات گوناگون از جمله عشق می باشد که بدلیل روابط و مناسبات نا سالم و تبعیض آمیز طبقاتی که حاکم شده است . همینطور خلاء درک و فهم و شعور نا برابر که ناشی از فقر فرهنگی و جامعه ی طبقاتی همراه با استبداد حاکم است اجازه به درک عمیق عشق یا دوست داشتن واقعی انسان ها و رشد آن در شرایط برابر برای همگان را نداده است . برای همین در مقطع کنونی درک و فهم عشق انسانی بر ای همگان ساده و آسان نمی باشد.
اول مرداد ماه سال 1389