" هرکه در این جهان ترقی کرد. من بیچاره وا ترقیدم ! "
یک ایمیل با محتوای کوتاه چند خطی دریافت کردم که نقل قولی از کورش کبیراست. پس از خواندنش به نکته ی اشاره شدن پیرامون ثروت به نظرم جالب آمد. زیرا که به این نکته ی اشاسی که در این نامه اشاره شده است درست بر خلاف نظرات سلسله پادشاهانی می باشد که پس از وی در ایران حکمران شدند که حتی شامل امپراتوری های بزرگ می شدند . اما دلیل اینکه برروی نکته جالب بودن این نامه متمر کز شدم . چونکه مرسوم است یعنی اینگونه است که رابطه قدرت با ثروت به خصوص در حکومت های دیکتاتوری و استبدادی موروثی یا ادامه دار آنجا که خط مرز جدائی حکومت گران با مردم ترسیم می شود. آن زمان تفکیک نا پذیر شکاف این دیوار میان حاکمان با مردم امکان پذیر نیست . حال هرچه این حاکمان مستبد بیشتر از مردم فاصله بگیرند و بقدرت و انباشت ثروت وابسته شوند .بهمان نسبت هم ضریب استبداد و سرکوب ردن شان هم فزونی می گیرد . اما هدف اصلی از بازتاب دادن این نامه طرح سئوالی است که روی سخن با آن حامیان کورش یاسیستم گذشته و افتخارات دور است که اگر چنانچه باور به تکامل و حرکت به جلو دارند و ارتجاعی و واپسگرایانه نمی اندیشند و روی به گذشته ندارند که آرزوی بازگشت به قبل 22 بهمن 57 یا شرایط مشابه ی آن را نمی کنند و لابد رابطه ی علت و معلول را قبول دارند . چگونه است که در ایران بیش از 2500 سال پیش حکمرانی به نام کروش وجود داشته است که پیرامون ثروت آنگونه فکر و عمل می نموده است که در این نامه ضمیمه شده که از وی چنین نقل قول شده است :
" ثروت کورش: زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کورش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست. اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی هستی که مبادا کسی آن را ببرد!
ولی اکنون در ادامه ی سئوال تکمیلی چنین سئوال است که چه شد .یا اینکه اتفاقی رخ داده شد که پس از سپری شدن چندین هزار ساله شرایط به وضعیت کنونی حاکم در ایران منتهی شده است؟ یعنی چرا به نقطه ای رسیده ایم که در ست نقطه مقابل بیش از 2500 سال پیش می باشد؟ چرا گفته نمی شود که دلیل این عقب گرد حتی تا قبل از 2500 پیش برای چیست ؟ در صورتیکه کشور های جدیدی همچون آمریکا و استرالیا هستند که تاریخ افتخارات گذشته ندارند ولی پیشرفته اند. ناگفته نماند که برای من این عقب گرد نزولی ضد تکاملی تداعی کننده حرکت دبیر ادبیات دوران دبیر ستان می باشد که این دبیر بسبار نکته سنج و ریز بین و طنز گو ومتلکی بود. آنگونه که هر زمان دانش آموزی تنبل بود که قادر به پاسخگوئی پرسش های این دبیر نبود و موقع جواب دادن گیر می کرد . با به اصطلاح ریپ می زد . یااینکه موقع درس انشاء مطالبی می نوشت که ارتباطی به موضوع انشاء نداشت . از دانش آموزان کلاس می خواست که بطور همآهنگ و جمعی با هم بخوانند . هرکه در این جهان ترقی کرد من بیچاره وا ترقیدم . البته که پاسخ سئوال نمی تواند آنگونه سطحی باشد که برخی شونیسم ها ی دو آتشه ی وطنی از موضع ضد عرب و اسلام می دهند و داستان 1400 سال پیش و ورود اسلام به ایران را مطرح می سازند و آن را ربط به شرایط حاکم شدن 32 ساله ی حکومت کنونی می دهند . یعنی از ریش می برند و پیوند سبیل می زنند . به خصوص اینکه معلوم نیست برای چه حد اقل یک برش تاریخی بیش از 1100 ساله می دهند و آن رافراموش می کنند که در این مدت که خبری از اسلام و حکومت اسلامی نبود چه گذشت یا اتفاق افتاد که زمینه پذیرش اسلام فراهم شد و منجر به شکست و سقوط امپراتوری ساسانیان شد؟ همانگونه که از خاطرات خوش گذشته می گویند ولی هر گز به ریشه و علت قبل از 22 بهمن سال 57 در ایران هم بصورت رابطه ی علت و معلولی بر خورد نمی کنند که چه شد پنجمین ارتش جهان در مقابل خشم و اعتراض مردم به زانود در آمد؟ همچنان که به دلیل و ریشه ی خشم مردم هم اشاره نمی کنند. یا اگر چنانچه نظر می دهند . مدعی شوند که مردم ساده اندیش ونا آگاه بودند و گول تبلیغات بیگانگان را خوردند. البته چنین ادعا کردن هائی جای مطرح کردن سئوال است که چه عوامل یا پارامتری بستر ساز نا آگاهی مردم وگول بیگانگان خوردن شان به جای آگاه شدن شان شد؟
بهر حال به نظر من حلقه مفقوده و کلیدی که موجب تغییر ماهیت حکومت گران و وارونه شدن قول و وعده های شان می شود که راه به فاصله گیری شان از مردم می برد و منجر به نارضایتی عمومی واستبداد می شود . علاقه و وابستگی بقدرت و دلبستگی به جاه و مقام و ثروت حاکمان مستبد می باشد . حال هرچه این علائق و وابستگی ها بیشتر شود . مشخص است که استبداد و تک صدائی هم جایگزین چند صدا ئی و پاسخ دادن به مطالبات مردم و آزادی و عدالت و البته نارضایتی رو به رشد مردم می شود که بالاخره به نقطه ا ی می رسد که روزی فواران و غلیان می کند که دیگر جائی برای حاکم مستبد نیست . البته که دراین مدت 32 ساله ثابت شد که استبداد دینی از نوع بدترین دیکتاتوری و استبداد تاریخی می باشد . چونکه حاکمان دین فروش ضمن ضرب و شتم وغارت و بی عدالتی کردن و سانسور و سرکوب و خفقان تحمیل نمودن که به جای پاسخگوئی نسبت به عملکرد شان هست و ادعای نماینده خدا برروی زمین و عدم مسئول پاسخگو بودن به مردم را بطور شیادانه مطرح می کنند . ولی آنچه مهم است گر چه اینان تلاش گران ارتجاعی و سد کنندگان مقطعی مسیر تکامل می باشند. ولی حرکت شتاب دار تکامل و تغییر و تحولات شتابدار به جلو موجب می شود که عمر اینان نیز به سر آید و پایان گیرد و مطمئناً براساس حرکت تکامل نوع حکومت آینده در ایران دمکراتیک و رو به جلو همراه با ترقی و پیشرفت و سازندگی و آبادی وآزادی و عدالت ونه عقب گرد و روی آوردن به گذشته می باشد.
هوشنگ بهداد
هشتم مرداد ماه 1389