"پیرامون مقالات مربوط به حاشیه گردهمآئی پاریس آقای علی ناظر، بخش سوم مدعوین – کمی – کیفی "
قبل از هر چیز ضرورت دارد که یادآوری کنم که من اولاً نظر فردی خودم را بیان می کنم وهیچ ار تباطی به مجاهدین ندارد . دوماً بر خلاف خواسته و از روی اجبار اینکار را دنبال می کنم . برای اینکه شیوه و هدف مبارزه کردن من بر اساس اصلی و فرعی کردن مسائل و الویت بندی ها آنها می باشد . بهمین دلیل من پیوسته تلاش کرده ام روی سخنم مردم ایران ودر کنار مبارزات شان علیه ی حاکمان رژیم جنایتکار و ضد بشری ایران و عملکردش باشد . برای همین برای آشنائی به شرایط داخل کشور و اشراف به مسائل مربوط به آن ، تلاش می کنم از طریق مطبوعات ورسانه ای خبری داخل کشور دنبال کنم تا ناگفته ها و یا تحریف شده ها را در حد توان برجسته کنم . ولی گاهی مواقع وقتی احساس می کنم که بناحق و از روی غرض و مرض مجاهدین و شورای ملی مقاومت مورد تهاجم و اتهام واقع می شوند . لذا گاهی مشاهده می کنم که واکنش منطقی و اصولی نسبت به برخی از ادعا هابر حسب اسناد و مدارک موجود درست نشان داده نمی شود . ناخواسته نظر می دهم. مثلاً آقای علی ناظر پیرامون نقد در حاشیه ی گرد همآئی 5 تیر تاورنی پاریس قسمت سوم با عنوان " مدعوین – کمی – کیفی " در بخشی از این نقد خود که مخاطب اصلی مجاهدین می باشند چنین با اعداد و ارقام دست به پرسشگری جهت دار زده است :
به آمار توجه کنیم. حدود 1 - 2 میلیون (کم و یا زیاد) ایرانی در 5 قاره دنیا زندگی می کنند. از این جمعیت قابل توجه، تعدادی که اول خود را منزجر از رژیم اسلامی و قربانی آن می نامیدند، پس از دریافت پاسپورت و ملیت کشور میهمان، با پای خود به سفارت جمهوری اسلامی (همانکه از ستم اش به خارج کشور پناه آورده بودند) رفتند، فرم های لازم را پر کرده و رسما تعهد سپردند. اگر این تعداد (که تعداشان هم چشمگیر شده است) را نادیده بگیریم، و اگر آنهایی که اصولا و اخلاقا «اهل» سیاست نیستند، را هم به امید خود رها کنیم؛ با تمام این کم و کسرها، بازهم نزدیک به یک میلیون ایرانی/تبعیدی می ماند که نه به ایران می روند، نه پشت به سیاست کرده اند و نه مشکلی برای شرکت در تظاهراتها دارند. اما از همین تعداد قابل توجه فقط چند هزار نفر شرکت می کنند.به آمار ایرانیان در بریتانیا نگاهی گذرا بیندازیم. تعداد آنها 42 – 45 هزار نفر است. از این تعداد، فقط 600 – 700 نفر در جلسات اپوزیسیون شرکت می کنند. ولی اگر خواننده ای، از خارج یا داخل برنامه ای داشته باشد، این رقم چند برابر می شود.آیا برگزار کنندگان از خود پرسیده اند چرا؟ آیا هرگز به این سوال رسیده اند که اگر با علل «عدم شرکت» مردم در جلسات و گردهمایی ها علمی برخورد شود، و این دلایل بی جواب نمانند، شاید، شاید دیگر احتیاجی به روس و عرب و ... نباشد. شاید، شاید لازم نباشد، 10 را 20، و 15 را 60، و 90 را 100 بخوانیم؟ به راستی، اشکال از ایرانیان مقیم خارج کشور است که «بی خیال» شده اند، یا از اپوزیسیون که فراموش کرده چگونه با مردم ارتباط ایجاد کرده، و برنامه ها و اهداف خود را ارائه داده و به زبانی گویا موقعیت خود را توضیح دهد؟
ایشان بدون توجه به تجربه 32 سال سرکوب و خفقان داخل کشور و تبلیغات هیستریک علیه ی مخالفین به خصوص اپوزیسیون اصلی که همراه با تهدید های مکمل آن ادامه داشته است که هزینه ی مبارزه را بس سنگین کرده است که در توان هر مدعی نمی باشد . از جهت دیگر زمان مبارزه هم طولانی شده که برای برخی خسته کننده شده یا اینکه توأم با انفعال بوده است ، اعزام عوامل و حامیان رژیم به برون مرز و مخدوش شدن مرز میان پناهنده ی سیاسی و مخالف رژیم با حامیان جناحی از رژیم رو به فزونی بوده است .به ویژه توطئه ی حماسه ی دوم خرداد سال 76 و بازی کمدی ادا و اطوار های ادعای اصلاح طلبانه ی خاتمی که شروع و 8 سال طول کشید موجب شد که میدان مانور حامیان دوم خردادی های رژیم در برون مرز آنگونه گسترده و فعال شود که کنفرانس برلین در آلمان علیه ی مخالفین بر انداز تدارک و دائر شد .همچنین به خدمت گرفتن رسانه های فارسی زبان دولتی در برون مرز زیر چتر رسانه های تبلیغات برای دوم خردادی ها هم منجر به شکسته شدن حرمت پناهندگی سیاسی و بدتر تردد به ایران شد که عجیب هم رایج شد . مجموعه ی این توطئه ها ضربات کمی نبود که بر پیکر براندازان اپوزیسیون وارد شد البته سیاست انفعال هم بهمراه داشته است . از طرف دیگر هرروز بر تعداد مهاجران و حامیان رژیم ضد بشری هم افزوده شده است که زیر پوشش های گوناگون به برون مرز گسیل می شوند که در میان شان فعال سیاسی و ژورنالیست های اعزامی هم وجود دارد که منجر به محدود تر شدن فضای مانور اپوزیسیون بر انداز شده است . از طرف دیگر سئوال است که به متهمان دستگیر شده چه نوع اتهاماتی در داخل کشور زده می شود؟ مگر سنگین ترین نوع اتهامات که مترادف حکم مرگ می باشد صادر نشده است؟مهم اینکه علیه ی کدامین متهمین صادرو در رابطه باکدام اپوزیسیونی بوده است؟ ولی اکنون آقای علی ناظر به نقل از وزیر بد نام اطلاعات رژیم ضد بشری حاصل مبارزات ناراضیان مخالف را این چنین به حساب خاتمی و کروبی و خاتمی واریز نموده است :
"معاون وزیر اطلاعات در یک نشست داخلی، طی سخنرانی محرمانه ای که در آبان 88 انجام شده (دروغ و راست بودن این سخنرانی پای خودشان) ادعا می کند که درون نظامی ها، از جمله موسوی خوئینیها، خاتمی و رفسنجانی در طول دو سال پیش از انتخابات، این تظاهرات ها را برنامه ریزی کرده، و شبکه های لازم برای بسیج این جمعیت را طراحی کرده بودند. بسیار خوب. فرض بگیریم که او درست می گوید. فرض بگیریم که در 23-29 خرداد مردم گرم بودند و نمی دانستند فریب رفسنجانی و خاتمی و... را خورده اند و فکر می کردند که با به خیابان آمدن خامنه ای سرنگون می شود. فرض بگیریم که نمی دانستند شکنجه و تجاوز در انتظارشان است؛ اما می دانستند که به خیابان آمدن یعنی چماق خوردن"
بازهم آقای علی ناظر از یاد برده است شعاری که گرچه در زمان محدودی سر داده شد ولی بطور شفاف اهمیت و هدف تظاهر کنندگان را بر جسته می نمود که گفته می شد موسوی بهانه است کل نظام نشانه است . اما ایشان به شیوه ی تصویر مار کشیدن و مار نشان داد ن و با کپی بر داری وهمسو وهم نفس با ایرج شکری اینگونه مجاهدین و شعارشان را مقصر عدم حضور گسترده در گردهمأئی های مجاهدین قلمداد کرده است:
" سوال این است که چرا «مردم» در داخل، چماق خوردن و مرگ و شکنجه و تجاوز را به جان می خرند تا عکس موسوی و کروبی را بالا ببرند، اما تبعیدیان در خارج کشور سالی یکبار، گردهم جمع نمی شوند؟ پاسخ بظاهر آسان است - چون برگزار کنندگان مجاهدین هستند. چون مجاهدین شعار «ایران – رجوی ...» می دهند، چون مجاهدین رهبر عقیدتی دارند، چون زنان آنان روسری بر سر دارند، چون مجاهدین از شرکت «مردم» بهره جویی سازمانی و نه «ملی» کرده و همه را به جیب حمایت از رهبر عقیدتی می ریزند، چون... "
حال سئوال است که مگر جز پیکر خونین مجاهدین از دوران شاه تا کنون سهم شان درجیب شان چه بوده است ؟ مگر مجاهدین چه جیب گشاد دیگری داشته اند که دسترنج دیگران را بر توی جیب خودشان ریخته اند؟ البته آقای علی ناظر در این مورد توضیح یا پاسخ بیشتری نداده است. همچنین بدون توجه به کمیت جمعیت داخل کشور که 80 میلیون نفر است و فشار و اختناق و سانسور تحمیلی هم که مشخص است چگونه است .به خصوص ضریب تنفر گسترده مردم نسبت به حاکمان ضد بشری هم که وصف نا پذیر است . بنابراین همه بدنبال فرصت و بهانه ای می گردند تا در صحنه ی اعتراض حضور داشته باشند که از نظر کمیت با حضور مخالفان برون مرز در صحنه فرق دارد . مشروط بر اینکه پس از 22 خرداد 88 هرچه غلظت سر کوبگری و ضرب وشتم هم در داخل کشور افزایش یافته است از حضور کمیتی معترضان و ناراضیان هم کاسته شده است . ولی آقای علی ناظر بقول خودش سئوال و مقایسه ساده انگارانه را دنبال کرده تا اینکه ریشه را از نومیدی مردم نسبت به اپوزیسیون مقایسه ای تشبیهی با توده ای و اکثریتی ارزیابی نموده باشد. سپس توانسته باشدا ینگونه نتیجه گیری کرده باشد که مردم به دامان کروبی و موسوی افتاده اند . آنگاه در دنباله نظر مقایسه ای ایشان چنین به پاسخگوئی مجاهدین ختم شده است :
.باز هم این پاسخ ساده انگارانه است. چرا که اگر به احزاب چپ (سوسیالیستی/کمونیستی) توجه کنیم، آنها هم وضع و موقعیت بهتری از این مجاهدین و رضا پهلوی ندارند. ماکزیمم تعدادی که به فراخوانهای آنها پاسخ می دهند بیشتر از چند صد نفر نمی شود. حتما چون هر روز یک انشعاب در سازمان و یا حزبشان شکل می گیرد، چون 90 درصد مردم اصلا زبانی که آنها بکار می گیرند را نمی فهمند، چون آنقدر جملات قلمبه استفاده می کنند که شنونده نمی فهمد آنها چه می گویند، و یا چه می خواهند، چون... به نظر من این پاسخ هم درست نیست. اینها همه دلیل برای شرکت نکردن است، اما تمام پاسخ و دلیل پایه نیست. ریشه را باید در جای دیگری جست. مردم از اپوزیسیون نومید است.نومید از اینکه نهادهای اپوزیسیون عملا نتوانسته اند در 30 سال گذشته رژیم را سرنگون کنند؛ نتوانسته اند یک حرف مشترک بزنند؛ نتوانسته اند یک برنامه مشترک ارائه دهند؛ نومید از آنهایی که خود را محور زمان و زمین می دانند. گویی که مردم ثانیه شماری می کنند که مثلا خانم رجوی به تهران برسند، یا آقای رضا پهلوی بر تخت سلطنت جلوس بفرمایند؛ و یا رهبران حزب کمونیست کارگری (هر انشعابی) کارگران را حاکم بر حقوقشان بکنند. مردم از اپوزیسیونی چون اکثریت و توده متنفر، و از این اپوزیسیون، با اینهمه گنده گویی نومید شده، و به دامان موسوی و کروبی و فریب و برنامه رفسنجانی پناه برده است. اما این نکات، هنوز به این سوال پاسخ نداده است که اگر چنین است پس چرا فقط 100 هزار نفر؟ در اینجا که داغ و درفشی نیست، پس چرا فقط 100 هزار نفر (فرض می گیرم که همه ایرانی بودند که نبودند)؟ چرا اگر به توانمندی مجاهدین امیدوارند، و اگر مردم شرکت یا عدم شرکت در گردهمایی را «کیلویی» ارزیابی می کنند و هرکس نیروی بیشتر دارد بیشتر مورد توجه قرار می گیرد، پس چرا بازهم مجاهدین مجبور به دعوت غیر ایرانی می شوند؟"
فراموش نشود که آقای علی ناظر زحمت نکشیده تا بگوید که اگر چنانچه در داخل کشور هزینه ی اظهار نظر زندان و شکنجه ومرگ نبود . اگر رژیم ضد بشری تن به بر گزاری انتخابات آزاد می داد .آیا بازهم مردم بسوی کروبی و موسوی می رفتند و از اپوزیسیون نومید می شدند؟ ولی ایشان یک نیمه ی لیوان روی میزش را دیده است که مجاهدین چه می کنند ونیمه ی دیگر توطئه های روز افزون زنجیره ای رژیم ضد بشر را در برون مرز و کمپ اشرف راندیده یا فراموش کرده است که چگونه شبکه ی اختاپوس وارش همه جاحضور دارد و مشغول تبلیغات منفی علیه ی مجاهدین می باشد . همچنین چگونه با ترفند های گوناگون تعدادی را با تهدید ترسانیده است. یا اینکه چه تعدادی را با تشویق و ترغیب خریده و جلب نموده یا اینکه چه تعداد را منفعل کرده است؟ ولی ایشان نتیجه را از مجاهدین طلبکاری کرده است و مدعی شده مبارزه کمی خوب است ولی مبارزه کیفی ارجحیت دارد . درصورتیکه که بازهم به کمیت جذب نفرات ایرانی برون مرز ختم کرده چونکه اینگونه به دو نکته از دو زاویه اشاره کرده که جذب کمی مناسب نبوده است :
. به این نکته باید از دو زاویه برخورد کرد. کمی و کیفی. آنها که با مجاهدین آشنا هستند و یا مثل من سعی در شناخت آنها دارند، می دانند که مجاهدین به لحاظ کمی، سخت کوش و پر کار هستند. تا به هدف خود نرسند شب و روز ندارند. در سرمای سرد، هواداران آنها را در پیکت ها می بینیم؛ و در گرمای سخت عراق، ساکنین اشرف، بدون آب و دارو استوار می ایستند. هدف برای آنها مشخص است، و برای آن هدف کمکاری نمی کنند. سینه ستبر کرده، استوار و خستگی ناپذیر می کوبند تا به نتیجه برسند. دستاورد دیپلماتیکی که در بخش اول به آن اشاره شد، امضا ها، حمایت ها، «چند میلیون» امضا در عراق، و... همه بیانگر تلاش بی وقفه مجاهدین است. اما این راندمان، این آمار، این دستاوردها «کمی» است. 120 هزار شهید (توجه کنید که من فقط آمار خودشان را استفاده می کنم)، 7 سال استقامت در اشرف، چندین خودسوخته (واقعه 17 ژوئن)، .... همه و همه بخاطر باورمندی آنها به آرمانشان است، اما هیچکدام نتوانسته راهگشا باشد. هیچکدام نتوانسته مردم را مشتاق به شرکت در این گردهمایی ها بکند. چرا که این آمار و راندمان فقط «عدد» هستند. بی ارزش نیستند. ابدا! به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیستند. دیگر سازمان ها نمی تواند در همین حد راندمان داشته باشند، اما با این وجود، کارکرد مجاهدین فقط «کمی»، و در نتیجه تأثیر آن بر اذهان زود گذر است. مثل رابطه شکل و محتوا، دستاورد کمی، باید با توسعه «کیفی» مرتبط باشد. یکی بدون دیگری بی معنا و ناقص است:
عجیب است که آقای علی ناظر بدون آنکه به علت عدم تبلیغ فراخوان گردهمأئی 5 تیر تاورنی پاریس اشاره ای داشته باشد که منفعت آن نصیب کدام سمت شده است . ولی پاسخ سئوال فوق خودش را اینگونه داده است :
" به کلیه سایت ها و رسانه های غیر وابسته به مجاهدین مراجعه کنیم؛ چند تا از آنها گردهمایی 5 تیر را گزارش کرده اند؟
در این مورد باید پرانتز باز کرد و گفت که اگر چنانچه ادعای آزادیخواهی و پذیرش تحمل اندیشه های دیگران همچون مقوله ی بر اندازی فقط در تئوری وحرف بود که موضوع مبارزه کردن بسیار آسان بود. ولی موضوع مهم این است که واقعیت چیز دیگری است . زیرا که مشخص نشده است تا چه اندازه مدعیان در عمل حاضر به پرداخت هزینه پیرامون آنچه ادعا می کنند و انجام می دهند باشند که بسیار مهمتر از شعار پردازی وتئوریک برخورد کردن است.عجیب تر اینکه با وجود اینکه آقای علی ناظر خودش اعتراف کردکه مدعیان مخالف دیگر آنگونه هستند که حتی فراخوان گرد همآئی 5 تیر پاریس مجاهدین رابازتاب ندادند . ولی در ادامه چنین از مهدی ابریشمچی پیرامون جبهه ی همبستگی نقل قول کرده و نتیجه گیری مورد دلخواه خود نموده است:
"ابریشمچی می گوید: «ما یک جبهه همبستگی ملی حول شورای ملی مقاومت ایران به راه انداخته ایم. این ائتلاف بسیار وسیع است و ریاست آن را مریم رجوی به عهده دارد که از یک تغییر دموکراتیک توسط مردم ایران دفاع می کند». چندین سال است که مجاهدین بر این طبل می کوبند، اما بازده آن به جز صدایی توخالی چیز دیگری نبوده است:
در این مورد می بایست گفت جائیکه علیه ی مجاهدین کاشته نشده درو می شود . مگر می توان بدلایل امنیتی و اطلاعاتی همه چیز را علنی نمود و تیغ را نهاد بر کف زنگیان مست تا بیشتر عربد کشی کنند؟ بطور نمونه اینکه نقد بخش دوم آقای علی نظر آذین بند سایت وزارت بد نام اطلاعات دیدبان علیه ی مجاهدین شده است . لذا مگر امکان دارد که درون یک سازمان انقلابی و سیاسی که نشست های مداوم تشکیلاتی وجود دارد مسائل روز مبارزه و فراز و نشیب هایش از زوایای گوناگون مورد بررسی و کنکاش واقع نشود وبتوان همچنان در شرایط سخت و خطری اعضا و هواداران را حفظ نمود ؟ من خود شانس این را در مقطعی داشته ام که چگونه مسئول مربوطه از اعضای زیر مسئولیت خود می خواست که می بایست شبانه گزارش کار روزانه تهیه و در نشست های شبانه تحویل دهند . مهمتر اینکه دراینگونه نشست ها تأکید برروی 3 محور اشکال و تضاد و انتقاد و پیشنهاد در پایان هر گزارش می شد و افزوده می گردید که مگر امکان دارد که کار روزانه ای انجام شود که همراه با این 3 محور نباشد؟ ولی آقای علی ناظر چون عاری از چنین تجربه ای می باشد اینگونه در پایان بخش سوم مقالات سریالی انتقادی خود نتیجه گیری نادرست کرده است:
" جمله این نکته را به پایان می رسانم. چگونه است که آقای مسعود رجوی در چندین ساعت تاریخ نگری اخیر خود، تمام نقاط مثبت و منفی تمام سیاستمداران زنده و مرده را ردیف کردند، اما حتی یک انتقاد از خود و مجاهدین نکردند؟ "
بازهم ادامه ی تناقض گوئی های ایشان تکرار شده است . زیرا پس از ترسیم کردن اوضاع و احوال پوزیسیون تا آنجا که نقل قول کرد مردم داخل کشور از اینان قطع امید از اپوزیسیون برون مرز کرده است ولی باز اپوزیسیون را چاشنی نظر خود کرده است و با نعله وارونه زدن برای اینکه عملکرد مجاهدین در گردهمآئی 5 تیر تاورنی پاریس را بر زیر سئوال برده باشد. سئوال کرده است که چرابه جای سیاسیون خارجی ژورنالیست ها و رسانه های سرنگونی طلب این گرد همأئی 5 تیر پاریس را بازتاب ندادند . بهر در پایان اینگونه سئوال مسئله دار کرده است :
"به گردهمایی 5 تیر باز گردم. گردآوری اینهمه حمایت درخشان است، اما رسانه های سرنگونی طلب به آن توجه نمی کنند. دعوت و شرکت چنین تعدادی از دیپلماتها و سیاسیون باید شایان توجه هر ژورنالیستی باشد، اما کسی آن را گزارش نمی کند. گردهمایی شنبه در پاریس در رسانه های سرنگونی طلب، حتی در برخی از رسانه ها که وابسته به اعضای شورای ملی مقاومت است، انعکاس چندانی پیدا نمی کند. چرا؟"
در خاتمه اینکه اولاً خانم مریم رجوی سخنران فارسی زبان گردهمآئی تاورنی برای مخاطبان فارسی بود ضمن اینکه بر گردان آن به چندزبان دیگر خبری هم انجام شد . از سوی دیگر سخنرانان خارجی که به زبان انگلیسی صحبت کردند مخاطبان شان خار جیان در اروپا و آمریکا بودند . مشروط بر اینکه برنامه که بطور مستقیم از طریق ماهواره از سوی سیمای آزادی و شبکه ی اینترنت پخش می شد همزمان تجربه به زبان فارسی بر گردان می شد و انتقاد اینکه چرا سخنرانان انگلیسی صحبت کردند منتفی می باشد . از طرف دیگر گفته شده که آن 26 ژوئن یا 5 تیر روز گردهمآئی روزی بسیار گرم بود و زمان سخنرانی ها هم طولانی بود که بیش از آن ادامه داشتن خسته کننده می شد . از سوی دیگر گفتنی ها را هم خانم مریم رجوی که رئیس جمهور بر گزیده ی مقاومت می باشد بیان کرد که دبه در آوردن اینکه چرا سخنران فارسی زبان دیگری نبود وارد نمی باشد. مهمتر اینکه مگر مجاهدین و شورای ملی مقاومت مبارزه با رژیم ضد بشری را انحصاری کرده اند وحق و حقوق و انتخاب مبارزه کردن برای سایر مدعیان را محدود وممنوع کرده اند که همچون آقای علی ناظر و رققا و دوستان ایشان حق و فرصت و شانس مبارزه ی عملی با رژیم ضد بشری و حتی آمریکا از شان سلب شده باشد؟ آنگونه که ایشان مجبور شده است دست بر سلاح قلم ببرد و در زیر چتر انتقاد دوستانه بطور رگبار برروی مجاهدین آتش قلمی گشاید و شلیک کند. آنهم از این موضع که لو داده است چگونه به سبک شنود حسین شریعتمداری در دروغ نامه ی کیهان از این و آن بی نام ونشان وگمنام کسب خبر کرده است که متوجه شده ارقام شرکت کنندگان سال به سال افزایش می یابند! و افزوده در صورتیکه 3 نفر را می شناسد که امسال در این گردهمآئی حضور نداشتند . بد تر اینکه طوری وانمود کرده است که گویا اینان از قبل می دانستند که قرار است در این گردهمأئی تاورنی چه اتفاقی می افتد و چه کسانی قرار است سخنرانی کنند و چه بگویند که حضور نیافتند؟ چه اشکال دارد که آقای علی ناظر با رفقای هم فکر خود دست بکار بر گزاری یک آکسیون یا تظاهرات مورد دلخواه خود شوند و بر پا کنند و این 3 نفر غایب در گرد همأئی تاورنی را نیز دعوت کنند تا که عدم غیب شان جبران شده باشد . آن زمان هرچه خواستند علیه ی مجاهدین بگویند و انتقاد کنند .
به آمار توجه کنیم. حدود 1 - 2 میلیون (کم و یا زیاد) ایرانی در 5 قاره دنیا زندگی می کنند. از این جمعیت قابل توجه، تعدادی که اول خود را منزجر از رژیم اسلامی و قربانی آن می نامیدند، پس از دریافت پاسپورت و ملیت کشور میهمان، با پای خود به سفارت جمهوری اسلامی (همانکه از ستم اش به خارج کشور پناه آورده بودند) رفتند، فرم های لازم را پر کرده و رسما تعهد سپردند. اگر این تعداد (که تعداشان هم چشمگیر شده است) را نادیده بگیریم، و اگر آنهایی که اصولا و اخلاقا «اهل» سیاست نیستند، را هم به امید خود رها کنیم؛ با تمام این کم و کسرها، بازهم نزدیک به یک میلیون ایرانی/تبعیدی می ماند که نه به ایران می روند، نه پشت به سیاست کرده اند و نه مشکلی برای شرکت در تظاهراتها دارند. اما از همین تعداد قابل توجه فقط چند هزار نفر شرکت می کنند.به آمار ایرانیان در بریتانیا نگاهی گذرا بیندازیم. تعداد آنها 42 – 45 هزار نفر است. از این تعداد، فقط 600 – 700 نفر در جلسات اپوزیسیون شرکت می کنند. ولی اگر خواننده ای، از خارج یا داخل برنامه ای داشته باشد، این رقم چند برابر می شود.آیا برگزار کنندگان از خود پرسیده اند چرا؟ آیا هرگز به این سوال رسیده اند که اگر با علل «عدم شرکت» مردم در جلسات و گردهمایی ها علمی برخورد شود، و این دلایل بی جواب نمانند، شاید، شاید دیگر احتیاجی به روس و عرب و ... نباشد. شاید، شاید لازم نباشد، 10 را 20، و 15 را 60، و 90 را 100 بخوانیم؟ به راستی، اشکال از ایرانیان مقیم خارج کشور است که «بی خیال» شده اند، یا از اپوزیسیون که فراموش کرده چگونه با مردم ارتباط ایجاد کرده، و برنامه ها و اهداف خود را ارائه داده و به زبانی گویا موقعیت خود را توضیح دهد؟
ایشان بدون توجه به تجربه 32 سال سرکوب و خفقان داخل کشور و تبلیغات هیستریک علیه ی مخالفین به خصوص اپوزیسیون اصلی که همراه با تهدید های مکمل آن ادامه داشته است که هزینه ی مبارزه را بس سنگین کرده است که در توان هر مدعی نمی باشد . از جهت دیگر زمان مبارزه هم طولانی شده که برای برخی خسته کننده شده یا اینکه توأم با انفعال بوده است ، اعزام عوامل و حامیان رژیم به برون مرز و مخدوش شدن مرز میان پناهنده ی سیاسی و مخالف رژیم با حامیان جناحی از رژیم رو به فزونی بوده است .به ویژه توطئه ی حماسه ی دوم خرداد سال 76 و بازی کمدی ادا و اطوار های ادعای اصلاح طلبانه ی خاتمی که شروع و 8 سال طول کشید موجب شد که میدان مانور حامیان دوم خردادی های رژیم در برون مرز آنگونه گسترده و فعال شود که کنفرانس برلین در آلمان علیه ی مخالفین بر انداز تدارک و دائر شد .همچنین به خدمت گرفتن رسانه های فارسی زبان دولتی در برون مرز زیر چتر رسانه های تبلیغات برای دوم خردادی ها هم منجر به شکسته شدن حرمت پناهندگی سیاسی و بدتر تردد به ایران شد که عجیب هم رایج شد . مجموعه ی این توطئه ها ضربات کمی نبود که بر پیکر براندازان اپوزیسیون وارد شد البته سیاست انفعال هم بهمراه داشته است . از طرف دیگر هرروز بر تعداد مهاجران و حامیان رژیم ضد بشری هم افزوده شده است که زیر پوشش های گوناگون به برون مرز گسیل می شوند که در میان شان فعال سیاسی و ژورنالیست های اعزامی هم وجود دارد که منجر به محدود تر شدن فضای مانور اپوزیسیون بر انداز شده است . از طرف دیگر سئوال است که به متهمان دستگیر شده چه نوع اتهاماتی در داخل کشور زده می شود؟ مگر سنگین ترین نوع اتهامات که مترادف حکم مرگ می باشد صادر نشده است؟مهم اینکه علیه ی کدامین متهمین صادرو در رابطه باکدام اپوزیسیونی بوده است؟ ولی اکنون آقای علی ناظر به نقل از وزیر بد نام اطلاعات رژیم ضد بشری حاصل مبارزات ناراضیان مخالف را این چنین به حساب خاتمی و کروبی و خاتمی واریز نموده است :
"معاون وزیر اطلاعات در یک نشست داخلی، طی سخنرانی محرمانه ای که در آبان 88 انجام شده (دروغ و راست بودن این سخنرانی پای خودشان) ادعا می کند که درون نظامی ها، از جمله موسوی خوئینیها، خاتمی و رفسنجانی در طول دو سال پیش از انتخابات، این تظاهرات ها را برنامه ریزی کرده، و شبکه های لازم برای بسیج این جمعیت را طراحی کرده بودند. بسیار خوب. فرض بگیریم که او درست می گوید. فرض بگیریم که در 23-29 خرداد مردم گرم بودند و نمی دانستند فریب رفسنجانی و خاتمی و... را خورده اند و فکر می کردند که با به خیابان آمدن خامنه ای سرنگون می شود. فرض بگیریم که نمی دانستند شکنجه و تجاوز در انتظارشان است؛ اما می دانستند که به خیابان آمدن یعنی چماق خوردن"
بازهم آقای علی ناظر از یاد برده است شعاری که گرچه در زمان محدودی سر داده شد ولی بطور شفاف اهمیت و هدف تظاهر کنندگان را بر جسته می نمود که گفته می شد موسوی بهانه است کل نظام نشانه است . اما ایشان به شیوه ی تصویر مار کشیدن و مار نشان داد ن و با کپی بر داری وهمسو وهم نفس با ایرج شکری اینگونه مجاهدین و شعارشان را مقصر عدم حضور گسترده در گردهمأئی های مجاهدین قلمداد کرده است:
" سوال این است که چرا «مردم» در داخل، چماق خوردن و مرگ و شکنجه و تجاوز را به جان می خرند تا عکس موسوی و کروبی را بالا ببرند، اما تبعیدیان در خارج کشور سالی یکبار، گردهم جمع نمی شوند؟ پاسخ بظاهر آسان است - چون برگزار کنندگان مجاهدین هستند. چون مجاهدین شعار «ایران – رجوی ...» می دهند، چون مجاهدین رهبر عقیدتی دارند، چون زنان آنان روسری بر سر دارند، چون مجاهدین از شرکت «مردم» بهره جویی سازمانی و نه «ملی» کرده و همه را به جیب حمایت از رهبر عقیدتی می ریزند، چون... "
حال سئوال است که مگر جز پیکر خونین مجاهدین از دوران شاه تا کنون سهم شان درجیب شان چه بوده است ؟ مگر مجاهدین چه جیب گشاد دیگری داشته اند که دسترنج دیگران را بر توی جیب خودشان ریخته اند؟ البته آقای علی ناظر در این مورد توضیح یا پاسخ بیشتری نداده است. همچنین بدون توجه به کمیت جمعیت داخل کشور که 80 میلیون نفر است و فشار و اختناق و سانسور تحمیلی هم که مشخص است چگونه است .به خصوص ضریب تنفر گسترده مردم نسبت به حاکمان ضد بشری هم که وصف نا پذیر است . بنابراین همه بدنبال فرصت و بهانه ای می گردند تا در صحنه ی اعتراض حضور داشته باشند که از نظر کمیت با حضور مخالفان برون مرز در صحنه فرق دارد . مشروط بر اینکه پس از 22 خرداد 88 هرچه غلظت سر کوبگری و ضرب وشتم هم در داخل کشور افزایش یافته است از حضور کمیتی معترضان و ناراضیان هم کاسته شده است . ولی آقای علی ناظر بقول خودش سئوال و مقایسه ساده انگارانه را دنبال کرده تا اینکه ریشه را از نومیدی مردم نسبت به اپوزیسیون مقایسه ای تشبیهی با توده ای و اکثریتی ارزیابی نموده باشد. سپس توانسته باشدا ینگونه نتیجه گیری کرده باشد که مردم به دامان کروبی و موسوی افتاده اند . آنگاه در دنباله نظر مقایسه ای ایشان چنین به پاسخگوئی مجاهدین ختم شده است :
.باز هم این پاسخ ساده انگارانه است. چرا که اگر به احزاب چپ (سوسیالیستی/کمونیستی) توجه کنیم، آنها هم وضع و موقعیت بهتری از این مجاهدین و رضا پهلوی ندارند. ماکزیمم تعدادی که به فراخوانهای آنها پاسخ می دهند بیشتر از چند صد نفر نمی شود. حتما چون هر روز یک انشعاب در سازمان و یا حزبشان شکل می گیرد، چون 90 درصد مردم اصلا زبانی که آنها بکار می گیرند را نمی فهمند، چون آنقدر جملات قلمبه استفاده می کنند که شنونده نمی فهمد آنها چه می گویند، و یا چه می خواهند، چون... به نظر من این پاسخ هم درست نیست. اینها همه دلیل برای شرکت نکردن است، اما تمام پاسخ و دلیل پایه نیست. ریشه را باید در جای دیگری جست. مردم از اپوزیسیون نومید است.نومید از اینکه نهادهای اپوزیسیون عملا نتوانسته اند در 30 سال گذشته رژیم را سرنگون کنند؛ نتوانسته اند یک حرف مشترک بزنند؛ نتوانسته اند یک برنامه مشترک ارائه دهند؛ نومید از آنهایی که خود را محور زمان و زمین می دانند. گویی که مردم ثانیه شماری می کنند که مثلا خانم رجوی به تهران برسند، یا آقای رضا پهلوی بر تخت سلطنت جلوس بفرمایند؛ و یا رهبران حزب کمونیست کارگری (هر انشعابی) کارگران را حاکم بر حقوقشان بکنند. مردم از اپوزیسیونی چون اکثریت و توده متنفر، و از این اپوزیسیون، با اینهمه گنده گویی نومید شده، و به دامان موسوی و کروبی و فریب و برنامه رفسنجانی پناه برده است. اما این نکات، هنوز به این سوال پاسخ نداده است که اگر چنین است پس چرا فقط 100 هزار نفر؟ در اینجا که داغ و درفشی نیست، پس چرا فقط 100 هزار نفر (فرض می گیرم که همه ایرانی بودند که نبودند)؟ چرا اگر به توانمندی مجاهدین امیدوارند، و اگر مردم شرکت یا عدم شرکت در گردهمایی را «کیلویی» ارزیابی می کنند و هرکس نیروی بیشتر دارد بیشتر مورد توجه قرار می گیرد، پس چرا بازهم مجاهدین مجبور به دعوت غیر ایرانی می شوند؟"
فراموش نشود که آقای علی ناظر زحمت نکشیده تا بگوید که اگر چنانچه در داخل کشور هزینه ی اظهار نظر زندان و شکنجه ومرگ نبود . اگر رژیم ضد بشری تن به بر گزاری انتخابات آزاد می داد .آیا بازهم مردم بسوی کروبی و موسوی می رفتند و از اپوزیسیون نومید می شدند؟ ولی ایشان یک نیمه ی لیوان روی میزش را دیده است که مجاهدین چه می کنند ونیمه ی دیگر توطئه های روز افزون زنجیره ای رژیم ضد بشر را در برون مرز و کمپ اشرف راندیده یا فراموش کرده است که چگونه شبکه ی اختاپوس وارش همه جاحضور دارد و مشغول تبلیغات منفی علیه ی مجاهدین می باشد . همچنین چگونه با ترفند های گوناگون تعدادی را با تهدید ترسانیده است. یا اینکه چه تعدادی را با تشویق و ترغیب خریده و جلب نموده یا اینکه چه تعداد را منفعل کرده است؟ ولی ایشان نتیجه را از مجاهدین طلبکاری کرده است و مدعی شده مبارزه کمی خوب است ولی مبارزه کیفی ارجحیت دارد . درصورتیکه که بازهم به کمیت جذب نفرات ایرانی برون مرز ختم کرده چونکه اینگونه به دو نکته از دو زاویه اشاره کرده که جذب کمی مناسب نبوده است :
. به این نکته باید از دو زاویه برخورد کرد. کمی و کیفی. آنها که با مجاهدین آشنا هستند و یا مثل من سعی در شناخت آنها دارند، می دانند که مجاهدین به لحاظ کمی، سخت کوش و پر کار هستند. تا به هدف خود نرسند شب و روز ندارند. در سرمای سرد، هواداران آنها را در پیکت ها می بینیم؛ و در گرمای سخت عراق، ساکنین اشرف، بدون آب و دارو استوار می ایستند. هدف برای آنها مشخص است، و برای آن هدف کمکاری نمی کنند. سینه ستبر کرده، استوار و خستگی ناپذیر می کوبند تا به نتیجه برسند. دستاورد دیپلماتیکی که در بخش اول به آن اشاره شد، امضا ها، حمایت ها، «چند میلیون» امضا در عراق، و... همه بیانگر تلاش بی وقفه مجاهدین است. اما این راندمان، این آمار، این دستاوردها «کمی» است. 120 هزار شهید (توجه کنید که من فقط آمار خودشان را استفاده می کنم)، 7 سال استقامت در اشرف، چندین خودسوخته (واقعه 17 ژوئن)، .... همه و همه بخاطر باورمندی آنها به آرمانشان است، اما هیچکدام نتوانسته راهگشا باشد. هیچکدام نتوانسته مردم را مشتاق به شرکت در این گردهمایی ها بکند. چرا که این آمار و راندمان فقط «عدد» هستند. بی ارزش نیستند. ابدا! به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیستند. دیگر سازمان ها نمی تواند در همین حد راندمان داشته باشند، اما با این وجود، کارکرد مجاهدین فقط «کمی»، و در نتیجه تأثیر آن بر اذهان زود گذر است. مثل رابطه شکل و محتوا، دستاورد کمی، باید با توسعه «کیفی» مرتبط باشد. یکی بدون دیگری بی معنا و ناقص است:
عجیب است که آقای علی ناظر بدون آنکه به علت عدم تبلیغ فراخوان گردهمأئی 5 تیر تاورنی پاریس اشاره ای داشته باشد که منفعت آن نصیب کدام سمت شده است . ولی پاسخ سئوال فوق خودش را اینگونه داده است :
" به کلیه سایت ها و رسانه های غیر وابسته به مجاهدین مراجعه کنیم؛ چند تا از آنها گردهمایی 5 تیر را گزارش کرده اند؟
در این مورد باید پرانتز باز کرد و گفت که اگر چنانچه ادعای آزادیخواهی و پذیرش تحمل اندیشه های دیگران همچون مقوله ی بر اندازی فقط در تئوری وحرف بود که موضوع مبارزه کردن بسیار آسان بود. ولی موضوع مهم این است که واقعیت چیز دیگری است . زیرا که مشخص نشده است تا چه اندازه مدعیان در عمل حاضر به پرداخت هزینه پیرامون آنچه ادعا می کنند و انجام می دهند باشند که بسیار مهمتر از شعار پردازی وتئوریک برخورد کردن است.عجیب تر اینکه با وجود اینکه آقای علی ناظر خودش اعتراف کردکه مدعیان مخالف دیگر آنگونه هستند که حتی فراخوان گرد همآئی 5 تیر پاریس مجاهدین رابازتاب ندادند . ولی در ادامه چنین از مهدی ابریشمچی پیرامون جبهه ی همبستگی نقل قول کرده و نتیجه گیری مورد دلخواه خود نموده است:
"ابریشمچی می گوید: «ما یک جبهه همبستگی ملی حول شورای ملی مقاومت ایران به راه انداخته ایم. این ائتلاف بسیار وسیع است و ریاست آن را مریم رجوی به عهده دارد که از یک تغییر دموکراتیک توسط مردم ایران دفاع می کند». چندین سال است که مجاهدین بر این طبل می کوبند، اما بازده آن به جز صدایی توخالی چیز دیگری نبوده است:
در این مورد می بایست گفت جائیکه علیه ی مجاهدین کاشته نشده درو می شود . مگر می توان بدلایل امنیتی و اطلاعاتی همه چیز را علنی نمود و تیغ را نهاد بر کف زنگیان مست تا بیشتر عربد کشی کنند؟ بطور نمونه اینکه نقد بخش دوم آقای علی نظر آذین بند سایت وزارت بد نام اطلاعات دیدبان علیه ی مجاهدین شده است . لذا مگر امکان دارد که درون یک سازمان انقلابی و سیاسی که نشست های مداوم تشکیلاتی وجود دارد مسائل روز مبارزه و فراز و نشیب هایش از زوایای گوناگون مورد بررسی و کنکاش واقع نشود وبتوان همچنان در شرایط سخت و خطری اعضا و هواداران را حفظ نمود ؟ من خود شانس این را در مقطعی داشته ام که چگونه مسئول مربوطه از اعضای زیر مسئولیت خود می خواست که می بایست شبانه گزارش کار روزانه تهیه و در نشست های شبانه تحویل دهند . مهمتر اینکه دراینگونه نشست ها تأکید برروی 3 محور اشکال و تضاد و انتقاد و پیشنهاد در پایان هر گزارش می شد و افزوده می گردید که مگر امکان دارد که کار روزانه ای انجام شود که همراه با این 3 محور نباشد؟ ولی آقای علی ناظر چون عاری از چنین تجربه ای می باشد اینگونه در پایان بخش سوم مقالات سریالی انتقادی خود نتیجه گیری نادرست کرده است:
" جمله این نکته را به پایان می رسانم. چگونه است که آقای مسعود رجوی در چندین ساعت تاریخ نگری اخیر خود، تمام نقاط مثبت و منفی تمام سیاستمداران زنده و مرده را ردیف کردند، اما حتی یک انتقاد از خود و مجاهدین نکردند؟ "
بازهم ادامه ی تناقض گوئی های ایشان تکرار شده است . زیرا پس از ترسیم کردن اوضاع و احوال پوزیسیون تا آنجا که نقل قول کرد مردم داخل کشور از اینان قطع امید از اپوزیسیون برون مرز کرده است ولی باز اپوزیسیون را چاشنی نظر خود کرده است و با نعله وارونه زدن برای اینکه عملکرد مجاهدین در گردهمآئی 5 تیر تاورنی پاریس را بر زیر سئوال برده باشد. سئوال کرده است که چرابه جای سیاسیون خارجی ژورنالیست ها و رسانه های سرنگونی طلب این گرد همأئی 5 تیر پاریس را بازتاب ندادند . بهر در پایان اینگونه سئوال مسئله دار کرده است :
"به گردهمایی 5 تیر باز گردم. گردآوری اینهمه حمایت درخشان است، اما رسانه های سرنگونی طلب به آن توجه نمی کنند. دعوت و شرکت چنین تعدادی از دیپلماتها و سیاسیون باید شایان توجه هر ژورنالیستی باشد، اما کسی آن را گزارش نمی کند. گردهمایی شنبه در پاریس در رسانه های سرنگونی طلب، حتی در برخی از رسانه ها که وابسته به اعضای شورای ملی مقاومت است، انعکاس چندانی پیدا نمی کند. چرا؟"
در خاتمه اینکه اولاً خانم مریم رجوی سخنران فارسی زبان گردهمآئی تاورنی برای مخاطبان فارسی بود ضمن اینکه بر گردان آن به چندزبان دیگر خبری هم انجام شد . از سوی دیگر سخنرانان خارجی که به زبان انگلیسی صحبت کردند مخاطبان شان خار جیان در اروپا و آمریکا بودند . مشروط بر اینکه برنامه که بطور مستقیم از طریق ماهواره از سوی سیمای آزادی و شبکه ی اینترنت پخش می شد همزمان تجربه به زبان فارسی بر گردان می شد و انتقاد اینکه چرا سخنرانان انگلیسی صحبت کردند منتفی می باشد . از طرف دیگر گفته شده که آن 26 ژوئن یا 5 تیر روز گردهمآئی روزی بسیار گرم بود و زمان سخنرانی ها هم طولانی بود که بیش از آن ادامه داشتن خسته کننده می شد . از سوی دیگر گفتنی ها را هم خانم مریم رجوی که رئیس جمهور بر گزیده ی مقاومت می باشد بیان کرد که دبه در آوردن اینکه چرا سخنران فارسی زبان دیگری نبود وارد نمی باشد. مهمتر اینکه مگر مجاهدین و شورای ملی مقاومت مبارزه با رژیم ضد بشری را انحصاری کرده اند وحق و حقوق و انتخاب مبارزه کردن برای سایر مدعیان را محدود وممنوع کرده اند که همچون آقای علی ناظر و رققا و دوستان ایشان حق و فرصت و شانس مبارزه ی عملی با رژیم ضد بشری و حتی آمریکا از شان سلب شده باشد؟ آنگونه که ایشان مجبور شده است دست بر سلاح قلم ببرد و در زیر چتر انتقاد دوستانه بطور رگبار برروی مجاهدین آتش قلمی گشاید و شلیک کند. آنهم از این موضع که لو داده است چگونه به سبک شنود حسین شریعتمداری در دروغ نامه ی کیهان از این و آن بی نام ونشان وگمنام کسب خبر کرده است که متوجه شده ارقام شرکت کنندگان سال به سال افزایش می یابند! و افزوده در صورتیکه 3 نفر را می شناسد که امسال در این گردهمآئی حضور نداشتند . بد تر اینکه طوری وانمود کرده است که گویا اینان از قبل می دانستند که قرار است در این گردهمأئی تاورنی چه اتفاقی می افتد و چه کسانی قرار است سخنرانی کنند و چه بگویند که حضور نیافتند؟ چه اشکال دارد که آقای علی ناظر با رفقای هم فکر خود دست بکار بر گزاری یک آکسیون یا تظاهرات مورد دلخواه خود شوند و بر پا کنند و این 3 نفر غایب در گرد همأئی تاورنی را نیز دعوت کنند تا که عدم غیب شان جبران شده باشد . آن زمان هرچه خواستند علیه ی مجاهدین بگویند و انتقاد کنند .
هوشنگ بهداد
پانزدهم تیر ماه سال 1389
خطاب به مورچگان آب بر لانه گرفته شدگان که فریاد بشتابید سر می دهند که سیل آمده فرار کنید چون دنیا را دارد سیل با خود می برد؟
http://naghdematboat.blogspot.com/2010/07/blog-post_05.html
حلقه مفقوده ی پیرامون نقد « در حاشیه گردهمایی پاریس» بقلم علی ناظر
http://naghdematboat.blogspot.com/2010/06/5-1389.html