گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 11 تیر -90

چپق (گفت و شنو(

گفت : سربازجو میگه مثل دزدی چپق

شایعه شازیست همراه با زدن تپق

چون دزد یه چپق برد بازار برای فروش

اما چپق ازوی دزید یک دزد چموش

وقتی آمدخونه از وی شد سئوال

چند فروختی چپق، بده شرح حال؟

دزد گفت به پرسشگر درازگوش

به قیمت خرید چپق رفت فروش

گفتم : اینکه شد مثل آن یارو

شیر روی پرده سینمادید از روبرو

چپق با کیسه پرت کرد بسوی او

فرار کرد بسوی عقب این ترسو

گفت: بالاخره داستان ساختگي اعتصاب غذاي چند تن از عوامل زنداني فتنه به كجا كشيد؟
گفتم: يك دروغي با پيشنهاد مشترك منوشه امير و شيرين عبادي مطرح شده بود ولي بعد كه ديدند بدجوري به جدول زده اند، خودشان پيشنهاد دادند كه اعتصاب شكسته شود!
گفت: مگر اعتصابي هم صورت گرفته بود؟
گفتم: مرد حسابي! برخي از عوامل زنداني فتنه اعلام كرده بودند كه اعتصابي در كار نيست و سران فتنه دنبال كاسبي خودشان هستند.
گفت: پس بگو كه چرا خاتمي و سايت كلمه و راديو فردا و شيرين عبادي و منوشه امير پشت سر هم بيانيه مي دادند و از آنها مي خواستند كه به اعتصاب خاتمه بدهند؟!
گفتم: براي اين كه بد جوري به جدول زده و آبروريزي كرده بودند.
گفت: پس تكليف آنهمه سر و صداي الكي و شعار دادن ها و مصاحبه كردن ها و... چه مي شود؟!
گفتم: يارو يك چپق دزديده بود، رفت آن را بفروشد كه دزد ديگري چپق را از او كش رفت و دزد اولي دست از پا درازتر نزد رفقايش برگشت؛ يكي از همدستانش پرسيد؛ چپق را چند فروختي؟ و يارو گفت؛ به قيمت خريد!

گفت : سربازجو اتهام زن بی کتاب و حساب

باز گزارش داده از واقعی نبودن اعتصاب

گفتم: منظور هست کدام اعتصاب؟

که سربازجو برایش باز کرده کتاب

گفت : منظور ست اعتصاب زندانیان

وی دروغ نامیده آن به نقل از جانیان

مدعی شده سربازجوی جنایتکار

از اول اعتصابی نبود ه است در کار

الکی خاتمی همراه با عبادی ومنوشه امیر

پیام دادند اعتصاب بشکنند زندانیان اسیر

گفتم : پس برای چه رضا هدی صابر در زندان؟

بقتل رسید از سوی دژخیمان حامی مفسدان

مگردرحال اعتصاب غذا از سوی جانیان تروریست؟

به وی تهاجم نشد تا قبلش شد دچار ایست

گفت : سربازجو میگه مثل دزدی چپق

شایعه شازیست همراه با زدن تپق

چون دزد یه چپق برد بازار برای فروش

اما چپق ازوی دزید یک دزد چموش

وقتی آمدخونه از وی شد سئوال

چند فروختی چپق، بده شرح حال؟

دزد گفت به پرسشگر درازگوش

به قیمت خرید چپق رفت فروش

گفتم : اینکه شد مثل آن یارو

شیر روی پرده سینمادید از روبرو

چپق با کیسه پرت کرد بسوی او

فرار کرد بسوی عقب این ترسو