گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 18 تییر 90
گفتم: این چنین که سربازجو داده گزارش
از دست واحدی فتاده به سوزش و خارش
شده مثل جهانگردی که ازچند تن ازآدمخواران
سئوال کرد آیا در قبیله ی شما لاش خوران؟
هنوز آدمخوارنی در میان شان می شود پیدا
گفتند نه هرچه بود ما خوردیم بی سر وصدا
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: مشاور و سخنگوي كروبي كه مدتي است به آمريكا گريخته و پناهندگي گرفته، اين روزها بد جوري با حمله و فحاشي برخي از گروه هاي اپوزيسيون روبرو شده است!
گفت: چرا؟! چي شده كه باز هم اسب هاي درشكه دارند همديگر را گاز مي گيرند؟
گفتم: واحدي در يك مصاحبه ويدئويي به خاتمي انتقاد شديد كرده و گفته است «من ديگر اصلاح طلب نيستم». و يكدفعه برخي از گروه ها مثل حزب توده، منافقين، فدايي ها، سلطنت طلب ها و جرس شديداً به وي حمله ور شده اند.
گفت: يعني منافقين و كومه له و بهايي ها و سلطنت طلب ها، حمله به خاتمي را حمله به خود مي دانند؟
گفتم: چرا ندانند؟ خاتمي و موسوي و كروبي طي چند سال گذشته همه چيز خود را فداي آنها كرده اند.
گفت: ولي اين روزها خاتمي طوري حرف مي زند كه انگار از وطن فروشي هاي خود پشيمان شده است!
گفتم: جهانگردي از چند عضو سابق قبيله آدمخواران پرسيد؛ آيا هنوز هم در قبيله شما آدمخوار پيدا مي شود؟ و آنها جواب دادند؛ نه قربان! فقط تعدادي باقي مانده بودند كه آنها را خورديم!
گفت: سربازجو خمار شده نه نشئه
طوری که گرسنه شده هم تشنه
خلاصه چنان به فلاکت فتاده و خواری
که روی آورده است به آدم خواری
گفتم : چرا چنین شده است این منفور بدبخت؟
چیست دلیل به پیسی افتادن این نگون بخت؟
گفت : شاکی شده از روشنگری واحدی
چرا زده زیرآب نظرخاتمی که نداره فوایدی؟
شرکت کنی در نمایس خیمه شب بازی
اما سربازجو علیه اش کرده سناریو سازی
چراواحدی بساط این نمایش را زده زیرآب؟
هم روشنگری کرده، هم بند را داده برآب
گفتم : این ترفند لورفته آنگونه شده عیان
که دیگر نیاز نیست این موضوع شود بیان
برای چه سربازجوی منفور شده شاکی؟
پاچه ی مجتبی واحدی را گرفته الکی
گفت : آخه سربازجو این نقل قول را کرده بهانه
تا خاتمی و موسوی وکروبی متهم کند در خانه
گفته اینان از عملکردشان نیستند پشیمان
چون هم وطن فروش اند، هم ندارند ایمان
گفتم: این چنین که سربازجو داده گزارش
از دست واحدی فتاده به سوزش و خارش
شده مثل جهانگردی که ازچند تن ازآدمخواران
سئوال کرد آیا در قبیله ی شما لاش خوران؟
هنوز آدمخوارنی در میان شان می شود پیدا
گفتند نه هرچه بود، ما خوردیم بی سر وصدا